وارد کوچه پس کوچههای کاهگلی و قدیمی پشت امامزاده جعفر یزد که میشوی و یکی دوبار همراه با کوچههای تنگ تاب میخوری، به محوطهی باز و بزرگی میرسی که شهرداری اسمش را گذاشته پارکینگ محلّی امامزاده جعفر. از همانجا کوچه باریک سمت راست را پی میگیری. در انتهای کوچه درب زیبا و بزرگی که بازسازی شده و بالایش نوشته: «عمارت کاظمینی» پیداست. باز کوچهی تنگ یک تاب میخورد و در همین تاب یک پارچه دست نوشتهی سیاه نصب شده است که: «مجلس عزاداری سنواتی مرحوم هرندی، از ساعت 4 تا 7 بعد از ظهر برگزار میگردد.» پارچه را که رد میکنی اوّلین در سمت چپ، که دری است چوبی و قدیمی، در خانهی هرندی است. بالا سمت چپِ در، میراث فرهنگی یک تابلو نصب کرده که قدمت خانه را به زمان قاجاریه منسوب داشته و هرگونه دخل و تصرف در خانه را غیرقانونی اعلام کرده است.
روی دیوار روبروی درب خانه پردهی سیاهی است که بزرگ روی آن نوشته: «یا حسین» که یعنی درست آمدی! اینجا مجلس عزای حسین است. در دالان ورودی خانه دو عکس سیاه و سفید بزرگ نصب است، البته روی آنها توضیحی از صاحب عکس نیامده امّا ناگفته پیداست که یکی مرحوم هرندی بزرگ است، صاحب خانه، و دیگری پسر بزرگ وی، حسین آقای هرندی، که او نیز به دیار باقی رهسپار گشته. پس از پیچ دالان، روی صندلی، حاج حسن آقای هرندی نشسته است و عصایش را در دست گرفته. با چشمان نیم باز، صورت افتاده و چهرهی خسته. زبانش مدام در دهان میجنبد و هیکل درشت و کم رمق او، نفس کشیدن را هم برایش سخت کرده. به سختی جواب سلامت را میدهد. با اینکه واضح است حتّی نشستن روی صندلی هم خستهاش میکند امّا باز نشسته تا به عزاداران حسینی خیرمقدم بگوید. کنار او حاج محمّد علی هرندی، فرزند سوم مرحوم هرندی بزرگ ایستاده است. او که هنوز سرپا تر است بعد از سلام و احوالپرسی، از بینایی و شنوایی ضعیفش گلایه میکند و عذرخواهی که ببخشید زودتر به جای نیاوردمتان. برای تصدیق حرفهایش همین بس که وقتی دارد با شما صحبت میکند به جای اینکه به صورت و چشمانتان نظر داشته باشد، جای دیگری مثل شانهتان را نگاه میکند و گوشش را به دهانتان نزدیکتر میگیرد.
دالان را که تمام میکنی با دو پلهی بلند وارد حیاط خانه میشوی. حیاط را فرش کردهاند و پوش زدهاند. مردم در حد یک حلقه، دور حیاط روی زمین نشستهاند و به دیوار تکیه زدهاند. وسط حیاط یک حوض گرد و آبنمای کوچک احساس آرامش میدهد. دور حوض چهار تکه باغچهی کوچک است که سبزیِ برگهای پت و پهن هویج در آن خودنمایی میکند. حوض به رنگ آبی روشن است، انگار تازه نقاشی شده باشد. دیوارهای خانه هم بازسازی شده و کاهگلی است. دور تا دور حیاط اتاقهاست. یک تالار سمت جنوب است یعنی کنار دالان ورودی و یک تالار سمت شمال. در هر دو تالار خانمها نشستهاند امّا در تالار شمالی صندلی گذاشتهاند. گویی خانمهای صاحب مجلس و از طبقهی بالاتر آنجا باشند. آنجا به جای روضه، فضا شبیه به مهمانی است. سمت غرب حیاط، اتاق است. در یک اتاق سماور بزرگ و فنجان آمادهی پذیرایی است امّا در دیگر اتاقها برخی آقایان که باز از خویشاوندان صاحب مجلساند، دو به دو نشستهاند و یکی در میان به منبر گوش میدهند و قلیان میکشند. در قدیم رسم بوده است که در مجالس عزاداری قلیان میدادند. حاج محمدعلی آقای هرندی روز عاشورا میگفت که پنج نفر آمدهاند و به او گفتهاند قلیان نگذارند. میگویند رسم میشود در دیگر هیأتها هم میگذارند و به بدنامی هرندیها تمام میشود. در ضلع شرقی حیاط منبر است. منبر قدیمی و با چوبها و میخهای تزئینی درشت و زمخت است امّا به نظر میرسد تازه به قهوهای سوخته رنگ شده است.
در یزد رسم است هیأتهای سینه زنی به مجالس مختلف بروند. هر کدام بیست دقیقهای نوحه بخوانند و سینه بزنند. خانهی هرندیها هم همینطور است. آخوندها فرصتی برای منبر رفتن ندارند. تا بالای منبر میروند و پنج دقیقه صحبت میکنند هیأتی رخصت میطلبد و منبریها هم مجبورند حرفهای خود را تمام کرده نکرده جمع کنند. شاید نُقل مجالس یزد همین باشد، نوحه خوانی. مادر خانمم میگوید چند سالی بود هیأتها دیگر به خانهی هرندی نمیآمدند. میگوید مجالسِ دیگر به آنها اجرت میدهند و هیأتها به آنجا میروند امّا اگر همچون من اقبال داشته باشی هیأتهای بی مزد و منت را خواهی دید. خوبیاش این است که شعرهایشان کوچه بازاری نیست، همین است که نوحههایشان از منبرهایشان بیشتر گل میکند؛ هم حرفِ زیبا میزنند و هم زیبا حرف میزنند. هیأت گلچینان، ملّا فرجالله، میدان بعثت، تخت اوستا و.... شام غریبان هم که در خانهی هرندی باشی با چشمهای نیم خیسات میبینی که وقتی هیأت چراغها را خاموش کرده و نوحه میخواند، دخترهای تالار شمالی کنار پنجره میآیند و شمع روشن میکنند. دخترهای جغلهتر هم به قصد حوض از لا به لای مردان ایستاده و دست به سینه، وول میخورند و روی لبهی حوض شمع روشن میکنند. و اگر باز هم اقبال داشته باشی دسته شبیه خوانی را هم میبینی که شمر دارد و طفلانِ اسیری که شلّاق میخورند و در آن بین، مردی که لباس شیر پوشیده و خاک بر سر میکند. هیأتهایی که به خانهی هرندی میآیند قطعاً از قدیم با این خانه آشنا هستند که مرام خرج میکنند و به این خانه احترام میکنند و دل صاحبان مجلس را گرم. نوحه سرا ممکن است به یاد بانی مجلس، مرحوم هرندی بزرگ، به بهانهی سنّ حدوداً نود سالهی مجلس، گریزی زند به اشعار بسیار قدیمی.
عکس بالا که توسط کشیشان مسیحی انگلیسی در یزد گرفته شده؛ مراسم نخل برداری عاشورا در میدان امیر چخماق یزد مربوط به سال های حدود ۱۲۸۰ ه.ش. را نشان می دهد. (منبع) (عکس تزئینی است.)
مادر خانمم میگفت امسال چند روز قبل از شروع محرم، حاج محمّد علی به آنها زنگ زده و گفته که ما امسال روضه نمیخوانیم و آنها هم گفتهاند پس ما هم نمیخوانیم. تا اینکه یکی از خانمهای فامیل که تا به حال روضهی خانهی هرندی نیامده بوده است، خواب دستهی سینهزنی بزرگی را میبیند که خوشش میآید و قصد میکند همراهِ آنها برود. در خواب از دور و بریها که میپرسد این دسته کجا میرود؟ پاسخ میدهند: «خانهی هرندی». همین میشود که پسرها دوباره مجلس را برپا میکنند. هرندی بزرگ وصیت کرده بوده است که سی سال پس از فوتش مجلس حسین را پسران ادامه دهند. حالا که چند سالی از آن سی سال گذشته پسران هنوز مراسم را ادامه میدهند. مادر خانمم ادامه داد: «زمان رضاخان که روضهخوانی قدغن بوده، هرندی بزرگ روضه را در زیرزمین خانه میگرفته. آخوند هم عبا و عمامه را در بقچه میپیچده و در مجلس به تن میکرده. دوباره موقع برگشت هم خلع لباس میشده و برمیگشته.» و با افسوس گفت: «آنوقت پسرها میخواستند همچین مجلسی را برپا نکنند!»
بی ربط: به مناسبت تجلیل رهبری از مراسم عزاداری در یزد این لینک را بخوانید.
کلمات کلیدی:
امام حسین(ع)
خانه هرندی
روضه
شام غریبان
عاشورا
محرم
هرندی
یزد
- ۹
- چهارشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۳۱ ق.ظ
سلام