در ادامهی مطلب شماره 42ام و چون در پاراگراف آخر آن متن از افراط و تفریط تعریف مختصری داشتم و احساس کردم اصلاً واضح نیست؛ کمی بیشتر توضیح خواهم داد. آنجا نوشتم که «افراط و تفریط دو مفهوم نیستند بلکه یک مفهومند. یعنی افراط نوعی تفریط است و تفریط نوعی افراط! هر دو فرط هستند. هر دو هم باطل هستند. این نیست که اعتدال بین افراط و تفریط باشد. بلکه مثلاً اعتدال سمتِ راست است و افراط و تفریط هر دو در سمتِ چپ. یعنی افراط و تفریط هر دو در یک جناحند.» فرط در واژه نامهی معین اینطور تعبیر شده است: «(فَ رْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) از حد گذشتن.» در واژه نامهی عمید: «۳. تجاوز از حد و اندازه؛ زیادهروی؛ افراط و تجاوز از حد چیزی.» و در واژه نامه دهخدا آمده که: «ایاک والفرط فی الامر؛ بپرهیز از تجاوز از حد در کار خود.» شاید بتوان بهترین ترجمهی فارسیِ واژهی فرط را «زیاده» دانست که کوتاهشدهی عبارتِ «زیاده از حدّ» میباشد. در این صورت ابتدا باید «حدّ» را تعیین کرد چیست؟ در لغت نامهی دهخدا (که به نظر میرسد از لحاظ ریشه شناسی(etymology) در دسترس ترین لغت نامه موجود است) حدّ اینطور معنا شده است: «حد. [ ح َدد ] (ع مص ) دفع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منع. بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تیز کردن ، چنانکه کارد را با سوهان و سنگ و جز آن . || اندازه کردن . || تمیز دادن چیزی از چیزی . جدا کردن چیزی را از چیزی ...» و در فرهنگِ فارسی معین: «(حَ دّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - حایل میان دو چیز. 2 - انتها، کرانه . 3 - تیزی . 4 - اندازه.» و در فرهنگِ عمید: «(اسم) [عربی: حدّ] 1. اندازه؛ مقدار.۲. کرانه؛ مرز.۳. (اسم) [جمع: حُدُود] حائل و حاجز میان دو چیز.۴. کناره و انتهای چیزی.۵. (فقه) عقوبت و مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم، مانندِ تازیانه زدن شرابخوار.۶. [قدیمی] تمیز دادن چیزی از چیزی.۷. [قدیمی] پدید کردن کنارۀ چیزی.۸. [قدیمی] برای زمینی حد و مرز قرار دادن.۹. [قدیمی] تیزی؛ برندگی.۱۰. [قدیمی] تیزی شراب.» به نظر میرسد از بین معانی موجود، تعابیرِ «اندازه و مقدار» «حایل و تمایز میان دو چیز»، «انتها و کرانه و مرز» مقصود ما هستند. حال باید فهمید افراط که به معنای از حد گذراندن است دقیقاً در چه حوزه هایی وارد است و در چه حوزه هایی اصلاً امکانِ افراط وجود ندارد. واضح شده است که افراط به آن چیزی راه دارد که حدّ داشته باشد. میتوان مثال زد که اگر در یک لیوان یا هر ظرف دیگری بیش از مقدار گنجایشش، مظروف ریخته شود، افراط رخ داده است. این به آن دلیل است که ظرف حدّ دارد و اگر ظرفی داشتیم که حدّ نداشت یعنی گنجایشش بینهایت بود آنوقت میشد گفت که افراط به آن راه نداشت. مثال بسیار معروف در ادبیات روزمرّهی ما، از یک طرفِ بوم افتادن است. این نیز به آن دلیل است که بوم حد و مرز دارد و الّا از یک طرفِ کرهی زمین که حدّ و مرزی ندارد (در عین حال بینهایت نیز نیست) نمیتوان به بیرون افتاد. تفریط هم نوعی افراط است که به این ترتیب از طرفِ دیگرِ بوم افتادن را تفریط میخوانند و در اصل مشخّص است که افراط و تفریط حدّاقل از حیث نتیجه (نه روش) تفاوتی با هم ندارند. و همه اینها منوط به داشتنِ حدّ است. که اگر ظرفی حدّ کمینه داشت، گذر از حدّ کمینه تفریط میشود و اگر حدّ بیشینه داشت، گذر از حدّ بیشینه به معنایِ افراط است که البته اینها همه فرط هستند یعنی زیاده از حدّ هستند.
بحث از عدل و اعتدال این روزها زیاد است. خدا میداند چقدرش حرفِ مفت است. عدل از پیچیدهترین مباحث دینی ماست و از قدیم در آن و از آن بحث است. شیعه اهمیّتِ آنرا در اصول دینش میداند و در کنار توحید و معاد. آنوقت این روزها لقلقهی زبانهاست. و این خودش ظلم است. ظلم در حقّ عدل. با خود عدل با عدالت رفتار نمیشود پس آیا این از بزرگترین ظلمها نیست؟ آنجور که بر میاید مفهوم عدل با مفهومِ حق قرابت بس جوری دارد. و به نظر من مفاهیمی هستند که همپوشانی نیز دارند. یعنی حق و عدل در نسبت ظرف و مظروف قابل بحث هستند. بطوریکه مظروف (هرچیز یا فعلی) تنها اگر در ظرف(حق) جای بگیرد عدل رقم خورده است و در هر جای دیگری(باطل) که قرار بگیرد بی عدالتی را رقم میزند. در این بین سؤالی نیز مُد شده است که آیا اعتدال، به معنایِ حرکتِ بینِ حقّ و باطل است؟ و از قدیم الایّام نیز واژهی اعتدال با واژهی میانهروی یکی شدهاند که این نیز از ظلمهای رفته بر عدل است. آیا عدل نمیتواند با تندروی باشد؟ و یا آیا عدل نمیتواند با کندروی باشد؟ با وجود همپوشانیِ جزئی مفهومیای که بین اعتدال و میانهروی وجود دارد امّا هر قلب سالمی میتواند درک کند که این همپوشانی تام نیست. با این حال به نظر من بیشترین همپوشانیِ مفهومیِ واژهی عدل با واژه حق است.
پیمانِ آشتیِ خاورمیانه، اخبار را پر کرده است؛ همانند تمامی آشتینامههایی که تا قبل از شروعِ جنگِ جهانیِ دوم بر اخبار چیره بودند! این نیز نشانهای مهمّ از وقوعِ جنگ در خاورمیانه است! و این جنگ به جنگِ جهانی سوم ختم میشود.
آشتینامهها غرب را افسون کرده و از دیدن و تشخیص دادنِ نقشهی بزرگِ ایران برایِ کنترلِ خاورمیانه عاجز کردهاند. این نقشه هیچگاه با یک آشتینامه متوقف نخواهد شد. تنها یک نیروی برتر میتواند جلویِ این حرکت عظیمِ اسلامی را بگیرد. منتهایِ آمالِ ایران، تسخیرِ اورشلیم است. دستیابی به اورشلیم، جهانِ اسلام را توسط ایران گالوانیزه خواهد کرد. ایران در آرزویِ خود پیشرفت خواهد کرد امّا نمیتواند اورشلیم را تسخیر کند. من از کجا این را میدانم؟ ما باید بیش از حد احمق باشیم تا ایران بتواند اورشلیم را تسخیر کند! کتابِ مقدّسِ شما میگوید که این اتّفاق نمیافتد. با این حال کتاب مقدس بیان میدارد که قدرت دیگری اورشلیم را تسخیر خواهد کرد. این سخنان زمانی برای شما اثبات میشوند که دقیقاً همانطور که ما پیشگویی کردیم اتّفاق بیافتند. امّا چون تا آنوقت هنوز زمان باقی است نیاز است تا این گفته با دلیل برای شما اثبات شود.
آقایان بِلِر و بوش این بینش را داشتند که کشورمان نمیتواند در جنگ با تروریسم پیروز شود مگر با استفاده از قدرتمان! آنها سعی کردند تا بوسیلهی واژگون کردنِ دولتهایِ عراق و افغانستان تاثیر ایران را در منطقه کاهش دهند امّا حتّی آنها نیز نخواستند تا با ایران درگیر شوند.
اکثرِ سیاستمداران و مطبوعات و دانشگاههایِ ما، تروریسم را نمیفهمند؛ و همچنین تاریخ را! وینستون چرچیل گفت: «تاریخ بشریّت، جنگ است» مردمِ بیاطّلاع سعی در این دارند که بگویند این حرف اشتباه است. ابرقدرتها نمیتوانند در این دنیایِ شیطانی و جنگزده به حیات خود ادامه دهند مگر با به راه انداختنِ جنگهایِ طولانی و سخت. این واقعیتِ دنیایی است که ما در آن زندگی میکنیم. تخیّلهایِ زیبا نمیتواند این واقعیت را عوض کند.
در سال 1930، چرچیل به انگلیس و امریکا دربارهی هیتلر هشدار داد. سیاستمداران و رسانهها و انستیتوهای آموزشی بیش از حد خوشبین و علیهِ او بودند. در واقع او به تنهایی در مقابل رهبرانِ دنیا ایستاد! و اینکارِ وی موجب پیروزیِ ما در جنگِ جهانی دوم شد. ما تقریباً هیچ چیزی از هشدارِ او نیاموختیم. در واقع، امروزه خوشبینها بیشتر از قبل رشد کردهاند.
هر کشوری که ابرقدرتِ جهان را از پای درآورد، تبدیل به ابرقدرت میشود! این درسی است از طبیعتِ انسان و کُتبِ تاریخ. یک ابر قدرت هیچگاه نمیتواند مخفیانه به حرکتِ خود ادامه دهد.
رهبرانِ ما نتوانستند تاریخ را درک کنند چرا که نخواستند بفهمند که طبیعتِ شیطانیِ انسان، درون هر فردی روی زمین وجود دارد؛ هم درونِ شما و هم درونِ من! (ارمیای نبی 17:9) امتناعِ ما در استفاده از تواناییهایِ نظامیِ خود، چنانکه باور داریم، همیشه کارِ درستی نیست؛ بلکه این سستیِ زبونِ ما حاصلِ گناهانِ ماست. حقیقتاً ما ایمان و صفاتِ ممتاز و نیز شجاعتِ نبرد با ایران را بعنوانِ تروریستِ درجهی یک جهان نداریم. و بالاخره ما اثبات خواهیم کرد که ضعیفتر از آنی هستیم که باقی بمانیم!
پادشاهِ جنوب محصولِ تروریسمِ دولتی است. به همین دلیل است که ایران به پادشاه تبدیل شده است! آیاتِ 11:40 الی 43 کتابِ دانیال، حاویِ پیشگوییهایی از آخرالزّمان است. این آیات دربارهی کشوری هستند که در سیاست خارجهاش همیشه تهاجمی است. این کشور تا زمانیکه جنگی برپا کند حمله میکند. معنایِ چنین حرفی این است که آن قدرت باید کشوری بزرگ در زمینهی تولید نفت باشند. همچنین این پیشگویی به ما نشان میدهد که این کشور در فاصلهی نزدیکی نسبت به مصر و اتیوپی و لیبی قرار دارد. چه کشور دیگری جز ایران چنین خصوصیاتی دارد؟
ایران به شدّت رادیکال است؛ پادشاهِ اسلامِ رادیکال. مشیِ تهاجمیِ این کشور به چه چیز منتهی میشود؟ به جنگ! درست مانند گذشته. ایران باعثِ جنگی با سلاحهایِ کشتارِ جمعی و وحشتناک میشود. این تهاجم به چیز دیگری منجر نمیشود. ادراکی ساده از تاریخ و طبیعتِ انسان باید ما را به این نتایج برساند. در این دنیا، خوش بین بودن و فکر کردن به آنچه میخواهیم و دوست داریم؛ جلویِ فاجعه و آنچه هست را نمیگیرد. دقیقاً همانطور که خیالپردازانِ خوشبین در سال 1930 جلویِ هیتلر را نگرفتند!
تاریخ چون رعد میغرّد تا ما را از خوابِ غفلت بیدار کند.
نویسندهی بزرگِ روسی، فئودور داستایوسکی[1] از افراطگراییِ روسها و بلایی که میتوانست بر سر کشورش بیاورد میترسید. تنها چند روز پس از مرگِ وی، تزار کشته شد و توسط رادیکالها سرنگون شد. این حرکت افراطی به چه منجر شد؟ به جوزف استالین[2] و گسترشِ کمونیسمِ خشن در تمامِ دنیا.
بنابراین، تفکّر افراطیِ ایرانی به کجا ختم خواهد شد؟ به تروریسمِ دولتی؛ که قرار است ماشهی جنگ هستهای ِجهانی سوم را بکشد. در این مرحله ما قدرتِ کافی را برای جلوگیری از ایران داریم امّا نه میلِ کافی را. ما از مواجهه با ریشهی اصلی تروریسمِ دولتی در خاورمیانه میترسیم. ما اگر با این واقعیّت کنار نَیاییم هیچگاه نخواهیم توانست بر تروریسم غلبه پیدا کنیم. ما با چانه زدن نمیتوانیم پیروز شویم[3]. تنها با یک قدرتِ برتر و مِیل برایِ استفاده از آن میتوان پیروز شد. این تنها راه برای توقّفِ تروریسمِ دولتی است.
«اگر باز هم مرا اطاعت نکنید، هفت بار شدیدتر از پیش، شما را بخاطر گناهانتان مجازات خواهم کرد. قدرت شما را که به آن فخر می کنید، درهم خواهم کوبید. آسمان شما بی باران و زمین شما خشک خواهد شد» (کتاب لاویان[4]، 19-26:18) دانیالِ نبی خبر داده است که این یک پیشگوییِ آخرالزّمانی است. (کتابِ دانیال آیات 12:9 و14-9:12) اسرائیلِ کوچک بیشتر از ایران توانایی نظامی دارد امّا میترسد از آن استفاده کند. موردِ مشابه انلگلیس است. و قطعاً این قضیه برای امریکا نیز صادق است. کشورهایِ ما میترسند از تواناییهایِ خود استفاده کنند و این به دلیلِ گناهانِ ما است. «غروری که از قدرت»مان داریم شکسته است.[5] مسئله بسیار ساده است، ما تمایل نداریم که از جنگِ علیه تروریسم حمایت کنیم.
ما همانگونه که کشور تروریست میخواهد درحال جنگ با تروریسم هستیم؛ و این بدین معنی است که هرگز پیروز نخواهیم شد. آنها فهمیدهاند که این جنگ را به روش خودشان میتوانند پیروز شوند. به همین دلیل است که این جنگ را برپا میکنند. آنها شکست خواهند خورد؛ اگر ما مایل به استفاده از قدرتمان باشیم.
کشورها باید در قبالِ حمایت از تروریسم مسئول باشند. چگونه یک کشور به خود اجازه میدهد از تروریسم حمایت کند؟ اکثرِ گزارشهایِ جاسوسی از عربستان نشان دهندهی این واقعیت هستند که عربستان، سرمایهی هنگفتی در حمایت از تروریسم در اسرائیل(و البته علیه امریکا) خرج میکند. چرا؟ زیرا عربستان از تروریستها بیشتر از امریکایِ «ابرقدرت» میترسد. یک ابرقدرتِ واقعی اجازهی چنین خیانتی را نمیدهد. حمایت و سرمایهگذاری رویِ تروریسم، نوعی جنگ است. حامیانِ تروریسم بیشتر از خودِ تروریستها مقصّرند. آنها هستند که ترور را عملی میکنند.
اگر امریکا و انگلیس، کشورهایِ حامی تروریسم را مجبور به پاسخگویی میکردند، این باتلاق زودتر از اینها خشکیده میشد. اگر رهبریِ ایران در منطقه حذف شود، اوضاعِ خاورمیانه در این برههی تاریخی به سرعت بهتر میشود. چرا که ایران پادشاه است. امّا متاسفانه پیشگوییهایِ کتاب مقدّس نویدِ چنین رویدادی را نمیدهند.
برگِ برندهی ما، ارتباط ما با خداوند خواهد بود. اگر خداوند برایِ ما باشد، شکست نخواهیم خورد. امّا اگر خداوند علیه ما باشد، پیروز نخواهیم شد. پیشگوییهایِ کتابِ مقدس سخن از این دارند که خداوند علیه ما است و ما را نفرین میکند.
بعد از سرنگونی صدّام حسین، موقعیت بسیار خوبی برای امریکا پش آمد تا ایران را تحتِ فشار قرار دهد. اگر ایران شکست بخورد و متوقّف شود، بلافاصله سوریه تسلیم خواهد شد و دیگر کشورهایِ اسلامی نیز به همین نسبت. امّا به جایِ این اتّفاقها، ایران و سوریه در حالِ تماشایِ تفرقهای هستند که بینِ ما افتاده است. دولتهایِ بوش و بلر محبوبیت خود را به شدّت از دست دادند؛ دقیقاً به دلیل آنکه میل داشتند از قدرتمان استفاده کنند. نخست وزیر بلر از شغلش برکنار شد و رئیس جمهور بوش سِمَت خود را در حالی ترک گفت که انبوهی از انتقاداتِ شرمآور و ننگین وی را نشانه رفته بودند. کشورهایِ تروریست، ضعف و تفرقهی خجالتآور ما را دیدند و در حمایت از تروریسم گستاختر شدند.
غروری که از قدرتمان بود شکسته شده است. پس خود را برای آیندهای وحشتناک آماده کنید.
تنها کاری که باید انجام دهیم، تماشایِ اسرائیل است. آیا اسرائیل میتواند بر تروریستها فائق آید؟ ایران و دیگر کشورها همچنان درحالِ تجهیزکردنِ تعدادِ بیشماری از تروریستها هستند. تنها راه برایِ برعکس کردنِ این معادله، متوقّف کردنِ ایران است.
رئیسجمهور بوش گفت: «حملهی تروریستیای که به ما شد به دلیل قدرتِ ما نبود بلکه به خاطر این بود که ما تصوّر کردهایم که ضعیف هستیم.» امّا دلیل واقعی چیزی بیش از تصوّر است. ما واقعاً ضعیف هستیم. ایران و دیگر تروریستها، میوهی ضعف و سستیِ ما را میچینند. تنها دلیلِ وجودِ تروریسمِ دولتی، ضعفِ ما است.
[1] Fyodor Dostoyevsky
[2] Joseph Stalin
[3] We can't negotiate a victory. منظور این است که با مذاکره نمیتوانیم پیروز شویم و این نشاندهندهی خویِ امریکاییها در مذاکره است که در اساس مذاکره را نمیپذیرند.
[4] Leviticus 26:18-19
[5] The "pride of our power" has been broken
شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.
<