بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

حسرت‌های سی‌سالگی

متفرقه
جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۸، ۰۱:۲۰ ق.ظ

حالا که سالهای پایانی دهه سوم زندگی‌ام را می‌گذرانم، باز می‌گردم و به گذشته می‌نگرم و از خود می‌پرسم در این سه دهه، حسرت چه چیزهایی را دارم؟ در واقع سؤال اصلی برعکس است. پرسش از این است که از چه چیز بیش از همه لذت برده‌ام؟ امّا این سؤال ممکن است گمراه‌کننده باشد از آن جهت که بسیاری از لذایذ دم‌دستی را متبادر می‌کند. امّا وقتی از خودم می‌پرسم چه کاری بود که می‌توانستم انجام دهم و ندادم و حسرت کدام یک بر دلم مانده است، دقیق و سر راست می‌روم سراغ همان چیزهایی که گویا بهترین لذت‌های زندگی‌ام نیز بوده‌اند یا می‌توانسته‌اند باشند.

من می‌توانستم پولدارتر باشم، کار کاسبی بهتری داشته باشم، ماشین بسیار بهتری سوار شوم و ... امّا آیا حسرت اینها را دارم؟ حتی ذره‌ای! در این سال‌ها اصلاً نفهمیدم پول از کجا آمد و کجا خرج شد! همین ماشینی هم که دارم از سرم زیاد است! از همین هم استفاده نمی‌کنم! آیا حسرت این را دارم که چرا بیشتر درس نخوانده‌ام، رشته‌ی بهتری تحصیل نکرده‌ام و نمرات امتحاناتم تاپ نشد و رتبه کنکورم فلان نشد؟ باز هم نه. در این مورد که حتی برعکس است! حیف آن عمری که بابت همین‌ها هم صرف شد! آیا حسرت این را دارم که بیشتر سفر می‌رفتم؟ بیشتر مطالعه می‌کردم؟ بیشتر می‌نوشتم؟ بیشتر به دیگران کمک می‌کردم؟ بیشتر تلاش می‌کردم؟ بیشتر ... نه. نه اینکه هیچگاه به هیچکدام از اینها فکر نکرده باشم بلکه حسرتی آنچنان نیز برای آنها نخورده‌ام. این جهان بی‌ارزش چه دارد که این تلاش‌ها ارزشی داشته باشد؟ مورچه چیست که کله‌پاچه‌ش چه باشد؟!

هر بار به گذشته می‌نگرم، اوج حسرتم را فقط در آن لحظاتی می‌یابم که کمتر با عزیزانم سپری کرده‌ام. فقط از آن لحظاتی حسرت می‌برم که می‌شد با دوست و عزیزی به سر کرد و به سر نشد. حسرت از آنکه می‌شد بیشتر از طعم وجود عزیزانی چشید و نشد. حسرت تمام اوقاتی که با عزیزی باید به سر می‌شد و به اباطیل درس و کار گذشت. حسرت اینکه ای کاش فلانی را بیشتر می‌دیدم. ای کاش با فلانی بیشتر حرف می‌زدم. ای کاش با فلانی بهتر حرف می‌زدم. ای کاش فلانی را ناراحت نمی‌کردم. ای کاش دست فلانی را بیشتر می‌فشردم. ای کاش با فلانی بیشتر می‌خندیدم. ای کاش از فلانی بیشتر می‌گذشتم. ای کاش بر فلانی کمتر سخت می‌گرفتم. ای کاش با فلانی مهربان‌تر بودم. ای کاش فلانی را بیشتر دوست می‌داشتم و ...

اولین بار این احساس را بعد از مرگ عزیزی داشتم. چند سال پیش، وقتی که او مُرد، با خودم کلنجار رفتم که او بیخ گوش من بود و رفت و من حتی یکبار دل سیر با او حرف نزدم. چرا؟ او که کوهی از تجربه و خاطره و حرف برای گفتن بود و من که تشنه‌ی جرعه‌ای از دریای او بودم. حالا، هربار خداحافظی با هر عزیزی حکم مرگی را دارد برایم و حسرت اینکه این بار هم از او سیر نشدم. سیر که هیچوقت نمی‌شوم، کاش حداقلی از وجودشان را می‌نوشیدم. برای منی که عاشق انسانم، این گویا لذیذترین لذت زندگی‌ام است. ای کاش بتوانم این فرصت باقی‌مانده را جوری بگذرانم که کمتر از این حسرت‌ها داشته باشم. هرچند این کار برای منِ درونگرا دشوار است. منی که بلد نیستم از کجا و چطور باید از وجود این عزیزان نوشید؟ مدتی است هر پیشنهادی برای تازه کردن دیدار با عزیزان را با هیچ بهانه‌ای رد نکرده‌ام. ولو در سخت‌ترین و پرمشغله‌ترین روزها و ساعات کاری. حالا برای عزیزانم همیشه وقت هست. این شاید شروع خوبی است.


پیشنهاد می‌کنم این تِد را ببینید:

نظر شما چیست؟

تا کنون ۵ نظر ثبت شده است
  • احمد احمدی
  • سلام ککام

     

    پس سریع بیو دانشگاه تهران تا هم دیگه رو دوباره ببینیم :))))))


    سلام دادا
    چرا که نه؟ زمان-مکان بده!
  • سارا سماواتی منفرد
  • واقعا حرف دل بود و لاجرم هم بر  دل می نشیند .

     


    :)

    سلام‌حسین جان. منظورت از عزیزان اقوام و فامیل و دوستان هستند؟؟

    برای من بزرگ‌ترین‌حسرت این بوده که نتونستم درست بندگی خدا رو کنم و همیشه غبطه خوردم به حال کسایی که واقعا بنده خدا بودن


    سلام برادر
    بله منظورم همین بود. شاید بندگی همین باشد :)
  • احمد احمدی
  • جای من که مشخصه برادر

    من هم از صبح تا عصر دانشگاهم.

    گذرت به انقلاب و دانشگاه افتاد در حد یه چای خوردن هم که وقت داشته باشی می‌تونیم هم رو ببینیم.

     

    ارادت


    ارادتمندیم. انشالله مزاحم میشیم قربان :)
  • در مسیر شدن
  • زدی تو خال. حسرت اصلی منم همینه

    دلم گرفت


    :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی