از بزرگترین دستآوردهایی که در طول مدت وبلاگنویسیام داشتهام این است:
اغلب با نوشتههایم روی کسانی تأثیر گذاشتهام که اصلاً فکر نمیکردم آنها هم مخاطبم باشند
در مدلی مشابه مارکس فکر میکرد نظریاتش در اروپا طرفدار پیدا کند و نظام مارکسیستی آنجا شکل بگیرد امّا نظریاتش شرق و جنوب آسیا و امریکای جنوبی را متحول کرد. در کتاب «طرحی از یک زندگی» آمده که شریعتی اواخر عمرش که نمیتوانست سخنرانی علنی و عمومی داشته باشد، در خانه های مردم دعوت میشد و برای جمع کوچکی حرف میزد امّا به قول خودش نه با آن جمع، بلکه با آن ضبط صوتی سخن میگفت که در حال ثبت سخنانش بود. به امید اینکه اگر خدا خواست یکجوری و یکجایی به گوش یک نفری برسد و اگر خدا خواست تأثیری داشته باشد. من عموماً از مباحثه رو در رو با اشخاص نا امیدم. مخصوصاً امید خاصی ندارم که اگر با شخصی صحبت میکنم او تحت تأثیر قرار بگیرد چرا که عموماً فرد مقابلم گارد گرفته حاضر شده و سخت دفاع میکند، امّا اگر با کسی به مباحثه بنشینم به خاطر آن نفر سومی بحث میکنم که شاید منطقی قضاوت کند. همین است که در نوشتن هم عموماً به مخاطب فکر نمیکنم چرا که به تجربه بارها دیده ام کسانی مخاطب وبلاگم هستند که باور کردنش سخت است و اگر بخواهم به سلایق و علایق و عقاید آنها بنویسم در واقع هیچ نباید بنویسم. اگر خدا توفیق دهد وقت نوشتن فقط خدا را مخاطبم فرض میکنم. به قول دوستی بزرگترین افتخار وبلاگم این میتواند باشد که امام عصر یکبار آنرا باز کرده باشد و ناراضی نبسته باشد. توفیق بزرگتر آن است که موقع حرف زدن هم فقط خدا را مخاطب قرار دهم.
- ۲
- چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۲۲ ب.ظ
ممنون برادر
شما نیز