چند ماه پیش در این پست از خوانندگان درخواست کردم که نظر خود را در مورد چگونگی دستیابی غرب به سلطه کنونی خود بیان کنند تا پس از آن من نیز بنویسم. دوستان نظرات خوبی نوشتند که من تقریباً با همهی آنها موافق هستم. یکی از چیزهایی که در شناخت پدیدههای انسانی و اجتماعی باید همواره در نظر بگیریم، عدم برخورد تک علتی با آنهاست. پدیدهی تمدنی غرب محصول یک تلاش، یک نیت و یا حتّی یک استراتژی نیست. امّا همچنان که باید همواره بدانیم که علل مختلفی در ایجاد پدیدههای انسانی و اجتماعی وجود دارند، باید دقت کنیم و بدانیم که در پیدایش این پدیدهها همهی علّتها از یک وزن و امتیاز یکسان نیز برخوردار نیستند. چه بسا عواملی هستند که وجود آنها به تنهایی تأثیری عمیق تر از بسی عوامل خرد دیگر دارند. در این مسیر شناخت این دو واقعیت همواره لازم و ملزوم یکدیگر و مقدمهی شناخت پدیدههای پیچیدهی انسانی است.
دوستان به استیلای فرهنگی، اقتصادی، رسانهای و تکنولوژیک غرب تأکید بسیاری داشتند. آنچه من میخواهم بگویم تنها یک کلمه است و من فکر میکنم با داشتن همین یک کلمه غرب به تمدن غالب تبدیل گشته است. غرب در دست یافتن به همین یک کلمه هر اقدامی مد نظر داشته انجام داده است و تمام همّ و غم خود را به همین یک کلمه معطوف داشته است. این واژه بگونه ای است که با داشتن آن همه چیز را میتواند داشته باشد و چون صدی است که نود را نیز دارد. این واژه معطوف به یکی از مهمترین ویژگیهای خدا نیز هست: رب. خدا پرورش دهنده جهان است و آنکه پرورش میدهد جهان را، آنرا «مدیریت» میکند. یعنی آنها را به سمت آنچه باید بشوند هدایت میکند و میپروراند. آنچه غرب و علی الخصوص امریکای امروز مدتهاست روی آن دست گذاشته است، مدیریت امور است.
امریکایی که هیچ نداشت امروز مدیر جهان است. در این بین تنها چیزی که او را ناخرسند میکند این است که کسی و کشوری از مدیریت او خارج شود. شما قبول کنید تحت مدیریت او باشید، همه چیز درست خواهد شد. غرب از ابتدا توشه ای اندک داشت امّا «مدیریت» داشت و توانست با چنتهای کوچک، کاری بزرگ کند و این اصل اوّل اقتصاد است: «تأمین نیازهای نامحدود با استفاده از منابع محدود». پس اقتصاد را در اختیار گرفت و به چنگ خود آورد. رسانه را در اختیار گرفت تا «بتواند جهان را بهتر مدیریت کند»؛ علم را فرمانبردار خود نمود چرا که «العلم السلطان» و در پی هرچیری که بتواند استیلای او را حفظ و محکم نماید برآمد چرا که او به دنبال «مدیریت» جهان بود.
یک مثال ساده از این مدیریت را میتوان در مدیریت علم در دوران پس از جنگ جهانی دوم در امریکا عنوان کرد. امریکا، قاره ای به دور از هیاهوهای جنگ جهانی و جایی امن برای دانشمندان، موقعیت را مناسب دید و به جذب دانشمندان پرداخت و از این طریق، سردمدار علم در جهان گشت. دانشمندان از اروپا همچون مورچه هایی که درون لانه شان آب ریخته باشند از لانه ها و کشورهای خود گریختند و به سمت قارّهی امن و آرام امریکا شتافتند. این روند جذب نخبگان و مدیریت آنها هم اکنون نیز به قوت خود در امریکا باقی است و به فرار نخبگان از کشورهای بخت برگشته ای چون ایران انجامیده است.
حال بنگرید فاجعه مدیریت در ایران را. کشوری با شعارهای بزرگ و عملهای کوچک. جایی که مدیریت مفهومی سخیف دارد. انتقاد نه تنها از دولت است که دولت هم در این محکمه از متهمان مهم است؛ بلکه متهم اصلی مردم هستند که نمیدانند. مردم هستند که فکر میکنند آنچه قدرت اصلی غرب است، تکنولوژی است! نمیدانند که تکنولوژی محصول مدیریت علم توسط غرب است. نمیفهمند این چیزهایی که بعنوان صنعت و تکنولوژی در نظر آنها بزرگ و جلوه گر است تنها مظاهر بیرونی و نهایی ترین محصول سلسله اقدامات غرب است که مدیریت نخ تسبیح آنها و به عمل آورنده آنهاست. نتیجه این نگاه کوته بینانه آن است که مردم فرزندانِ نابغه و هوشمند خود را میفرستند در رشته های فنی و پزشکی تحصیل کنند و غرب که اینها را مادهی خام خود میبیند به بهترین شکل استثمارشان کرده و آنها را در جهت اهداف خود میگمارد. معنای این حرف آن نیست که غرب آنها را جذب میکند و فرار نخبگان رخ میدهد بلکه فراتر از آن. حتّی این افراد جزءبین و تک تخصصی، وقتی در ایران نیز فعالیت میکنند در حال استحکام بخشیدن به نظام تمدنی غرب هستند؛ حتی حزب اللهی ها هم که جمع میشوند فعالیت تکنولوژیک کنند، محصول کارشان نسخه دسته چندم تکنولوژی غربی است و حتی اگر نوآوری داشته باشند چون در زمین آنها بازی میکنند به تقویت بنیانهای علمی پرداخته اند که مدیریتش به دست غرب است. یک دانشمند ایرانی هرقدر هم حزب اللهی باشد به تولید علم در زمینه ای که در دیگر جای دنیا ارزشی ندارد نمیپردازد و این است که برای مقبولیت داشتن در تعداد مقالات ISI خود میرود کاری را انجام میدهد که غرب دلش میخواهد و این یعنی مدیریت میشود. مدیریت علم امروز دست کس دیگری است حتی اگر دانشمندان ما در ایران به فعالیت علمی بپردازند. و اینها همه از ظاهربینی ماست. نتیجه آنکه تفاله های جوانان ما، آنها که دیگر هیچ رشته نان آوری نتوانستند بروند، پای در رشته های انسانی میگذارند و اینها هم در تولید علم خود پیروی مدیریت غرب عمل میکنند و آن میکنند که غرب از پیش مدیریتش کرده.
در یکی از کلاسها که با یکی از غولهای مدیریت سلامت کشور داشتم، استاد در ابتدای درس به تعریف WHO از سلامت پرداخت و به تغییرات این تعریف در طول زمان و نیز به اثر این تعریف بر عملکرد نظامهای سلامت اشاره داشت. پس از کلاس مشتاقانه جهت انجام یک کار پژوهشی و نیز برای محک زدن این بزرگترین استاد کشور و «رئیس برد مدیریت سلامت» کشور رفتم و درخواست کردم کاری پژوهشی در جهت تعریف واژه «سلامت» انجام دهیم! این استاد با لحنی بسیار متعجبانه از اینکه چه کار عبث و بیهوده ای را پیشنهاد دادهام گفت: خوب WHO تعریف کرده است دیگر. من گفتم: نه، WHO واژه Health را تعریف کرده است و ما اینجا ترجمه اش کردیم به سلامت. ما واژه سلامت را تعریف کنیم ببینیم دقیقا چیست. استاد با نگاهی عاقل اندر سفیه و لحنی نا امیدانه گفت: نیاز به کار پژوهشی در این زمینه نیست. گمانم تعریف کرده اند. سرچ کنی پیدا میکنی! و من نا امیدانه در فکر کار سختی که در این سیستم پیش رو دارم فرو رفتم. در فکر اینکه ما هنوز نمیتوانیم کلیدی ترین واژهی یکی از بزرگترین وزارتخانه های کشورمان را خودمان تعریف کنیم. هنوز غرب باید این واژه را برایمان تعریف کند و لقمه جویده را در دهانمان بگذارد و بگوید قورت بده! و ما خوشحال از اینکه کارهای سخت با دیگران است و ما راحتیم! و از همه فاجعه بار تر اینکه بزرگترین استاد این رشته در ایران نه تنها توانایی ارائه تعریفی از این واژه را ندارد بلکه هنوز از ضرورت تعریف این واژه هم آگاه نیست! وا مصیبتا!
این است غرب. غرب مدیریت است. فهمیده است کجا را باید تصرف کند و الزامات این تصرف را میداند. میداند که بدون مدیریت دانش، مدیریت اقتصاد، مدیریت رسانه و امثالهم نمیتواند مدیریت کند و ما هنوز اندر خم فهم این اولین کوچه ماندهایم. ماری پارکر فالت، از دانشمندان معاصر مدیریت، مدیریت را «علم و هنر انجام دادن امور به وسیله دیگران» معنی کرده است. این تعریف بسیار مورد علاقه من است و بسیار واضح و رساست. این تعریف دقیقاً همان چیزی است که غرب هست. غرب علم و هنر انجام کارها بوسیله مردم را دارد. نه تنها مردم خودش. بلکه حتی علم و هنر انجام کارها بوسیله مردم کشور دشمنش همچون ایران را نیز دارد. او همه کارهایش را خودش انجام نمیدهد. او کاری میکند تا شما مشکلات او را برطرف کنید، سوالات او را پاسخ دهید، به او خدمت کنید. او کاری میکند شمایی که کار علمی، فرهنگی، اقتصادی و ... میکنید نیز برای او کار کنید. این است مدیریت، این است هنر و این است غرب...
کلمات کلیدی:
تولید علم
جنبش نرم افزاری
علم
غرب
مدیر
مدیریت
مدیریت سلامت
- ۱۳
- جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۶ ق.ظ