بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

مسلمانان فیلسوف، فیلسوفانِ ملحد

کوتاه
جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۱ ب.ظ

سؤالی اساسی است:

آیا بیشتر، فیلسوفان مسلمان شده‌اند یا اینکه بیشتر، مسلمانان فیلسوف شده‌اند؟


فکر میکنم فلسفه بلوف زن است! ادّعاهای بزرگتر از حدّ و اندازه‌اش دارد. ماهیّت استکباری دارد. به خود تکبّر میورزد. دروغ میگوید. فلسفه ادّعای شناخت جهان را دارد ولی کو؟ در ابتدائیاتش درجا میزند. آنجا هم که پیش میرود نه به این معناست که ابتدائیاتش را اثبات کرده بلکه آنها را به قول امروزیها skip کرده! با «بدیهی است» گذشته است! فلسفه هم مانند بسیاری دیگر از دانشها بر پایه‌ی فرضیاتی به شدّت نامعلوم، و به اصطلاح بدیهی بنا شده. حتّی به نظرم آنقدر که فیزیک جهان را شناخته، فلسفه نشناخته! در صورتی که میگویند فلسفه مقدم بر فیزیک است! معلم عزیز شریعتی در جایی اینطور میگوید که «اندیشه‌های کنفسیوس در شرق بسیار مترقی تر از اندیشه های سقراط و افلاطون است امّا چرا این غربیها شناخته شده تر هستند؟ چون غربیها خود بزرگ بین هستند. تکبر دارند. فقط خود را «آدم» میپندارند. برای همین مثلاً اگر یک بابایی در طول انقلاب فرانسه عاروق هم زده باشد اسمش را در تاریخ ثبت میکنند و بزرگش میکنند و از او مجسمه و داستان میسازند ولی دیگران اینطور نیستند.» طوری سقراط و هم دستانش را بزرگ کرده‌اند که وقتی میخواهیم کنفسیوس را لقب دهیم چاره‌ای نداریم جز اینکه به وی بگوییم «فیلسوف»! غرب به خود و به عاروقهای خود تکبر میورزد و دیگران را تا جایی که بتواند ذلیل و یا مصادره میکند. دانشی که از غرب هم میاید ویژگی شیطان را دارد، همان تکبر. دانش غرب نیز نافی یا مصادر کننده‌ی دیگران و بلوف زن است! و سؤال اساسی این است که فلسفه بعنوان یک دانش چقدر انسانها را موحدتر کرده است؟ چقدر بر ایمان انسانها افزوده است؟ چقدر از افراد اوّل فیلسوف شده اند و بعد مسلمان و از راه فلسفه، مؤمن؟ و چقدر از مسلمانان اوّل فیلسوف شده اند و بعد ملحد شده اند؟ آمار ندارم ولی فکر میکنم جواب واضح است!

نظر شما چیست؟

تا کنون ۱۷ نظر ثبت شده است
  • محتـ ـسبـ
  • فلسفه خیلی ایراد شاید داشته باشه اما نمیشه از زیر یوق فلسفه خارج شد و ما ناچار از استفاده از فلسفه ایم مگر بهتر از اون تولید بشه
    مسلمانان هم از فلسفه استفاده کردند و فیلسوف به معنی غربی اون نشدند
    و همین مسلمانان اندیشه فلاسفه ی غربی رو واسه خود غربی ها حفظ کردند و...
    نهایتا تعبدا میتونم بگم من نمیتونم حرف شما رو قبول کنم چون حضرت آقا از فلسفه حمایت کردند !


    :دی
    حمایت آقا دقیقاً حکم تناول خوردن گوشت مردار در زمان اضطرار رو داره!
    اگه اینجوری به مسئله نگاه کنین یک مقدار از گره های فکرتون که اجازه‌ی تفکر عمیق تر رو نمیدن باز میشن ;)
  • محتـ ـسبـ
  • خب منم همینو میگم که بهترش نیست پس ناچار از استفاده ایم!
    +
    هستند علمایی که نظرات فلاسفه رو بر متکلمین ترجیح میدن!

    سلام. بهتر از چی هست؟ سؤال شما مثل این است که بگوییم بهتر از فیزیک نیست. سؤالتان درست نیست. اینکه «چون بهترش نیست» درست نیست. بلکه چون همه استفاده میکنند باید ازش استفاده کنیم. در اصل چون غرب استفاده میکند و غرب در جهان غالب است. فرض کنید الآن بر ما محرض شده است که استفاده از تلویزیون حرام است. ولی آیا میتوانیم استفاده نکنیم؟ خیر. چرا؟ چون بهترش نیست؟ نخیر. بلکه چون اگر استفاده نکنیم زنده نمیمانیم! فرهنگ اسلام میمیرد. پس شرایط اضطرار میشود. بنابراین باید از تلویزیون استفاده کنیم تا زمانی که غالب شویم. مثلاً حضرت مهدی که ظهور کرد. آنوقت که غالب شدیم میتوانیم استفاده از تلویزیون را حرام کنیم. متوجّه شدید؟ «بهترش نیست» مسئله نیست بلکه چون «همه استفاده میکنند» و «بدون استفاده از آن در این موقعیت اضطرار میمیریم» باید استفاده کنیم.
    شراب حرام است. ولی اینکه حرام است یعنی ما در اسلام چیزی بهتر از آن را داریم؟
    +
    خیلی از علما با خیلی دیگر از علما مخالفند! این نظرتان دوباره شبیه به مسئله سینه زنی است.
  • سلمان محمدی
  • سلام ،بروزیم در صورت امکان ما رو لینک کنید
    ما ناچار از استفاده از فلسفه ایم و چون بهتر از اون نیست ، مجبور به  استفاده کردنیم ! منظورم این بود . قبلی رو بد نوشتم حالا  نمیدونم این حرفم با نظر شما فرق داشت یا نه ؟
    +
    دقیقا من هم همین رو میگم ، ملاک و معیار چیه ؟ واسه ما حداقل مرجع تقلیدمون . اگه مقلد آقای صافی هستیم ایشون حرام کردن و اگه مقلد آقا هستیم که ایشون موافقند !
    پس نتیجه گیری کلی در این باب چون یک نسبیت بوجود میاد به شدت اشتباهه

    سلام
    خیلی چیزها در اسلام حرام هستند در حالیکه بهترشان در اسلام نیستند. مثل ربا. مثل استمناء. مثل دانشهای ممنوعه همچون جن گیری. ولی اگر همه جهان جن گیری کنند و ما برای اینکه بتوانیم زنده بمانیم نیاز داشته باشیم با جن گیری مقابله به مثل کنیم احتمالاً آنوقت جن گیری حرام نخواهد بود بلکه واجب میشود.
    از یک جهت «بهترش نیست» درست است چون اگر با وسیله بهتری میتوانستیم مقابله کنیم باید به آن رجوع میکردیم. ولی امروزه از کجا میدانید وسیله بهتری برای مقابله نیست؟
    انسان بصورت معمولی به بسیاری از مباحث مطروحه در فلسفه و البته فلسفه اسلامی نیاز ندارد. ولی مشکل این است که انسانها امروزه دیگر معمولی نیستند! مریضند! و جالبتر اینکه بسیاری از مباحث فلسفه این مرضها را که تیمار نمیکنند هیچ، مرضی بر مرضشان میافزایند. البته برخی از مباحث فلسفه هم تیمارکننده هستند.
    و اینکه من از شما سؤال دارم، در چه مواردی ما باید تقلید کنیم؟ تا آنجایی که من میدانم در فروع دین تقلید جایز است. در اصول دین که تقلید پذیرفته نیست. شک دارم که درباره اعتقادات تقلید جایز باشد. به نظرم هر انسانی وظیفه دارد اعتقاداتش را خودش شکل دهد و از او پذیرفته نیست که بگوید تقلید کردم.

    نیازمند فکر هستم. به این چیزهایی که نوشته ام مطمئن نیستم
  • خانم دودی
  • سلام

    با نظریه تون موافقم حسین اقا

    من به شخصه به فلسفه زیاد اعتقاد ندارم

    منظور بحث فلسفه نیست. وارد شدن به فرقه های فلاسفه ی غربیه

     به قرآن و اهل بیت ع بیشتر پایبندم

    راستش دلم هم نمیخواست وارد این شناخت بشم

    دغدغه های غربی برام اصلا رنگ و بویی نداره

    ما تو اسلام خیلی شاهکارهای مهمی تو عرفان و معرفت و فلسفه داریم

    در هر جهت باید شناخت کمی از فلسفه های غربی داشته باشیم تا وقتی خواستیم از دیانت خودمون دفاع کنیم بیدون شناخت انتخاب نکنیم

    و اگه ازمون سوالی پرسیدند مبنی بر به چالش کشیدن نظرمون

    با شناخت از هر دو طرف دفاع کنیم از عقایدمون

    خیر ببینی مومن

    به روز هم هستم

    دلتون خواست سر بزنید

    یا علی و تمنای دعای فرج


    سلام
    ممنون از لطف شما
  • محتـ ـسبـ
  • سلام،"نیازمند فکر هستم. به این چیزهایی که نوشته ام مطمئن نیستم"در مورد من هم صدق میکنه
    اما یه جوری از فلسفه صحبت میکنید انگار فلسفه از بنیان فاسده و اینکه فلسفه اسلامی فقط درصددِ پاسخگوییِ سوالاته و در تقابل با فلسفه غرب بوجود اومده !
    برای فاسد بودن یا نبودن بنیانش نظری ندارم
    اینکه فقط در صددِ پاسخگویی باشه بنظرم خیلی مشکل داره چون خود فلسفه تولید سوال میکنه نه فقط رفع جواب موقتی . خیال میکنم اهمیت تولید سوال فلسفه از جوابهاش بالاتره !تولید سوال از خیلی جهات مهمه
    و در تقابل با فلسفه غرب بودنش هم در صورتی ایراد داره که فلسفه اسلامی رو فقط منحصر به تقابل بدونیم و این انحصار اشتباهه
    اینکه به یک سری مسائل نیاز نداریم بنظرم اصلا درست نیست !
    حالا اینکه شما میفرمایید که در اعتقادات تقلید وجود نداره بحث درستیه اما نمیدونم فلسفه هم جزو اعتقاداته یا نه ؟؟!!!
    ببخشید انقد بحث میکنم
    سلام...

    همین الان....


    سلام..
    بروزیم.
    با حضور و نظراتتون خوشحالمون میکنید..
    ممنونم..یا علی
    سلام حسین جان
    اولا فلسفه یک مشترک لفظی بین تو و مخاطبینت هست. با توجه به مطالعاتی که داری میدونم نگاهت به فلسفه خیلی با بقیه فرق داره. مثلا الان تو از مخاطبت بپرسی فرق حکمت و فلسفه چیه بعضی ها حتما نمیدونند و وقتی تو با این موضوع اینچنین برخوردی رو داری شاید تو ذهن خیلیها حکمت بما هو حکمت هم زیر سوال بره. به نظرم جای برخورد دقیقتر و توضیح بیشتری هست. حالا که شروع کردی شاید بهتر باشه سلسله نوشته باشه. 
    البته یه سوال : با چه منطقی میگی صحبتهای حضرت آقا درمورد فلسفه در حکم اکل میته هست؟
    یه سرچی کن صحبتهای امام و رهبری رو در مورد فلسفه بخون صحبتهای سنگینی هست.
    و البته یچیز هم به نظرم تو صحبتات شاید مغالطه باشه اینه که چنتا از مسلمونا بعد از فیلسوف شدن ملحد شدن!
    به نظرت ارزش ملحدی که با جستجو و عقلش به الحاد رسیده بیشتره یا مسلمونی که کار نکرده؟
    این نکته خیلی مهمیه و جای فکر داره.
    ببخش پرحرفی کردم. یا حق

    سلام برادر عزیز
    من در این بحثها تخصص ندارم و خیلی از گفته هام احتمالاً اشتباه باشند. چون تخصص ندارم حداقل فعلا نمیتونم سلسله مباحث داشته باشم. در اصل، نمیتونم بحث داشته باشم. افکارم بیشتر شبیه به شبهه و سوال است. نه یک اعتقاد راسخ. و در نهایت ضرورتی برای پرداختن به این کار نمیبینم. عمدتا فلسفه و بخصوص فلسفه اسلامی انقدر موضوع مهمی نیستند. یک عده خاص باید روش فکر کنند که همانها بروند بکنند کافی است. من ترجیح میدم با دغدغه مردم اجین شوم.
    درباره این سؤال:
    به نظرت ارزش ملحدی که با جستجو و عقلش به الحاد رسیده بیشتره یا مسلمونی که کار نکرده؟ س‍وال سختیه. نظر خودت چیه؟ به نظرم هر دو بی ارزشند. چون ارزش ایمان و تقواست که احتمالاً هر دو بی تقوا هستند.
    و حالا به نظرت، چندتا از مسلمونای با تقوا با فلسفه ملحد شدن؟ و چند نفر ابتدا فیلسوف و بعد مسلمانِ با تقوا شده اند؟ احتمالا در اینجا سوال توست که مغالطه است.
  • بنده خدا..
  • سلام عزیز..
    تفاسیر مختلف از فلسفه به خاطر اختلاف منظر است نه اختلاف نظر!
    یه عده از پایین نگاه و ردّش میکنند و عده ای دیگر از خود فلسفه بدان مینگرند و تایید..
    پناه برخدا..


    سلام برادر
    اگر از بالا بدان بنگریم چه اتفاقی میافتد؟
    استفاده از عبارت تایید یا رد فلسفه خیلی کلی است و من را گیج میکند. من اینطور نمیتوانم فکر کنم. من فکر میکنم فلسفه نواقص مشخص و فواید مشخصی دارد که روی این موارد خاص میتوان فکر کرد. تایید را رد آنرا نمیتوانم درک کنم.

    سلام آقا حسین

    پر حرفی نمیکنم  فقط میگم مثل علمای صاحب نظر رفتار نکن و حرفی نزن که بهش علم نداری

    اگه بحثی رو مطرح کردی اونقدری در موردش بدون که حد اقل اعتقاد به حرفت داشته باشی

    فلسفه  همان تفکر عقلانی درمورد وجود هست

    اگه فلسفه رو درک نکنید نمیتونید به عرفان برسید,عرفانی که مقدم به فلسفه باشه به خرافات میکشونتتون

    خداشناسی مختص عرفان نیست بلکه در تمام علوم هدف شناخت خداست

    مهم استفاده درست از ابزار علم هست

    عزیزانی که علم به موضوعی ندارن در این بحث شرکت میکنند و راه گم میکنند

    خواهش میکنم افکار عین عزیزان رو متوهش نکنید در باره علم فلسفه


    سلام
    ممنون از لطف و اندرز شما
    چرت و پرت گفتین و اصلا هم چرت و پرت های قشنگی نگفتین...
    عباراتی که در رد فلسفه میاد از عبارت های خودمتناقض نِماست...اینطور نیست؟!
    تحقیق در اصول دین که گفتید آیا با کلام هست یا با فلسفه؟! یا از مسائل مشترک فلسفه و کلام!؟
    اگر می خواید اسمِ فلسفه رو کلام بذارید یا بذارید حکمت و این طوری راحت بشید ، راه کار جالبی ندارید! به هر حال فلسفه یا حکمت بماهو حکمت و بماهو فلسفه چیزیه که اصلا گریزی ازش نیست!
    در ضمن چیزی که شما به اضطرار و احکام ثانویه مثل اکل میته نسبت دادید رو به چه اعتباری تعمیم دادید به فلسفه؟! آیا همین اضطراری که گفتید به فرض صحت ادعاتون در زمان ابن سینا ، فارابی ، سهروردی ، ملاصدارا و غیره نیز مطرح بود؟!
    نسبت به خطبه های سرشار از مضامین فلسفی امیرالمومنین علیه السلام و اما هشتم ع چه نظری دارید؟!!!!

    سلام
    ممنون از چرت و پرتی که گفتین!
    و علیکم السلام مجددا
    خواهش می کنم...البته قبلا با عبارت دیگه ای تشکر کرده بودید که تغییرش دادیدا!
    اگر حوصله کردید به این صحبت ها از یک شخصیتِ ثقه هم مراجعه بکنید...
    ببنید ایشون هم مثل بنده و شما چرت و پرت میگه یا فقط من و شما چرت و پرت می گیم...!
    لحنِ شوخی بنده رو هم عفو بکنید...
    http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=23898

    سلام
    خواهش میکنم. البته چیزی که عوض دارد گله ندارد.
    خواندم لینک را. مسئله من مربوط به این چیزها نیست. در مورد چیستی فلسفه است نه چگونگی آن. لینک شما و البته بیشتر صحبتهای آقا در مورد فلسفه، چگونگی آن است و روی چیستی و چرایی آن بحث نمیکند. فلسفه اسلامی را فرض میگیرد بعد شروع میکند روی چگونگی صحبت میکند. البته وظیفه حضرت آقا همین است و او که نباید بشیند بحث فلسفی بکند. او باید بحث مدیریتی کند.
    اصلی ترین دلیل حضرت آقا به تاکید روی فلسفه، فعال کردن اندیشه هاست. کار درستی هم هست. من معتقدم که حداقل الان در این شرایط باید فلسفه خواند و گرنه آدم از مسائل زمان و معرفت زمانش عقب است. به نظرم امام زمان هم همین الان بر تمامی مکاتب فلسفی اشراف کامل دارند. اما امام زمان فیلسوف نیست. یا حضرت آقا فیلسوف نیست.
    بحث بر سر چیستی و چرایی از حوصله نظرات این وبلاگ خارجه و البته بحثهای زیادی روی آن شده و باید بیشتر هم بشه.
    ممنون از شما
    به نظر من فرضی که نسبت به مسئله دارید بیشتر ساخته ی ذهن خودتان است تا واقعیت لکن در باب چرایی فلسفه هم اگر دوست داشتید که فکر نکنم داشته باشید می توانید این جا را بخوانید که مطمئن است...
    http://emammahdy.com/content/contentlist.aspx?catid=4417
    راستی ، نظر شما را نسبت به محدود کردن حوزه ی مربوط به ولی فقیه را به مدیریتِ صرف ابدا قبول ندارم اما در مورد فلسفه فهمیدن و فیلسوف نبودن البته مسامحتا با جرح و تعدیل با شما موافقم.
    بنده مطالعه ی اندکی دارم لذا دیدگاه هایی هم که گفتم احتمالی است و تعجب می کنم که شما گاهی جزمی می نویسید و نظر می دهید.من هر چه بیش تر می خوانم و سواد (یعنی سیاهی!) به دست می آورم احتیاطم بیش تر و بیش تر می شود.
    خداوند متعال هردوی ما را هدایت کناد.
    والسلام

    سلام
    ممنون. انشالله مطالعتان بیشتر که بشود به یقین میرسید. (البته حقیقتا به مطالعه هم نیست، ولی خوب. شما به مطالعاتتان ادامه دهید)
    در پناه حق

    کلماتی از امام خمینی (قدس سره) درباره‌ی فلسفه اسلامی و نفی تساوی فلسفه اسلامی و فلسفه یونان:

    وقتى شما فلسفه‏ ارسطو که شاید بهترین فلسفه‏ها قبل از اسلام باشد، ملاحظه کنید مى‏بینید که فلسفه‏ ارسطو با فلسفه‏اى که بعد از اسلام پیدا شده است فاصله‏اش زمین تا آسمان است در عین حالى که بسیار ارزشمند است در عین حالى که شیخ الرئیس راجع به منطق ارسطو مى‏گوید که تا کنون کسى نتوانسته در او خدشه‏اى بکند یا اضافه‏اى بکند، در عین حال فلسفه‏ را وقتى که ملاحظه مى‏کنیم فلسفه‏ اسلامى با آن فلسفه‏ قبل از اسلام زمین تا آسمان فرق دارد. (صحیفه امام - ج‏18- 263)

    هر کس رجوع کند به معارفى که در ادیان عالم و نزد فلاسفه بزرگ هر دین رایج است و مقایسه کند در معارف مبدأ و معاد با معارفى که در دین حنیف اسلام و نزد حکماء بزرگ اسلامى و عرفاء شامخ این ملت است، درست تصدیق مى‏کند که این معارف از نور معارف قرآن شریف و احادیث نبىّ ختمى و اهل بیت او علیهم السلام است که از سرچشمه نور قرآن استفاده و اصطلا نموده‏اند. آن وقت مى‏فهمد که حکمت و عرفان اسلامى از یونان‏ و یونانیّین نیست، بلکه اصلا شباهت به آن ندارد. بلى، بعضى از حکماى اسلام به منوال حکمت یونانى مشى نموده، مثل شیخ الرّئیس، ولى حکمت شیخ در بازار اهل معرفت در باب معرفة الرّبوبیّة و مبدأ و معاد رونقى ندارد و در پیشگاه اهل معرفت ارزشى از براى آن نیست.

    بالجمله، فلسفه‌ی امروز حکماى اسلام را و معارف جلیله اهل معرفت را به حکمت یونان نسبت دادن، از بى اطلاعى بر کتب قوم است- مثل کتب فیلسوف عظیم الشأن اسلامى، صدر المتألّهین قدّس سرّه، و استاد عظیم الشأنش محقق داماد قدّس سرّه، و تلمیذ بزرگوار او، فیض کاشانى قدّس سرّه، و تلمیذ عظیم الشّأن فیض، عارف جلیل ایمانى، قاضى سعید قمى قدّس سرّه- و نیز از بى اطّلاعى به معارف صحیفه الهیّه و احادیث معصومین سلام اللّه علیهم است، پس، هر حکمتى را به یونان نسبت داده و حکماى اسلامى را تابع حکمت یونان انگاشته‏اند. (آداب الصلاة - 304)

    سخنى که زبانزد بعضى است که این فلسفه از یونان‏ اخذ شده، غلط است، کى فلاسفه یونان‏ از این حرفها سر درآورده و چه کسى سراغى از این حرفها در کتب آنها دارد. این حرفها در کتب آنها نبوده و نخواهد بود. بهترین کتاب فلسفى آنها اثولوجیا است که داراى مختصرى از معارف بوده و بقیه‏اش طبیعیات است، بلى شفاى شیخ [(ابوعلی سینا)]، فلسفه یونانى است و در آن هم این حرف‌ها نیست. و باز گمان نشود که حاجى [(ملاهادی سبزواری)] و یا حکماى اسلامى این حرفها را از خود درآورده باشند، بلکه این حرفها در ادعیه بیشتر از منظومه [(اللئالی المنتظمه (شرح منظومه))] است و صحیفه سجادیه و نهج البلاغه و قرآن منبع و سرچشمه و مادر این حرفهاست. (تقریرات فلسفه - ج‏1 - 87)


    سلام
    سؤال اساسی این است که فلسفه بعنوان یک دانش چقدر انسانها را موحدتر کرده است؟ چقدر بر ایمان انسانها افزوده است؟ چقدر از افراد اوّل فیلسوف شده اند و بعد مسلمان و از راه فلسفه، مؤمن؟ و چقدر از مسلمانان اوّل فیلسوف شده اند و بعد ملحد شده اند؟

    من یک سوال پرسیدم.
    اتفاقا پست خیلی راحتی هم هست. خوشحال میشم از شما جواب سوالم رو بدونم.
    خودت هم تفلسف کرده ای. 
    شدیداً فلّه ای حکم می کنی. 
    فلسفه باطل، فیزیک باطل، کلام هم که وضعش از فلسفه بدتر است. 
    پس کلّاً سوفیست هستی. 

    هر اندیشیدنی تفلسف است؟ اصلا آیا عبارت «تفلسف» درست است؟
    هرآنچه گویی هستم آیا تو هم آنچه مینمایی هستی؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی