وقتی بچهتر بودیم به ما میگفتند آیندهسازان! هنوز هم به بچههایمان میگویند احتمالا. حتی اسم کتابهای کنکور و تستمان آیندهسازان بود! از مدرسه تا آشنایان و غیره به ما میگفتند شما آینده کشور را میسازید. شما فرداهای کشور را رقم میزنید. یا آن لحن حماسی که میگفت: «آینده از آن شماست» «کشور مال شماست. این قلههائی که گفتم، متعلق به شماست» و ما با صداقت معصومانه خویش باور میکردیم!
این روزها آن الحان حماسی زیاد در گوشم میپیچد و خودم را چون فریب خوردهای نادان مییابم که متوجه شده است گویا مالک کشور که هیچ، مالک هیچ چیزی از خودش هم نیست! چرا که آن الحان حماسی ادامه میدادند «لذتجوئی ممنوع است!» تو گویی با وعدهای بزرگ و محال، مالکیت زندگی عادی را هم از تو سلب کرده باشند!
این روزها هربار صدای «کشور مال شماست» را در ذهنم میشنوم پشت بندش به یادم میآید که «نگذارید کشور به دست نااهلان و نامحرمان بیافتد!» و بعد احساس میکنم بدجور نااهل و نامحرمم. هنوز اهلی نشدهام! کشور صاحاب دارد! و ما در بهترین حالت کلفتان و حمالانی هستیم سختکوش! دیگر فکر نمیکنم این کشور مال من باشد. این کشور مال اهلش است. برخی گویند اندکسالاران! و حالا بیشتر به ساختن آینده میاندیشم. آیندهای اینبار واقعا مال خودم. شاید بشود. اما ته دلم هنوز احساس میکنم این وطن، خانهی من است. هرچند بر این خانه مالکیتی نداشته باشم، این خانه مال من است!
View this post on Instagram
- ۲
- شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۳۲ ب.ظ
"اما ته دلم هنوز احساس میکنم این وطن، خانهی من است. هرچند بر این خانه مالکیتی نداشته باشم، این خانه مال من است!"
یادمه یه جایی خوندم اوایل انقلاب که رسم بود خونههای مجلل رو مصادره میکردن؛ خونه یک خانم رو هم مصادره کرده بودن و خونه شده بود یکی از ادارات دولتی امنیتی (اسمش رو گفته بود ولی من فراموش کردم) و ایشون تا یه مدت طولانی بعدش هر روز صبح میومده تو خونه باغچهها رو آب میداده و میرفته.
این دقیقا حکایت قشر تکنوکرات و تحصیلکرده ایرانه که میبایست حاکمین امروز کشور میبودن ولی در بهترین حالت یه گوشهای یه کسب و کار مستقل راه انداختن گذران زندگی میکنن.