فیلم stonehearst asylum (تیمارستان استونهرست (که شاید عمداً یک حرف s را جابجا کرده و منظورش تیمارستانِ سنگدلان بوده باشد)) را فرصت کردید ببینید. مرز جنون و عقلانیت را به چالش میکشد. فیلم روایتگر داستانی در سال 1899 است. یک نکتهی جالب فیلم آن بود که میگفت اکثر دیوانگانی که در تیمارستان نگهداری میشوند از خانوادههای اعیان و اشراف هستند. چرا؟ زیرا خانوادهی آنها، آنها را نمیخواستهاند. مثلاً آنجا یک دختر زیبارو وجود داشت با یک اختلال کوچک: او هوسران و عاشقِ روابط عاشقانه و جنسی بود (که شاید حتی اختلال هم نباشد). امّا خانوادهی ثروتمندِ او، وی را دیوانه تشخیص داده بودند چرا که مایهی آبروریزی خانوادهی اشرافی آنها بوده است و از این رو وی را به تیمارستان سپردهاند و هزینهی نگهداریش را هم به تیمارستان میپرداختند. چه بسا اساساً تیمارستانها بدین شیوه شکل گرفته باشند! باید تاریخ جنون را خواند.
چیزی که این انیمیشن در دو دقیقه و نیم نمایش داد را تا به حال در هیچ فیلم و انیمیشن و هیچ اثر ایرانی ندیدم. اینهمه مفهوم را چطور در این دو دقیقه گفت؟ البته البته البته، او توانست از بسیاری از کلیشههای موجود به زیبایی استفاده کند. یعنی آن چه که این انیمیشن دو دقیقهای را معنادار کرده است شاید ساعتها و بلکه سالها (!) فیلم و سریال باشد. این انیمیشن کوتاه بدون آن عقبه مفهوم زیادی نداشت.