ظاهر نعت فاعلی از ظهور است به معنای آشکار، پدیدار، هویدا، معلوم، واضح، پدیدآینده، نمودار، بیانکننده (لغتنامهی دهخدا). باطن نیز به معنای پوشیده و خلافِ ظاهر است. از لحاظ منطقی هر آنچه در اختیار ماست، ظاهر است و ما هیچگاه به باطن دسترسی نداریم. آنچه از باطن بر ما آشکار شود، دیگر باطن نیست و ظاهر شده است. همهی جهانِ ظاهر را میتوان بصورت اطّلاعات درآورد و در واقع، همهی جهانِ ظاهر حاوی اطّلاعات است. در مورد جهانِ باطن از آنجایی که [حدّاقل فعلاً] پوشیده است نمیتوانیم قضاوت کنیم. این اطّلاعات را میتوان به توصیف درآورد برای مثال در مورد آب میتوان شروع کرد و در باب تمام ویژگیهایش که ظاهر است یا ظاهر شده است بحث کرد؛ از ویژگیهای زیر اتمیاش تا صورتِ ظاهرش و رنگ و بو و مزّه. آنچه ما «آب» میشناسیم در واقع ظاهرِ آب است به این دلیل که ما میشناسیم. ما به ظاهر آب دانش داریم و ممکن است هنوز حقیقت آن را ندانیم و ممکن هم هست بخشی از حقیقتِ آنرا که ظاهر شده است بدانیم. همچنین چیزی که برای یک نفر پوشیده است میتواند برای دیگری پیدا باشد. از طرفِ دیگر ظاهر نعتِ فاعلی است به معنای نمودار و بیان کننده. میتواند بیانکنندهی خودش باشد، یا ظاهر دیگری و یا باطنی را آشکار کند.
در اصطلاح عامّ، ظاهر به لفظ ریخت فروکاست شده است. این معنای عرفی باعث شده است که لفظِ مقابل آن نیز یعنی باطن به همان اندازه رشد کند بصورتی که بسیاری از آنچه که باطن نامیده میشود، در واقع ظاهر است. برای مثال گرچه ما از وضعِ لولهکشی و مصالح یک ساختمان آگاه باشیم، امّا باز ظاهر را ریختِ ساختمان میدانیم شاید به این دلیلِ منطقی که ریخت به چشم میآید و واضح است و مصالح به چشم نمیآیند و پوشیده هستند. البته این معنایِ عرفی خیلی هم بیراه نیست. موضوع اصلی این بحث انسان است و اینکه آیا میتوان از روی ریخت یک انسان به آنچه بر ما پوشیده است پی برد؟
من با این نوشتن و با وبلاگم، آنچه از من پوشیده بود را آشکار کردهام. شما با خواندنِ این نوشته آنرا میسنجید. سنجش عملی است که بوسیلهی یک عامل (عقل سالم) و یک ملاک یا معیار انجام میشود. این همان قضاوت است. در واقع من با نوشتن خود را در معرض قضاوتِ شما قرار دادهام و شما با آنچه از من ظاهر شده، قضاوت میکنید. از آنجایی که انسان مادامی که فکر میکند قضاوت نیز میکند و این از طبیعتش جدا نیست، آنچه موضوع است این نیست که آیا باید قضاوت کرد یا نه؟ بلکه این است که چه چیز را و چگونه باید قضاوت کرد؟ چرایی قضاوت به نوعی بدیهی است و انکار و گریز ناپذیر است. چگونگی آن مسئله است. در واقع من با نوشتن، از قضاوتِ شما هراس ندارم. بلکه از قضاوتِ اشتباه و اصرار بر آن میتوانم نگران باشم. یکی از دلایلی که برخی افراد، خجالتیِ کمحرف هستند همین است که بالکل از قضاوت دیگران دربارهی حرفهایشان میترسند. البته دلایل دیگری نیز میتواند داشته باشد. امّا اگر قضاوت درست باشد چرا ترس باید ضرورت داشته باشد؟ آنها از قضاوتِ درستِ دیگران، قضاوتِ نادرستی میکنند. و من نیز دربارهی رفتارِ این افراد در دو سه خط قضاوتهایی داشتم که خواندید و شما نیز از آنچه من در این باره نوشتم در فکر خود قضاوت داشتید و حقیقتاً این امر بدیهی جلوه میدهد که همه در حال قضاوت درباره اطّلاعاتی که دریافت میکنیم هستیم و گریزی از آن نداریم.
سؤال در مورد ریختِ انسان است و آنچه میتوان از آن برداشت کرد. اگر قبول کنیم ریخت یک امر ظاهر (در معنای دقیق خود) است، پس حاوی اطّلاعات است و میتواند وصف شود. و اگر ریخت یک امر ظاهر (به معنای فاعلیِ بیان کننده) است، آشکارکنندهی چه چیزهایی میتواند باشد؟ و از اینجا، ما دربارهی اطّلاعاتی که ریخت در اختیار ما میگذارد در چه مواردی میتوانیم قضاوت داشته باشیم؟ و چگونه میتوانیم بهترین قضاوتها را داشته باشیم؟ ضمنِ این موضوع باید بیان کرد که ارزش اطلاعات و دادهها با یکدیگر متفاوتند. برای مثال، برگِ درخت بعنوانِ یک آیهی الهی اطّلاعات متفاوتی با یک آیه از قرآن به ما میدهد. و علاوه بر نوع متفاوت اطّلاعات، حجم اطّلاعات نیز متفاوت است که همهی این موارد باید در قضاوت لحاظ شوند. برای مثال، ریختِ من و این وبلاگِ من هر دو از من ظاهر شدهاند امّا کدام یک قضاوتهای دقیقتری در مورد شخصیّتِ من در اختیار شما قرار میدهند؟ و نیز کدام یک اطّلاعاتِ بیشتری در اختیارتان میگذارند؟
کلمات کلیدی:
قضاوت
قضاوت از روی ظاهر
- ۲
- چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۵۹ ب.ظ
بعدن می آیم مفصل تر بخوانم./ با نگاه کردن نمی شود درباره ام الطبع حرفی زد.
ممنون از انتاخاب موضوع بامزه تان!
سلام و گل به بانو یاسمن
یاعلی