یادم نیست انیمیشن رابینهود بود یا زورو یا یکی شبیه به اینها. از آن انیمیشنهای دوران کودکی که تلویزیون در آن دوران سازندگی پخش میکرد چیز زیادی یادم نیست جز اینکه یک حکومت دزد و غاصبی بود که از مردم دزدی میکرد و رابینهود یا زورو یا هرکس دیگری، میرفت پول مردم را پس میگرفت و به مردم پس میداد. آن گروهبان گارسیا یا هر کس دیگری که مأمور اخذ مالیات بود، میآمد درب خانهی مردم را میشکست و به زور از مردم مالیات میگرفت! من آن موقع اولین بار بود که کلمهی مالیات را میشنیدم. چه میدانستم چیست؟ فقط از قرائن موجود در انیمیشن مالیات را اینطور برای خودم تعریف کردم: «به دزدی حکومت از مردم میگویند مالیات!» و احتمالاً این تعریف در ذهن خیلی از همنسلان من، بعنوان اوّلین و مهمترین تعریف از مالیات تثبیت شده است!
بعد از انتخابات دارم به اصطلاح یتیم سیاسی میاندیشم. به اینکه جوانهای ما در احزاب موجود میروند و انگهای آنها را به خود میچسبانند. به اینکه این جوانهای سیاسی دیگر هویت مستقل ندارند، همان قدیمیها هستند. کمترین نتیجهی آن بسته شدن ذهن آنهاست و عدم توانایی تفکر به مسائل نو. کسانی که دیگر حتی نمیتوانند به تغییر در قانون اساسی کشور بیاندیشند! تغییر در ساختارهای کهنه و پوسیده. جوانهایی که همان پیرهای سیاست هستند و همان ذهنهای پیر و کهنه و پوسیده را به ارث بردهاند. در این بازی سیاست تماشاچی هستیم و برای پیرهای خود کف و سوت میزنیم.
دو دسته برایم ارزش زیادی ندارند. یک آن دسته که از باختها بیش از حد ناراحت میشوند و دوم آن دسته که از بردها بیش از حد خوشحال. بازی دموکراسی متناوباً در حال تکرار است و به وضوح چرخش قدرت خود را نشان میدهد. در دموکراسی هیچ گروهی به مدت طولانی بر مسند قدرت نبوده است. نمیفهمم چرا آنهایی که زیاد ناراحت یا زیاد خوشحال میشوند این را درک نمیکنند. بیشتر احساس میکنم این دو قشر هر دو انحصار طلب و تمامیتخواه باشند. اینها میخواهد «همیشه» در قدرت باشند و اگر این نشود، خوب معلوم است که آشوب میکنند.