صبح در مسجد قدیم بودیم. یعنی از حدود ساعت بیست و سهی دیشب تا اذانِ صبح را در مسجد بودیم. در روضهی مطهره[1] برای پدر و مادر و برادران و ملتمسین دعا نماز خواندم. و بعد در محراب تهجد، که الآن محراب را برداشتهاند، یک نماز شب خواندم و در محل دکّه الآغوات[2]نشستم به خواندن و نوشتن. مسجد قدیم صفایش بیشتر است. با آنکه تجملش هم بیشتر است. مسجد پر از ستون است. چرایش را نمیدانم. فقط میدانم که مسجد از اوّل سقف نداشته و کمکم با برگ نخل برایش سقف درست کردهاند. پس ممکن است که سقف زدن برای اعراب کار سختی بوده و برایِ نگه داشتنِ سقف، از ستونهایِ زیادی استفاده میکردند. احتمالاً یکی از دلایل فرمودهی خدا در قرآن که آسمان سقفی است بدون ستون، همین باشد! سقفِ مسجد نقاشی شده و رنگی است. دیوارهایِ خانهی پیغمبر و فاطمه(س)، فلزی و بلند است به رنگ طلایی و سبز. به نظرم آمد که زندان زیبایی است! درب خانهی پیغمبر و حضرت علی و فاطمه به سمتِ مسجد پیدا نیست امّا درب خانهی حضرت فاطمه به سمتِ کوچه، که الآن نیز داخل مسجد است، پیدا است. کنارِ باب جبرئیل میشود و اکثراً باب بسته است و پرده ای کشیدند.