بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

50ام - قاضی بالطبع (4) – شخصیّت

درباره‌ی علم
جمعه, ۱۹ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۲۹ ب.ظ

قبل از آنکه درباره‌ی شخصیّت افراد قضاوت کنیم باید خودِ شخصیّت را بشناسیم. شخصیّت با چه کلماتی وصف می­شود؟ شخصیّت چیست؟ انسان بصورت ناخودآگاه و بی هیچ تلاشی متوجّه است که انسان‌ها از یکدیگر متفاوتند. بخشی از تفاوت به جسمِ انسان (قد، وزن، رنگ و ...) مربوط است و بخشی به آن چیزی که ما شخصیّت می­نامیم. پس شاید جامع­ترین تعریفِ شخصیّت این باشد که شخصیّت هر آن­چیزی است که غیر از جسمِ انسان است. ساده‌ترین تعریفی که از تفاوت شخصیّت افراد داریم این است که افراد یا خوب هستند یا بد. امّا آیا همه‌ی افراد خوب، مانند هم هستند؟ موضوعِ بحثِ ما جسم انسانها نیست بلکه شخصیّت است، عمده به این دلیل که جسمِ انسانها به اختیارِ آنها حاصل نشده (حدّاقل به اختیارِ این جهانی آنها. در مورد عوالم پیشین سکوت می‌کنیم). امّا آیا شخصیّت انسان­ها به جسمِ آنها سرایت نمی­کند؟ برای مثال حفظ تناسب اندامی که دختران با رژیم­های غذایی سخت و تضعیف­‌کننده انجام می­دهند، غیر از مواردی که برای سلامتی صورت می­گیرد، محصول شخصیّت نیست؟ اعمال جرّاحی زیبایی چطور؟ جواب مشخّص است. امّا آیا حتّی این جسمی که خارج از اختیار انسانهاست، بر شخصیّت آنها تأثیر نمی­گذارد؟ آیا قدّ بلند یا قدّ کوتاه بر شخصیّت افراد تأثیر نمی­گذارد؟ ساده‌­انگارانه است اگر به راحتی بگوییم تأثیرگذار نیست ولی این­که مشخّص کنیم چه تأثیری می­گذارد کاری علمی و دشوار می­طلبد. البتّه تحقیقاتی در این موارد از گوشه و کنار به گوش می­رسند. در خلال بحث مشخّص شد که شخصیّت تأثیرپذیر است چنانکه فرهنگ و عرف می­توانند بر شخصیّت افراد تأثیر بگذارند. پس شخصیّت با کلمه‌ی تأثیرپذیر وصف می­شود. خود این مسئله که شخصیّت چقدر تأثیرپذیر است یک ویژگی شخصیتی است که در افراد مختلف متفاوت است و بصورتِ عامّ زنان تأثیرپذیرتر از مردان هستند چرا که احساسات بر شخصیّت آنها تأثیرگذارتر است و احساسات متغیّرتر از منطق‌ها هستند. پس جنسیّت نیز بر شخصیّت تأثیر می­گذارد و برخی عناصر شخصیّتی مردان متفاوت از زنان است.

در لغت‌نامه‌­ی دهخدا شخصیّت اینطور معنا شده است: «در اصطلاح روانشناسی، شخصیت یا منش عبارت از مجموع نفسانیات (احساسات ، افکار، عواطف و...) هر کسی است. برای هر شخصیت دو رکن است: یکی وحدت و دیگری هویت. وحدت هرکسی ازاین جهت است که نفسانیاتش سلسله‌ی واحدی را تشکیل میدهند و او میتواند چندین معنی را با یک عمل ذهنی با هم مقایسه و مقابله نماید... هویت از این رو است که وحدت مزبور در طول زمان محفوظ میماند و شخص همواره حس میکند که همان است که روز پیش یا سال پیش ... بوده است یا روز و سال بعد خواهد بود. ضمناً ملتفت است که معناً و اخلاقاً از دیگر همنوعان متمایز میباشد همچنان که از جهت خصوصیات جسمانی با آنها فرق دارد. و ازجمله عوامل نفسانی که شخصیت را تشکیل میدهد، پاره ای احساسات و حافظه و تخیل و اراده است و گذشته از این محیط اجتماعی نیز در تشکیل این معنی دخالت مهمی دارد و تعقل ذات را تسهیل مینماید. شخصیت از لحاظ فلسفی ، بدین گونه مورد گفتگو است که تعقلی که هرکس از ذات خویش دارد آیا با حقیقتی منطبق هست یا نیست به عبارت دیگر حقیقت «وجود» چیست قطع نظر از ظواهر احوال (از روانشناسی چ سیاسی ص 484).» آن­چه از این تعریف مراد من است این است که شخصیّت مجموعه‌­ای از عناصر است و می­توان عبارتِ «برخی عناصر شخصیّت» را بکار برد. برای مثال، سلیقه یکی از اجزای شخصیّت است که خود مجموعه‌­ای از عناصر است و علاقه به رنگ خاص، شکلِ خاص یا مواردی دیگر در زمره­‌ی عناصرِ سازنده­‌ی سلیقه هستند. عقیده عنصر دیگری در شخصیّت است که باز خودش مجموعه­‌ای از عناصر دارد. در این تعریف، ایمان نیز بخشی از شخصیّت است که آنرا در همان شاخه­‌ی عقیده در نظر می­گیرم. برخی رفتار را نیز بخشی از شخصیّت دانسته‌­اند امّا می­توان رفتار را، همانند گفتار، ظهور و بروزِ شخصیّت دانست. پس شخصیّت اجزاء سازنده دارد و در نهایت این اجزاء، کلّ شخصیّت را شکل می­دهند. در اینجا من از شخصیّت بر روی دو قسم علایق و عقاید صحبت می­کنم که علایق معطوف به احساسات هستند و عقاید معطوف به منطق. در این بین شاید گرایش به یک دین نیز از روی علاقه صورت گرفته باشد. سؤال این است که تأثیر علایق بر عقاید و تأثیر عقاید بر علایق چگونه و در چه حدّ است؟ و تأثیر این دو بر رفتار و گفتار بعنوانِ مظاهرِ شخصیّت چگونه است؟ منطقی آن است که عقیده(و منطق) بر علاقه بچربد و او در رأس باشد امّا مردم چقدر منطقی رفتار می­کنند؟ معلوم است که اینها همگی بر یکدیگر تأثیر می­گذارند و حتّی رفتار، بعنوانِ ظهوری از شخصیّت می­تواند بر روی خود شخصیّت تأثیر بگذارد و برایِ مثال آنرا تقویّت کند.

در مطلبی با عنوانِ «امام بی یا با سلیقه؟» سؤالی مطرح کردم که آیا ائمه می­توانند تفاوت سلیقه(علاقه) داشته باشند؟ نمی­دانم چه کسی ممکن است جوابِ این سؤال را بداند امّا در آنجا به این نتیجه رسیدم که در ائمه آن­چیز که در رأس است عقیده(و در رأس آن ایمان) است و اگر سلیقه­‌ی متفاوت از عقیده­‌ای وجود داشته باشد یا ظهور و بروز ندارد و یا ظهور کمی دارد. این در یک سر طیف است. در سر دیگر طیف کسانی هستند که عمدتاً بدون منطق عمل می­کنند(حال از روی احساسات، عادت یا ...). به نظر من کسی در جهان نیست که هیچوقت از روی منطق عمل نکرده باشد مثلاً همه برای زنده ماندن غذا می­خورند و این یک عمل منطقی است. اکثر مردم در بین دو سر طیف هستند و حالتِ منحنی نرمال وجود دارد. هر چه انسان­ها منطقی­‌تر باشند (که خود منطقی بودن یکی از اجزاء شخصیّت است) تأثیر عقیده­‌شان بر علاقه­‌شان بیشتر است و بالعکس. یعنی عقیده موجب می­شود علاقه نیز بوجود بیاید. حتّی علاقه نیز می­تواند موجب شود عقیده بوجود بیاید امّا این عقیده حقیقی نیست و همان خرافه است چون همانطور که معنا کردم عقیده باید منطقی باشد ولی خرافه از راه منطقی حاصل نمی­شود. با این حال انسانها می­توانند بر خرافه­‌شان(یا کفرشان) پایبند و استوار باشند.

در نهایت آنچه مهمّ است و انسان بصورت روزمرّه به آن نیاز دارد این است که افراد بر اساس الگوی شخصیّت خود رفتار می­کنند. این الگو بصورتِ عمده از روی علایق و عقاید افراد است. پس با دانستنِ حتّی علایق افراد می­توان به جوانبی از شخصیّت افراد دست یافت که آنها بر اساس آن رفتار می­کنند.

نسبت‌شناسی شخصیّت، علایق، عقاید

نظر شما چیست؟

تا کنون نظری ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی