بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

دیروز فرصتی دست یافت تا با یکی از دانشجویان جوان و اهل اندیشه‌ی پزشکی هم صحبت باشم. در واقع در یک پادکست بنده مباحث شفافیت ارائه می‌دادم و وی منتقد آن بود. منتقد خوبی بود. چالش‌های جدیدی برایم ایجاد کرد. پس از ضبط پادکست در مسیری که به سمت خروجی دانشگاه داشتیم مقداری هم‌کلام شدیم. حرف‌های خوبی می‌زد که یکی از آنها قلّابی به فکرم انداخت! او در حال انتقاد به وضعیت پول‌دوستی افراطی در بین دانشجویان پزشکی و پزشکان بود که اشاره کرد:

برای مطالعه‌ی قست نخست مطلب از این پیوند استفاده کنید.

امّا چرا سرمایه‌دارها علاقه دارند ارزش‌های خود را به جامعه تسری بدهند؟ چرا اگر ارزش‌های آنها همه‌گیر شود، بقاء آنها تضمین شده است؟ جواب این سؤالات چندین جنبه می‌تواند داشته باشد. نخست آنکه وقتی ارزش‌های آنها همه‌گیر شد، مردم دیگر به چشم یک انسان غاصب به سرمایه‌دارها نگاه نمی‌کنند بلکه آنها تبدیل به قهرمان‌های بزرگ می‌شوند که با هوش و ذکاوت خود و از موقعیت‌های بیرونی پیش‌آمده بهترین استفاده را کرده‌اند و توانسته‌اند چنین پیشرفتی داشته باشند؛ به این ترتیب آنها از یک چهره‌ی استثمارگر، ضد انسانی، دشمنِ رعیت، هواپرست، پول‌دوست و غارتگر تبدیل می‌شوند به سوپرمن‌ها و ناجیان جامعه. قصد ندارم بگویم سرمایه‌دارها حتما غارتگر هم هستند. خیر. بلکه صرفاً در حال توصیف گذار از نوعی نگرش افراطی انسانِ به خصوص غربی نسبت به سرمایه‌دارها به نوعی تفریط در آن هستم. وقتی تصویر سرمایه‌دارها روی کتاب‌هایشان بزرگ چاپ می‌شود که در حال تشویق مردم به زندگی کردنِ بهتر هستند، آنها به مثابه فرشتگان نجاتی تمثیل می‌شوند که در حال دست‌گیری ما مستضعفین‌اند. آنها می‌خواهند به ما کمک کنند. این فرشتگان دست یاری دراز کرده‌اند. سؤالی که آنها از ما می‌پرسند این است که آیا ما مستضعفین هم حاضریم به توصیه‌ی آنها گوش کنیم و دست یاریِ آنها را بگیریم و خود و جامعه را ارتقاء دهیم؟ من این را نوعی وسوسه یا دست شیطان تلقی می‌کنم.

دیروز، شانزده شهریور روز وبلاگستان فارسی بود. اولین باری که با این عبارت آشنا شدم مربوط به چندین سال پیش و مطلبی در وبلاگی با این موضوع بود: برای قبری که در آن مرده‌ای نیست! مخلص کلامش این بود که وبلاگستان فارسی جوان‌مرگ شده است. با ظهور شبکه‌های اجتماعی و امثالهم دیگر کسی وبلاگ نمی‌نویسد. بی‌راه نمی‌گفت امّا از نظر من همان بهتر که این محیط خالص‌تر شده است. البته با کانال‌های تلگرام نوع جدیدی از کانال‌نویسی بوجود آمده است. وبلاگنویسان به کانال‌های تلگرام هم آمده‌اند. امّا اگر افرادی صرفاً کانال‌نویس باشند عملاً در حال تدفین نظرات خود در تلگرام هستند. کانال جایی است که افراد فقط چند مطلب آخرش را می‌خوانند. در اینترنت هم قابل جستجو نیست. هرچند تلگرام برای به اشتراک‌گذاری مطالب مناسب است امّا برای انبار کردنِ دانش مناسب نیست. وبلاگ امّا ماندگار است. همین الآن بسیاری از مراجعات به وبلاگِ بنده مربوط به مطالب بسیار قدیمی است که از طریق موتورهای جستجو یافت می‌شوند. وبلاگ یک موجود مستقل، زنده و پویاست.

یکی از سؤالات ذهنی‌ام آن بود که چگونه کشوری که شبکه‌ی بهداشت را بعنوان یک نوآوری جهانی تاسیس کرده و بابت آن جوایز بین‌المللی دریافت کرده است در حوزه‌ی نظام سلامت کارش به اینجا کشیده است؟ شاید بتوان گفت بزرگترین کار مدیریتی در نظام سلامت کشور پس از انقلاب، همین شبکه‌ی بهداشت باشد امّا امروزه دیگر به نظر نمی‌رسد شبکه‌ی بهداشت آن فایده و رونق اولی را داشته باشد.

جالب است بدانید با وجود آنکه «آموزش همگانی» شاید یک مفهوم سوسیالیستی به نظر برسد امّا آن را طبقه‌ی بورژوا پایه‌گذاری کرده است! چرا؟ تا یک زمانی، بورژواها علاقه‌ای نداشتند که دیگران یا به قولی رعیت تحصیل کنند. دانش هم باید در انحصار آنها می‌بود. بهرحال دانش‌آموختگی خود یک کلاسی دارد. پیش از آن می‌خواستند طبقه‌ای تافته و جدا بافته باشند. سواد و آموزش هم در انحصار آنها باشد و تنها اشراف‌زادگان حق تحصیل داشته باشند. امّا زمانی که سر عقل آمدند دریافتند که برای آنکه طبقه‌ی بورژوا بتواند به حیات خود ادامه دهد باید ارزش‌های خود را در جامعه منتشر و حاکم کنند. باید ارزش‌های آنها در جهان حکم‌فرما شود تا بتوانند همچنان سلطان جهان باشند. این شد که برای «آموزش همگانی» پیش‌قدم شدند.

دولت در حرف یکی از اهداف مهم خود را کاهش نرخ بیکاری و رکود گذاشته است. در این بین اظهار نظرهای محیرالعقولی برای رساندن نرخ بیکاری به عدد صفر نیز وجود دارند. به نظر من دو حالت وجود دارد. یک اینکه اساساً این حرف‌ها هم وعده‌های توخالی هستند. و خوب تفاوتی ایجاد نخواهد شد و همان رویه‌ی انفعالی گذشته وجود خواهد داشت. این تازه فرض خوب است!

از ابتدای شروع طرح تحول سلامت، برخی از پزشکان مخالف آن بوده‌اند. عده‌ای عدالت‌طلب بوده‌اند و برخی دیگر به دلیل شکاف درآمدی بین رشته‌ای، منتقد. با این حال به دلایل واضحِ مربوط به افزایش دریافتی و کارانه، اکثر پزشکان موافق و حامی این طرح بودند. امّا چند ماهی است پزشکان معترض زیاد شده‌اند. کسانی که پزشک نیستند ممکن است در تعجب باشند که چرا پزشکان به مخالفین این طرح تبدیل شده‌اند؟ دلیل انتقاد این روزهای پزشکان نیز واضح است: مطالباتِ معوقه‌ی آنها.