اوایل زندگی مشترکمان بود، یادم نیست نهار بود یا شام. از خوردن که فارغ شدیم(!) طبق عادت مالوف که با مادر داشتم گفتم: «دست شما درد نکنه!» جای شما خالی بسی خنده برفت. گفت: «خودت پختی...»
امشب بعد از شام ناخودآگاه گفتم: «دست خدا درد نکنه!» انگار این احساس نیاز به شکر رزاق در انسان وجود دارد، اگر هم یادت برود شاکر باشی، زبانت یادت میآورد!
پ.ن. یک هم اتاقی داشتم که ندیدم نماز بخواند ولی همیشه بعد از غذا میگفت: «خدایا شکرت. سیر شدم!»
- ۷
- چهارشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۲۳ ب.ظ
.
ما به روزیم باز با عاشقانه های دل بی قرارمان