بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

یک روز به شیدایی در زلف تو آمیزم

خود را چو فرو ریزم  با خاک در آمیزم ...

وگرنه من همان خاکم که هستم ...

صبح زود ساعت 5:30 ... هوای خنک  ... ایوان ... تخت ... اشک ...

 

یادم میاید سن 9 سالگی ام را ... من هم مانند خیلی ها به برنامه سینمای حرفه ای علاقه داشتم ... هروقت شبکه دو سیما سینمای حرفه ای میگذاشت مینشستم و آن چنان مبحوت جلوه های ویژه میشدم که یادم میرفت نصف شب شده ... سینمای حرفه ای جلوه های عجیب و غریب فیلم ماتریکس را داشت کنکاش و بررسی میکرد ... با خودم میگویم ... عجب فیلمی ... چقدر تمیز در آورده اند ... آدم جزوی از فیلم میشود ... چجوری نئو اینقدر باهوشه ؟ ... چجوری نئو میتونه این کارا رو بکنه ؟ ...

شب جمعه ساعت حول 10 ...

فردا امتحان آمادگی دفاعی دارم ... الان حدود 3هفته است که معلم میگوید هفته بعد امتحان دارید ... این بخشها را دیگر حفظ شده ام از بس خوانده ام ... حوصله ام سر رفته ... توی این شهر گور به گور شده .نه کسی را داریم که لااقل در روزهای تعطیلی تنهاییمان را با آنها تقسیم کنیم نه جایی با صفایی هست که ...

داشتم تو آرشیو نقاشی های خودم چرخی میزدم ...

چشمم افتاد به طرحی که از ماتریکس کشیده بودم ...

یادش بخیر ... کلاس اول راهنمایی بودم ... 

کمی که فکر میکنم ... با خودم میگویم ...

یا خدا ... من در سن ۱۲ سالگی همچین هنری داشتم؟؟؟ ...

 Kung Fu Panda

کلا از فیلمها و کارتونهایی به سبک چینی و هندی بدم میاد. نفرت خاصی دارم.

وقتی تعریفات فراوان منتقدان را از انیمیشن کونگ فو پاندا شنیدم در عجب بودم که مگه میشه یک انیمیشن اونم از نوع بزن بزنهای چرت و پرت اینقدر تعریف داشته باشه که منتقدی بگه این انیمیشن تحولی در زمینه انیمیشن سازی باشه؟ ...

بالاخره من هم مثل خیلی ها مشتاق شدم ببینم که چه میکنه این پو؟Kung Fu Panda 5

تازه امتحان را داده ام...

سوار خط واحد شدم و دارم میام خونه...

رو میدان ابوذر یک عده دختر دبیرستانی قد و نیم قد یکدفعه میریزن توی خط ...

ماشاالله رو که نیست... سنگ پا قزوینه ... آنقدر میایند توی قسمت مردانه که ...

یک سال درس و مدرسه به خرداد رسید. سال دوم دبیرستان به آخر رسید. در اوج نوجوانی و شور شعف و انرژی باید درس بخوانی آن هم سخت ترین و حجیم ترین درسهای دوران تحصیلی. همیشه از خواهرم و بچه های عمه هایم میشنیدم که وقتی ...

۵ تیر ساعت ۷ بعد از ظهر

روز هفتم تیر مسابقات بسکتبال سمپاد شروع میشه. یک هفته است که تمرین میکنیم. من و ابوالفضل و علی و سید مهدی و ... .  الان از تمرین دارم بر میگردم.

چند روزه همش دنبال برخی کارهای عقب مانده هستم و کلافه شدم. خیلی سرم شلوغ شده.

هنوز نماز ظهرم را نخوانده ام.

سوار اتوبوس خط واحد میشوم به امید آنکه ...

سر صف ایستاده ام.

یک یارو با سنی حدود ۵۰ پشتم میاد با بچه اش.

از اون آدمهای بی حوصله و خود خواه و از همه مهمتر شکم گنده!

یک دختر کوچولو اومد . بعد ازاینکه ۲ یا ۳ نفر نون برداشتند دختر کوچولو خواست نون برداره که ...

اللهم اشرح لی صدری و یسرلی امری والحلل عقده من لسانی یفقهوا القولی.

یا به زبون خودمون: خدایا ! کاری کن حرفامو بفهمن!

چند روزه مامان بهم گیر داده که الا و بلا باید منو از این مدرسه بیاره بیرون و مدرسه امام حسین ثبت نام کنه.

قبل از اینکه اجازه بده من حرف بزنم شروع میکنه به گفتن: ...

یک هفته است mp4 player حامد رو گرفتم میخوام آهنگاشو بریزم رو کامپیوتر هی یادم میره.

بالاخره امروز صبح این کار رو کردم.

آلبوم جدید آریان تو لیست آلبوماش هست. یادم میاد اون اولین آلبومشون رو. گل آفتاب گردن. من کلاس اول راهنمایی بودم. چه خاطراتی که با اون آهنگا داشتم

گل آفتاب گردون هر روز ...

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند

                                          چون به خلوت میروند ...

اول جوابش را نمیدادم.

اصرار میکرد.

دلم میسوخت.جوابی میدادم بلکه...

یکی از من پرسید عشق رو تعریف کن.

 به قول یلدا عشق بادمجون نیست که ...

هفته آخر سال ۸۶

همه سختی های درس خواندن یک طرف سختی درس خوندن توی این یک هفته یک طرف! اصلا حس درس خواندن نیست. آدم حال و هوای رقص دارد تا درس! بد تر اینکه هر روز هفته یک امتحان باشد .

از طرفی حال و هوای خرید. از طرفی دیگر اصلا چیزی توی این دوگوله نمیره.

یادم میاد از تابستون برای عید لحظه شماری میکردم.  ولی حالا که ...

سه شنبه ساعت ۴:۱۶. من و خواهرم در ماشین به طرف جلسه امتحان

نشسته ام روی صندلی کمک راننده و خواهرم کنارم. برگه ای که کلمات زبان را خلاصه کرده ام رو مرور میکنم. خدا خدا میکنم که خواهرم آهنگ نذاره که من بتونم یک دور دیگه بخونم و از طرفی دلم میخواد یک آهنگ بذاره که ...

آتش در دل فکن برپا کن صد شرر

                                     سوزان کوبان شکن بر کش جامی دگر

                                                                              زین شام و زین پگاه

                                                                                                      جانی دیوانه خواه

.

.

.

 

زنگ خورده است. بچه ها تک تک و تک و توک میان به کلاس.

معلم وارد میشود. مانند همیشه آرام و ساکت و سربه زیر مستقیم به پشت میز خود میرود.بچه ها هنوز از ورود معلم با خبر نشده اند!

معلم لب به سخن باز نکرده بچه ها آنقدر معلم را با سوال های خود میپیچانند که ...

مردم مثل گله بوفالو میروند جلو.

همین که صدای تیر میاد همه میخوابن. یکدیگر رو هول میدهند و بعضی مواقع بر میگردند.

نظامیان دلشان نمیاید تیر بزنند.اینها برادرانشان هستند. هم شهری ...

جغجغه

پیر آدمی که دیگه داره کوله بارشو جمع میکنه.

فرد میانسالی که داره آخرین تلاشهاشو برای کسب مال میکنه

فرد جوانی که داره با شور و نشاط به آینده ای درخشان نگاه میکنه.

نوجوانی که ...

                                         -ـ محرم ـ-

میخواستم هر روز از واقعه ایی که در اون روز اتفاق افتاده بنویسم. مطالبی پراکنده پیدا کردم ولی نتونستم تاریخی مناسب بیابم. پس به همین دلیل از وقایع خودم تو این ۱۰ روز مینویسم. کسانی که مشتاق به جمع آوری اطلاعات از امام حسین هستند میتونن به این سایت مراجعه کنند.(www.emamhossein.com)

۱.روز اول : مدرسه که رفتم دیدم همه سیاه پوشیدن.منم بی خبر از دنیا و ...

سه شنبه شب از باشگاه علمی پژوهشی جوان بر می گشتم خونه.  سر مجاهدین منتظر یک تاکسی بودم. بالاخره یک تاکسی پیدا شد توی این شهر خراب شده!(قصد توهین به یزد رو ندارم)

یک پیکان مدل 57. سفید . یک راننده و یک بغلدست راننده با کتهای چرمی مشکی و موهای فوکولی. یکی سیبیل پر پشت داشت یکی هم  3 تیغ کرده بود.چشم بسته هم میشد فهمید که ...

وقتی از همه بریدی.دردی بزرگ توی سینه ات هست که میخوای به یکی بگی ولی به کی؟ هر چقدر فکر میکنی میبینی که نه. به هیچ کی نمیتونی بگی. چیکار میکنی؟

وقتی یک خواهشی داری که هیچ کس نمیتونه انجامش بده. چیکار میکنی؟

میخوام لذت یک شب با خدا رو بهت نشون بدم. همون یک نفری که ...

یک شب یلدای ایده آل:

شده شب یلدا. میریم خونه مامان بزرگ. زنگ میزنیم:

- کیه؟

-ماییم!

-بفرمایید!

میریم تو. به به...

 پریروز با حسن داشتم چت میکردم. حسن اطلاعات جالبی درباره خدا و از این چیزا داره. چند تا سوال کردم و جواب شنیدم.

شاید جالب نباشه. ولی خودم معتقدم از خیلی از مطالب کپی شده که در خیلی از وبلاگها نوشته میشه و هیچ گونه بار علمی نداره بهتره. حداقل وقتی میخونی اگه سودی نبری این احساس رو هم نمیکنی که وقتت تلف شده که آدم در خیلی وبلاگها همچنین احساسی را دارد.

ممنون

جعفر


jaffar: salam

hasan : salam

jaffar: che khabara

.

.

.

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود پسری بود به اسم جعفر...

روزی از روزها مامان بزرگش اومده از سفر...

آره... مامان بزرگ اومده

-چی چی آورده؟ نخود و ...

پس از کلاس زبان قرار بود برای متین عروسکی بگیرم تا در نمایشش از آن استفاده کند. سوار خط واحد بودم.

جایی که قرار بود پیاده شوم یادم رفت. مجبور شدم کلی راه ...

کاش تمام نمیشد!

چقدر حال میده!

ساعت ۱۰:۵۰ از خونه بزنی بیرون با چرخ... کتت را تن میکنی تو هوای خنک. چقدر با حاله...

رکاب میزنی. رکاب. میری جلو. جلوتر. mp3 player تو گوشت ...

دیروز بود. آری دیروز

    دیروز در کلاس زبان بود. دیروز بود که برگه های پرداخت پول کانون زبان را بین بچه ها پخش میکردند. دیروز بود. آری دیروز بود که گفتند ۳۶هزار تومان به حساب بریزید برای ثبت نام ترم جدید. ولی همین دیروز بود. همین دیروز بود که ...

به نام خدا

به نام خدا شروع کردم دفتری نو.دفتری دو.

جغجغه!!!

اول از اصغر پرسیدم چه اسمی برای دفترم بگذارم. گفت جغجغه.پرسیدم چرا؟گفت همینجوری.ولی چقدر با معنی بود این کلمه. جغجغه!

جغجغه. وسیله ای که وقتی بچه گریه میکند . باعث آرامشش میشود. حالا فهمیدید چقدر معنی داشت؟اینقدر این کلمه هماهنگ است با وضع ما و خدایمان که من اگر توصیفش کنم حتما کم میاورم.

چقدر زیبا گفت اصغر.

جغجغه

 

<