بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تئاتر» ثبت شده است

{چقدر به حسین حسودی میکنم...

از تابلوی نقاشی روی دیوار هم که شده دغدغه میسازد و مینویسد و مینویسد آنقدر که سرم سوت میکشد! و همیشه خیلی زود هم دست به کار میشود، به گردش هم نمیرسم.

نمیدانم چه شده که هنوز از پدیده­ ی عظیم دیشب ننوشته است! شاید چون دغدغه ­اش را همان پشت در برای دوستانش گفت و آرام گرفت، شاید...

به هر حال دیدم فرصتی پیش آمده من هم بنویسم، گفتم همتی کنم.}

دیشب رفته بودیم تئاتر شب آفتابی را ببینیم تا مگر آفتابی شود شب تاریک زندگیمان. جای شما هم بسیار خالی...

عوامل اجرایی خیلی زحمت کشیده بودند. بسیار هم هزینه کرده بودند، من که عذاب وجدان داشتم با بلیط رایگان رفته بودیم. اما امروز از دوستم شنیدم که خیرین کمک کرده­ اند و برای همه رایگان شده، خدا اجرشان دهد.

محل اجرا سوله ­ای بود از چهار طرف باز. از یک سمت وارد شدیم و اضلاع دیگر هم با پارچه­ ی سفید پوشانده شده بودند. اندک نوری هم بود. آقایان در سمت چپ و خانم­ ها در سمت راست سالن نشستیم و روی زمین. ابتدا سرمان را گرم کردند با هماهنگی صدا و نور پردازی... تئاتر با سجده­ ی فرشتگان بر آدم آغاز شد و با هبوط او ادامه یافت... نکته­ ی زیبای تئاتر پخش صدایی بود که بعضا آیات مربوط را به عربی یا فارسی و یا هر دو قرائت میکرد و ای کاش کاملتر میبود. نقش شیطان رجیم هم در این تئاتر نسبتا پر رنگ بود. در اکثر صحنه ­ها حضور داشت، سرخ پوش و پر سر و صدا. بین پرده ­های نمایش فرصت لازم برای تغییر چیدمان صحنه­ را با نمایش سایه­ ها که در ادامه­ ی پرده­ ی قبل و یا در مقدمه­ ی پرده­ ی بعد بود پر میکردند و یا موسیقی مینواختند به صورت زنده! شاید بهترین گزینه نبود... از هر سه ضلع سفید پوش برای نمایش سایه ها استفاده میشد و در اجرای تئاتر هم بعضا همه ی پرده ها کنار میرفت و نمایش در اطراف ما اجرا میشد، حتی گاهی نمایش وارد سوله هم میشد. سکوی نسبتاً کوتاهی که حایل قسمت خانم ها و آقایان بود جای پایی شده بود برای ورود بازیگران به جمع ما.  در قسمت­های بعدی داستان­های کوتاهی از پیامبران اولوالعزم به تصویر کشیده شدند. از پیامبر اسلام (ص) هجرت به مدینه تصویر شد، جنگ، گسترش اسلام و واقعه­ ی غدیر خم. غدیر که تصویر شد گویا عید آمد ان هم شب شهادت امام جواد (ع)! چه بگویم؟ در آن هلهله شکلات پرت کردند و بنده هم دو عدد نصیبم شد. خلاصه رطب را خورده­ ام و دهانم بسته شده! سوزاندن در خانه­ ی بی بی فاطمه­ ی زهرا (س)، ضربت خوردن حضرت علی (ع) در محراب، مسموم شدن امام حسن (ع) توسط همسرشان، بی وفایی کوفیان به امام حسین (ع) و صحنه­ ی کوتاهی از واقعه­ ی کربلا نیز نمایش داده شدند. پس از آن نوبت به انقلاب ایران رسید و جنگ تحمیلی. قسمت جنگ ایران برای من خیلی تٲثیر گذار بود. آن انفجارهای طبیعی و پی در پی واقعا مرا لرزاند. اشک ریختم برای مردم زمان جنگ و برای خانواده ی شهدا و احساس غرور کردم از تماشای تصاویر دلاور مردانی که هنوز زنده اند و خواهند ماند... امدادهای امام زمان در دوران جنگ هم به شیوه ی زیبایی تصویر شده بود، وصف نمیکنم باید ببینید! در ادامه تصاویر تٲثیرگذاری از مظلومیت مسلمانان در جهان و شیطان پرستی و صحنه ی حمله به جهان اسلام هم  اجرا شد. و اما در پرده ی آخر... آفتاب طلوع کرد...

اللهم عجل لولیک الفرج...

عکسها را در ادامه دغدغه ببینید.

سر بزنید: http://www.shabe-aftabi.com