چند روز پیش بازی Hitman-Absolution را تمام کردم. ظرف مدت سه روز تلاش بی وفقه! سال گذشته هم بازی Max Payne3 را ظرف دو روز تمام کردم. و البته هنوز لذّت آن تقلّاها در وجودم محسوس است. و شبیه همان لذت را از این یکی هم بردم. هر چه میگذرد با پیشرفتِ بازیها چه از لحاظ کیفیت بصری و چه از لحاظ کیفیتِ موضوع و داستان، این لذّت هم بیشتر میشود. در دنیایی که اصالت یا با لذّت است یا با پول، این بازیها در کجای نقشهی عجیب افعال بشر امروز قرار میگیرند؟ تأثیر این دست بازیها کجای فعّالیت انسانی را در آینده خواهد گرفت؟ من بعنوانِ یک فرد از نسلی که از کودکی با بازیهای گرافیکی کامپیوتری بزرگ شده است چقدر میتوانم با فهمِ سرعتِ فاجعهبارِ پیشرفتِ این دست بازیها، آیندهی آنها را تخمین بزنم؟ در بین کسانی که رویِ خوش به این بازیها نشان میدهند، من جزء کسانی هستم که احتمالاً میزان وابستگی کمی به بازی کامپیوتری دارم. کسی هستم که در یک سال، تنها یک بازی را تمام میکنم آنهم در سه روز. یعنی رویکرد من به بازیهای کامپیوتری مثل رویکرد کسانی است که سالی یک سریال را تماشا میکنند. با این وصف من چقدر میتوانم آیندهی این جهانِ دوم را ببینم؟ من کسانی را دیده ام که عاشق کامپیوتر هستند و عاشق بازی. انواع بازیهای کامپیوتری را تجربه میکنند. ولی دیده ام که اینها از بس دیوانه و عاشق هستند نمیتوانند دور دستِ اینکار را ببینند پس از این منظر شاید جایگاهِ من بعنوانِ کسی که هم سالی یکبار خود را غرق در این دنیا میکند و هم میاید از بیرون به قضیه نگاه میکند تا ببیند چه کرده است و این کار به چه دردی خورده است و چه چیزهایی به دست آورده و چه چیزهایی را فدا کرده است و میبیند که انسان دارد در این دنیا چه میکند، جایگاهِ مناسبی باشد برای قضاوت دربارهی آنچه بشر در حال ساختنش است.
شاید دنیای دوم یا دنیای مجازی همان چیزی است که بشر در یک فضایِ غیر واقعی و بسیار ناپایدار میسازد، همان جایی که غرب نامش را ذهن میگذارد. از این منظر دنیای مجازی قدمتی برابر با بشر دارد. و اگر ثابت شود که حیوانات هم این ذهن را دارند، قدمتِ دنیای مجازی به قدمت حیوانات است و البته ما مسلمانیم و معتقد به جنّ و فرشته. از آنجایی که آنها هم فکر و شعور دارند پس قدمتِ دنیای مجازی به قدمتِ آنهاست. دنیای مجازی همان چیزی است که از قدیم میگفتیم «فرضِ محال، محال نیست». دنیای مجازی یا دنیای دوم همان فرضِ محال است. همان ویژگی «فرض» را دارد. یعنی واقع نیست. در جهان واقع در آن زمان که فرض شده است احتمالاً وجود ندارد. آدم ابوالبشر اوّل کاری که کرد وقتی آمد رویِ زمین، خواست برای خودش پوشش و حجاب بسازد. یعنی او چه کرد؟ او ابتدا دید که اینجوری ناجور است. بعد اندیشه کرد و در دنیای مجازی، خودش را با لباس فرض کرد و دید آنجور، جور است. پس دید باید از آنچه که واقع است یعنی عریانی خود به سمتِ حجابِ خود حرکت کند. این حرکت را قبل از اینکه در واقع رقم بزند، در دنیای مجازیِ ذهنِ خویش فرض کرد و آنجا رقم زد. دنیای مجازی یا دنیای دوم چیست؟ دنیای دوم دقیقاً همان چیزی است که شمای خوانندهی این سطور با خواندنِ این نوشته ها در جایی ابرگونه در ذهن خود فرض کردید! شما با خواندنِ آنچه که من از آدم گفتم، ابتدا یک مردِ لخت و عریان تصور کردید و بعد تصوّر کردید که او فکر میکند و این تصوّر شما احتمالاً اینطوری بوده است که بالایِ سرِ این مردِ لخت یک ابر کشیدید و درونِ آن یک مردِ با حجاب در ذهن خود نقاشی کردید. و با توجّه به آنچه من گفتم، اسمِ آن ابری که بالای سرِ آن مرد لخت کشیدید را، دنیای مجازی یا دنیای دوم گذاشتید. همهی این چیزهایی که شما با خواندنِ متنِ من، فرض کردید، همهی آنها در یک دنیای مجازی یا دنیای دوّم شکل گرفتند. امّا این دنیای مجازی را من برای شما شکل دادم. احتمالاً شما یا از حرفهای من هیچ نفهمیده اید یا اگر فهمیدهاید، شما الآن یک فهمِ وسیع از دنیای مجازی دارید. حال با این اوصاف، تمام محتوای فکری، نوشتاری و گفتاری بشر، در یک دنیای مجازی قرار دارد. جملهای است به این مضمون که «حرفی که نوشته نشود، انگار هیچوقت وجود نداشته است». در واقع حرفی که نوشته شود هم وجود ندارد. آن حرف باز هم مجازی است. منتها سازوکارش چجوری است؟ اینطوری است که شما با نوشتن در واقع یک سری علامت میکشید که در واقع هیچ معنیای ندارند. این کلماتی که من نوشتم هیچ معنیای ندارند. بلکه ما آمدهایم در یک دنیای مجازی برای این علامتها بصورتِ اعتباری و قراردادی، مفهومی جعل کردهایم و همهی ما فارسی فهمها، این قراردادها را رعایت میکنیم و در این دنیای مجازی شریک هستیم. حال که پایبند به این دنیای مجازی شدهایم، میتوانیم حرف یکدیگر را بفهمیم. و فهم چگونه است؟ فهم هم در دنیایِ مجازی است. پس ما یک فرضی یا فهمی را در دنیای مجازی رقم میزنیم. میاییم آنرا در دنیای واقعی کد میکنیم که این کدها در واقع هیچ ارزشی ندارند. دیگری میاید این کدها را میخواند و از روی آن باز در دنیای مجازی چیزی را فهم میکند. در این سیر که گفته شد، دنیای مجازی اصل است و دنیای واقعی فرع! یعنی دنیای واقعی ابزاری برای نیل به دنیای مجازی است. امّا این همهی ماجرا نیست. آنهایی که بسیار در این مجاز هستند اینطور فکر میکنند. یعنی فکر میکنند دنیای واقع چیزی است که تنها استفاده اش برای حصول به دنیای مجاز است. برعکسش هم هست. یعنی دنیای مجاز برای نیل به دنیای واقع است. یعنی شما مثلاً مفهومِ «انسان نیکوکار» را در دنیای مجاز فهم میکنید. یا شما بواسطهی قرآن که یک دنیای مجازی است، مفاهیمی مانند تقوا، احسان بوالدین و ... را درک میکنید بعد میآیید در دنیای واقع تا آنچیزهایی که درک کردهاید را عمل کنید. پس در این رویکرد دنیای واقع اصل است و آن دنیای مجاز نیز در خدمتِ دنیای واقع است. یعنی آنچه که قرآن از «ایمان و عمل صالح» توأمان طرح میکند. و اگر در حقیقت (یعنی در نگاه اسلامی و قرآنی که مبیّن حقیقت است) واقع اصل نباشد و مجاز فرع، حدّاقل این مشخّص است که مجاز اصل نیست و واقع فرع. و اصلاً این سؤال طرح میشود که اصلاً خدا مجازی است یا واقعی؟ حقیقت مجاز است یا واقع؟ آیا خدا و حقیقتِ مجتمع مجاز و واقع است؟
امّا بشر امروز چه میکند؟ قطع به یقین میگویم که بشرِ امروز مجاز را اصل گرفته است و واقع را فرع. هر آرزویی که نمیتواند در واقع رقم بزند در دنیای مجازی رقم میزند؛ از آرزویِ کشور ابر قدرت بودن، تسلط بر کهکشانها تا آرزوی انسانهای برتر مثل سوپر من تا همین هیتمن تاهرچه که بخواهد. پول صرف میکند که برود در دنیای مجازی، هر چه دارد میبرد در مجاز. این مجاز از شبکه های اجتماعی هست تا فیلمها و داستانها . و این در نسلهای جدید با ظهور کامپیوترها فاجعه بار شده است. چه پیش بینیای از آینده میتوان کرد؟ آینده آنچیزی است که انیمیشن wall-e از انسان نشان داد. انسانی که روی صندلی نشسته است، از دنیای واقع فقط برایِ خوردن و زنده ماندن استفاده میکند و باقی کارهایش را همگی در آن شیشهای که جلویش است انجام میدهد. لباس که میخواهد عوض کند، لباس آواتارش را عوض میکند. با دوستانش در مجاز دیدار میکند. هر تخیلی که دارد در آنجا رقم میزند. حتّی افعالی که به راحتی میتواند در دنیای واقعی انجام دهد(مثل دیدن دوستانش یا بازی کردن با سگش یا خرید کردن)، ترجیح میدهد در دنیای مجازی انجام دهد. و این انسان شبیه کیست؟ این انسان دقیقاً همان انسانِ مست است. انسان خمار. مگر انسان مست شاخ و دم دارد؟ انسان مست تمامِ گناهش این است که به جای زندگی در دنیای واقعی، از خودش به دنیای مجازی فرار کرده است و به قول معمول، در هپروت است! هپروت همان دنیای مجازیای است که انسان با سرعت وحشتناکی به سمتش میدود. امّا اینبار انسانها، سازمان یافته و در زرق و برق اینکار را میکنند. آیا این اتفاق دور است؟ من فکر میکنم با این سرعت که پیش میرود، خیلی طول بکشد، تا پایانِ این قرن اکثرِ انسانها بصورتِ سازمان یافته مست و دائم الخمر هستند.
پی نوشت: 1- پیشنهاد میکنم سری فیلم black mirror را که در 6 قسمت است تماشا کنید. مخصوصاً اپیزود دوم آن یعنی Fifteen Million Merits. چارلی بروکر (کارگردان) در مورد عنوان سریال به روزنامه گاردین گفت: "اگر تکنولوژی مخدر هست- و انسان را نئشه می کند- پس، دقیقا، اثرات جانبی این ماده مخدر چیست؟ این فضا - بین لذت و ناآرامی- جایی است که آینه سیاه، سریال درامای جدید من، رویش کار میکند. "آینه سیاه" عنوان همان هست که شما روی هر دیوار، هر میز، کف هر دست، صفحه نمایش سرد و براق تلویزیون، مونیتور، و گوشیهای هوشمند می بینید." همچنین فیلم inception یک منبع مطالعاتی بسیار خوب و قوی در این زمینه است. و نیز فیلم Matrix. این دو فیلم را بعنوانِ دو منبع مطالعاتی مهم و دو کلاس درسِ «فلسفهی ذهن» باید دید. آیا انسانی که به زودی میتواند به دنیایی مجازی مشابه آنچه که در Inception ساخت، دست پیدا کند، حاضر است باز به تعاملاتِ کند و خسته کنندهی دنیای واقعی تن در دهد؟ یا ترجیح میدهد همچون شخصیتِ اصلی فیلم Inception دائم الخمر باقی بماند؟ و آنوقت که به دنیای واقعی هم میاید، باز نتواند تحمّل کند و همسرش از خستگی ناشی از دنیای واقعی، خود کشی کند تا به همان هپروتِ خلّاق بازگردد. انسان به کجا میرود؟ میخواهد همچون Matrix انسانهایی بسازد که در سلولهایی حبس باشند و از طریق کابلها به یک دنیای مجازی متصل شوند؟ 2- بعد از نوشتن این سطور یاد ضرب المثل خودمان افتادم که: «دنیا را آب میبرد یارو را خواب» این حکایت قرار است برای اکثر مردم صدق کند. و اصلاً ابرقدرتها مگر ترجیح نمیدهند توده ها مست باشند؟ و مگر مارکس این انگ را به دین نزد که افیونِ توده هاست؟ پس آیا ابرقدرتِ مادّی فعلی جهان نباید بزرگترین سازمان دهندهی این مستی باشد؟ و آیا نیست؟ آنوقت سوزن گرامافون برخی هنوز روی این گیر کرده است که فیسبوک خوب است یا بد؟! فیسبوک دارد کم کم میمیرد، جایش را دنیاهای گرافیکی بسرعت پر میکنند، فیس بوک دیگر حرف جدیدی ندارد که بزند، یک ابزار قدیمی است که اصلاً شاید غرب برای همین با «اسنودن» ها دارد تضعیفش میکند و او را کاندید جایزه صلح نوبل میکند تا کم کم مردم از فیسبوک و امثالش روی برگردانند و مستیهای ناب تر و جذاب تر را تجربه کنند.
مطالب مرتبط: واقع رویایی - انسان، حیوان مست - خلقت انسان مجازی
کلمات کلیدی:
بلوغ در زندگی دوم
جهان مجازی
دنیای دوم
دنیای مجازی
زندگی دوم
سبک زندگی
- ۱
- دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۶:۵۸ ب.ظ
با سلام
به وبلاگ حقیر سر بزنید و 2 نامه را که نوشته ایم در صورت امکان امضاء کرده و به دیگر دوستان فضای مجازی نیز اطلاع دهید که امضاء کنند. نامه اول خطاب به دکتر احمدی نژاد و تقدیر از زحمات 8 ساله ایشان می باشد. نامه دوم خطاب به رییس قوه قضائیه در راستای محاکمه فتنه گران دروغگوی سال88 و دشمنان رای ملت می باشد که متاسفانه 4 سال است به دلایل نامشخص به تاخیر افتاده است. منتظر حضور و همکاری شما