بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

فصل دوم: ششم تیر

دفتر جغجغه
سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۸۷، ۱۱:۳۶ ق.ظ

۵ تیر ساعت ۷ بعد از ظهر

روز هفتم تیر مسابقات بسکتبال سمپاد شروع میشه. یک هفته است که تمرین میکنیم. من و ابوالفضل و علی و سید مهدی و ... .  الان از تمرین دارم بر میگردم.

چند روزه همش دنبال برخی کارهای عقب مانده هستم و کلافه شدم. خیلی سرم شلوغ شده.

هنوز نماز ظهرم را نخوانده ام.

سوار اتوبوس خط واحد میشوم به امید آنکه قبل از غروب آفتاب به خانه برسم و نماز بخوانم. ولی فلکه دوم آزاد شهر کجا و خانه ما کجا. مثل همیشه امید دارم و امیدوارم که به موقع برسم.

چراغهای خیابانها روشن شده. مغازه ها نور پردازی های گول زننده خود را به راه انداختند.

 انگار قرار نیست به خانه برسم. هنوز میدان مارکار هستم. دیگر تحمل ندارم. به علی و سینا میگویم که شما بروید خانه من خودم میایم. ولی آنها هم پیاده میشوند و که با هم برویم. میپرم تو مسجد و نماز را به جا میاورم.

آخیش ! کمی احساس میکنم که سبک شدم. ساعت حول محور VIII میچرخد! با خونسردی و راحتی از مسجد میایم بیرون و زنگ علی میزنم.

میگوید :میای بریم سینما؟

من که خانه کاری نداشتم و حوصله خانه را هم نداشتم از انتهای وجودم آری گفتم!

دم در سینما ایران ایستادیم. به عکس فیلم رو پرده نگاه میکنیم.

قرنطینه

به سانس ها نگاه میکنیم. ساعت رو نگاه میکنیم میبینیم که اگه بخواهیم سینما برویم تا ساعت XI بیرون هستیم. سینا غر میزند که من باید بروم خونه و نمیتونم بیرون باشم.

با حکاکی های انجام شده توسط سینا بر فرق سرمان منصرف از رفتن به سینما میشویم. سر ایستگاه خط ایستاده ایم و منتظر وسیله نقلیه عمومی. آن طرف خیابان 2 تا 2تا میایند و این طرف هم دریغ از اتوبوس خط واحدی.

تعدادی از دقایق گذشته اند و ما مانده ایم تنهای تنها!خوب معلوم است وقتی که تاکسی روی میدان مجاهدین خود را خفه میکند از مسافر این جاها که میرسد سوزنی لای جرز مسافرانشان جای نمیگرد.

تعداد دیگری از زمان هم سپری شد! انگار خیال ندارند این وسایل حمل و نقل همگانی بیایند.

گوشی علی به صدا در میاید!  آن طرف مستر محمد اعتمادی برنامه ای ریختند که ما از اوقات فراغتمان حداکثر استفاده لازم را ببریم.

چه تصادف جالبی! بروبچ جمع شده اند که این بار به جای سیری در رستوران توت فرنگی سوی سینما ایران جاری شویم! من و علی که با کمال میل دعوت محمد خان را میپذیریم و مانده سینا و دیگر دوستان.

کمی که فکر میکنم میبینم این وضعیت نا به سامان وسایل نقلیه عمومی عجب به کمکان آمد در این صحنه. جا دارد همین جا صمیمانه و از صمیم قلب از شرکت اتوبوس رانی خط واحد سپاس گذاری کنم که با عملکرد سریع و به موقع خود باعث حضور من و دوستم در صحنه شدند.

زمان روی مرکز ثقل 8:45 میچرخد! دم در سینما ایران ایستاده ایم.

سینا به سوی سرای خود روانه شد و ناکام ماند در راضی کردن خانواده خود برای حضور خضر خود بین دوستان.

من و علی دم در سینما نشسته ایم تا دوستان بیایند.

 داشتم فکر میکردم.

یادم میاید آخرین باری که سینما رفتم. با اصغر بودم. یادش بخیر...

دلم گرفته و دوست میداشتم ایمان هم کنارم میبود در سینما. آهی کشیدم. آخر انگار او هم کرمانشاه به سر میبرد. زنگش زدم تا حالش را بپرسم.

وقتی ایمان گفت کرماشناه رفتنش لغو شده و یزد است از فرط خوشحالی چنان داد و فریادی کردم که نگو و نپرس!  به او هم گفتم که بیاید.

همه چیز خود به خود درست میشد. عده بچه به 10 نفری رسید.

فیلم را با مسخره بازی های همیشگی دیدیم. با تیکه های خنده داری که نظم سالن را بر هم میزد. با چرت و پرتهایی که نمیگذاشت خنده از لبمان خشک شود! فیلمی که شاید عاشقانه و غمناک بود با چنین مزه های لوس و مسخره ای شد خنده دارترین فیلمهایی که دیده بودم.

شب هم چنین تمام شد. یکی از خاطره انگیز ترین شبها.

***

6 تیر صبح ساعت حول محور 6:30

الان سوار مینی بوس مدرسه شدیم راهی شهر کرد.

یکی از بچه ها کیک آورده بود همراه خودش.یک کیک خونگی و خوش مزه.

انگار همه چیز جور شده بود. به مناسبت جشن تولد کیک را قسمت کردیم و نوش جان کردیم.

همه چیز جور بود.

***

۷ تیر

امروز مسابقات شروع مشود. کلا ۲تا مسابقه به فاصله ی زمانی حدود ۲ ساعت.

مسابقه اول را باختیم. شکستی سنگین.

خستگی مفرط بچه ها با استراحتی ۲ ساعته بر طرف نمیشد.

از فرط خستگی بازی دوم را هم باختیم!

بالاخره سوم که شدیم!

روز هفتم تیر تولد سید مهدی حسینی بود.

و روز ششم هم ...

ولی با وجود شکست سنگین تیم ما. میتوانم به جرئت بگویم بهترین ششم تیر را سپری کردم.

برای بار هفدهم روز ششم تیر را دیدم.

شبی این چنین به یاد ماندنی در سینما. حضور باور نکردنی ایمان! مسافرت ۲روزه به شهرکرد و اصفهان. کیک تولد ! واقعا چه جالب همه چیز درست شد. واقعا چه باور نکردنی هفدهمین ششم تیرم را سپری کردم.

از همه مهمتر:

زنگی که اصغر به من زد تا تبریک بگوید. ولی چون گوشی ام روی سایلنت بود نفهمیدم که زنگ زد!!

مهم این نبود که نفهمیدم زنگ زد. مهم این بود که برای اولین بار اصغر میخواست به من تبریک بگوید.

برای اولین بار حس میکنم یک سال بزرگتر شده ام. برای اولین بار لمس کردم که روز ۶ تیر یعنی چه؟ برای اولین بار از اینکه روزی هست که کسی بخواهد مرا یاد کند لذت بردم. برای اولین بار از تبریکات دوستان لذت بردم. برای اولین بار حس کردم که یک سال بزرگتر شده ام.

حس میکنم...

دوست دارم زندگی را

                                     به خاطر وجود روزی همچون ۶ تیر !!!

دوست دارم روزی را که شاید ارزشی پیدا کنم برای کسی..

شاید... شاید اصغر ...

هفدمین ...

هفده ...

۱۷ ...

 ششم تیری که با بی برنامگی همه برنامه ها برنامه ریزی شد!!!

روز خودم مبارک!


اولین اسمی که من برای خودم توی اینترنت گذاشتم.

مارتین بود. شخصیتی:

ساده. بی آلایش. کم حرف. پخمه! اوشکول! مسخره!

شخصیت دوم من در اینترنت جعفر بود. شخصیتی:

پر حرف. مسمم. همیشه حرف میزد و همیشه حرف حرف خودش بود! دعوایی! شاید با مرام و لوتی! و عصبانی!

و حالا رسیدم سر شخیت سوم خودم. نیما. شخصیتی:

شاد و ساده. و تقریبا مخلوطی از شخصیت کهن فکر جعفر و شخصیت فرنگی مارتین.

نیما. اسمی که از بچگی دوست داشتم صدایم کنند.

میخواهم نیما باشم ولی

هیچکدام از این شخصیتها آن حسین بی صدا و ساکت و تقریبا خنده رویی نمیشود که وقتی عصبانی شود دیگر هیچ! هیچ کدام این اسمها و این شخصیتها حسین نیست. حسین کم حرف و ساکت و شاید منزوی!

با هفدهمین تولدم با جعفر خداحافظی و به نیما سلام میکنم.


این پست فقط به خاطر خودم زده شده و هیچ ارزش دیگری ندارد. گیر ندهید!

Ole ole, c'mon everybody let's celebrate OLE
Ole ole, raise the roof and sing OLE OLE

(Ooh) Come on now and join the action
Welcome to the Games and come to the attraction
Come together, come together,
Get up on your feet your time is now or never

(Yeah) Everybody's going crazy
Do nice in line, no time to get lazy
Shake your body, shake your body
Everybody sing

(Here we go)
Come and dance with me
(Here we go)
Now we all breaking free
Ready for the show, the party goes on
(Here we go)

OLE OLE Everybody's dancing all night long
OLE OLE Start the celebration, sing this song
OLE OLE We are dancing in the street
OLE OLE Let the rhythm move your feet

Ooh This is the latest passion

Welcome to the world of fantasy and passion
So delicious, so delicious
Life's a miracle, so don't be superstitious

Yeah The beat is getting stronger
Let's raise the roof, we can't wait any longer
Like the fire, like the fire
Everybody sing

(Here we go) Feel the heat of the night
(Here we go) Till the morning light
Ready for the show, the party goes on
(Here we go
)

OLE OLE Everybody's dancing all night long
OLE OLE Start the celebration, sing this song
OLE OLE We are dancing in the street
OLE OLE Let the rhythm move your feet
(Let the rhythm move your feet)


Come on everybody, let's celebrate
Now come on everybody, let's dance
All for one, and one for all
We got the power and take that chance

We gonna move to the rhythm
Party people COME ON!
We gonna move to the rhythm and jam
Shake your body, shake shake your body OLE OLE!

OLE OLE Everybody's dancing all night long
OLE OLE Start the celebration, sing this song
OLE OLE We are dancing in the street
OLE OLE Let the rhythm move your feet

OLE OLE, join the party, all night long ole ole

Raise the roof we're gonna sing this song ole ole

We are dancing in the street ole ole)

Let the rhythm move your feet
OLE OLE Everybody's dancing all night long
OLE OLE Start the celebration, sing this song
OLE OLE We are dancing in the street
OLE OLE Let the rhythm move your feet

LETS DANCE

<

نظر شما چیست؟

تا کنون ۲۷ نظر ثبت شده است
سلام

عالی نوشتی !

کاشکی همه روزا همینجوری بود

ولی بازم داستان کاشکی شروع شد
راستی چرا همشو ننوشتی؟
سلام آقای نیما

تولد گذشتتون رو تبریک میگم . خوشحالم که حس کردین یک سال بزرگ شدین

واقعا حس قشنگیه .

امیدوارم نیما یه شخصیت پر باری باشه

  • محمدرضا باقری
  • هی

    امان از گرفتاری

    امان از مشغله

    با تاخیر

    مبارک !
    یلدا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    همینطور ه می دونی همه به خاطره خودت باهات دوستن
  • محمدرضا باقری
  • اهنگت خیلی قشنگه
    تازه ایول انگلیسی ش خیلی سخته در اوردنش
    چطور در اوردی ؟

    بهر حال

    ایول نیما جان !!!
    ۩ فروزنده ۩

    وبلاگ رسمی من
    شروع به کار با اندکی تاخیر
    سر بزنید
    www.life-is-now.blogfa.com


    B HaPpY☼♣♠♠☼♣♠♠
    تو هم اگه یک مقدار نوجه کنی به آهنگا میفهمی چی میگن.
  • محمد اعتمادی
  • من که فقط معارف گوش میکنم!!! اینه که نمیتونم صحت چیزایی رو که نوشتی تایید کنم ولی در کل صحت آهنگ تایید نمیشود

    j-:

    ▓محمد اعتمادی☼
    ▓پیروز , موفق و سربلنـــــــــــــــــد باشید☼
  • محمدرضا باقری
  • میگما حالت خوبه ، منظور چیه ، برا نبش قبره خاطراته
    معلومه که ! عجیبه !
    سلام

    بله آقای نیما ؟!
    من 2تا یلدا میشناسم.
    یکی مشهدی است.
    اون یکی هم که فکر کنم سایه من رو با تیر میزنه!!

    میتونین معرفی کنین.
    میخوام بدونم کدوم یکی از این دوتا میتونین باشین؟
    اگه براتون مقدوره معرفی کنین.
    (شایدم یک پسره سیریشه داره میچرخونه منو!)
    من هیچ کدوم از اونا نیستم . یه پسره سیریشم که داره شما رو میچرخونه نیستم.

    من خودمم... (شما هم منو نمیشناسین , من فقط همیشه به وبلاگتون

    سر می زنم و گاهی وقتا نظر میدم . )

    همه چی درسته ؟
    به عبارت دیگه سماغ بمکم دیگه یلدا خانوم. نه؟
    من نمیدونم "سماغ بمکم" یعنی چی؟!!!
    یعنی سر کار باشم.نه؟
    پس خواهش میکنم اگه واقعا قبلا هم نظر میدادید و میمدین اسمتون رو به همون اسم قبلی بگین. اگه بازم دوست دارین توی نظرات خصوصی. با چه اسمی قبلا نظر میدادین؟؟؟؟
    من رفتم یقه اون مشهدی رو گرفتم!!! خوب زودتر میگفتین.
    نه , اخه واسه چی سر کار باشین ؟!!

    من قبلا به اسم های مختلفی نظر میدادم!! اما از این به بعد تصمیم گرفتم فقط با

    اسم یلدا بیام (اسم مورد علاقمه)

    در ضمن , شما بیشتر صبر می کردین .
    سلام
    خوبی
    بلاگر خوبی هستی
    ولی بیشتر می تونی از امکانات بلاگ فا استفاده کنی!
    نه. خوبه. فقط مثلا یکدونه از اون اسمها رو بگین تا فکر نکنم دروغ میگین
    اون دوتا هم عمرا نمیان نظر بدن. با همین اسم خوبه

    از آقای مفیدی هم ممنونم به خاطر سری که به وبلاگ ما زدند!!!!!
    اقای مفیدیییییییییییییییییییییی
    سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام!
    سلام وبلاگ باحالی داری به وبلاگ منم سربزن خوشحال می شم
    سلام مطالبت خیلی قشنگه لطفا به ما هم سر بزن تازه آپ کردم
    خیلی ممنون
    سلام ممنون ازاینکه به وبم سرزدی بازم ازاین کارابکن خوشحال می شم
    احیانا:اگه بگم شهیدصدوقی تشریف می برید بهتون برنمی خوره؟؟؟؟؟؟
    باتبادل لینک موافقی؟اگه موافقی منوبااسم:
    تیزهوشان یزد(star)
    بلینک وبگوباچه اسمی بلینکمت.
    درضمن امر این بودکه احیانا شهاب حضرتی رومی شناسی؟؟؟؟؟
    باچه اسمی؟
  • ¤**¤• زهرا ج و و ن •¤**¤•
  • 1- سلام....!
    2- خوبی ؟!
    3- وبلاگ خوبی دری !
    4- آپت رو نصفه نصفه خوندم !
    5- جالب بود !
    6- پیشم بیای خوشحال میشم !
    7- کاری باری ؟!
    8- خدافسسسسسسسسس !
    لینکوندمت
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی