پارسال در جشن علومپایهی دانشجویان داروسازی بود که این دانشجویانِ کم خرد به اسم جشن تا آنجایی که توانستند قرتی بازی در آوردند و آهنگ گذاشتند. روز بعدش حراست دانشکده نماینده کلاسشان را خواسته بود و از او تعهد گرفته بود که اینبار موسیقیهای غیر مجاز نگذارند و خلاصه شأن مکان علمی را نگه دارند. در حینِ تعهد گرفتن، مسئول حراست که از وضعِ حجابِ نمایندهی کلاسشان ناراضی بوده، آمده تذکری دهد و به قولی امر به معروفی کند که دخترهی قرتی درآمده که: «نکنه میخوای از روی ظاهر من درباره عقاید و باطنم قضاوت کنی؟» و مسئول حراست که با این سؤالِ تابو شده روبرو شد دست و پایش را گم کرد و خفه خون گرفت و عذرخواهی کرد! همسرم داشت اینها را تعریف میکرد. وقتی به اینجای کار رسید من گفتم که اگر من جای مسئول حراست بودم در جواب جوری محکم و با اطمینان میگفتم «بله» که او در خودش و در سؤالی که اینقدر با اطمینان پرسیده بود شک کند!
همه آنچه من در ادامه میخواهم بگویم بطور خلاصه در این داستان گفته شد. شما وقتی داشتید این متن را میخواندید متوجه شدید که من این دختر را قضاوت کردم. من به او گفتم «قرتی». ولی احتمالاً با این توصیف مشکلی نداشته اید ولی آیا این وصف یک قضاوت نبود؟ «قرتی» احتمالاً از واژه «قر» آمده یعنی عشوه آمدن. قرتی در فرهنگ معین «جلف و سبک» معنا شده و در فرهنگ عمید «ویژگی کسی که بیش از حد به ظاهر خود میرسد.» خوب با این اوصاف، آیا کسی که در محیط دانشگاه بصورتی باشد که بیش از حد به ظاهر خود رسیده و تبرج کرده، قرتی هست یا نه؟ آیا قرتی نام گذاشتنِ او با توجه به معانی قرتی، صحیح است یا خیر؟ پس چرا مسئول حراست از این سؤال جا خورد؟ من نمیدانم این دختر در گذشته قرتی بوده یا نه و یا در آینده خواهد بود یا نه، ولی الآن مصداق قرتی است. این یک قضاوت و نتیجهگیری است و با توجه به معنای قرتی کاملاً هم درست است. اصلاً از این هم که بگذریم، شما تا اینجایی که این متن را خواندید یک قضاوتی داشتهاید. یا موافق بودهاید و قضاوت کرده اید که حرفهایم درست است یا مخالف بودهاید و گفته اید حرفهایم غلط است و یا هیچ نظری راجع به اینها نداشته اید و قضاوت کردهاید که این حرفها نیاز به بررسی بیشتر شما دارد. از این سه حالت خارج نیست و ثابت میکند که انسان همیشه در حال نتیجه گیری و قضاوت است. انسان مادامی که میتواند فکر کند، باید همیشه قضاوت و نتیجه گیری کند و اتفاقاً این کار را میکند. مثلاً همین جمله معروف «من می اندیشم پس هستم» یک نوع نتیجه گیری و قضاوت است.
قضاوت از ریشه قضاء به معنای حکم دادن و داوری کردن است. در داستانی که ابتدا طرح شد من قضاوت کردم که این آدم قرتی است. یعنی تبرج میکند. این قضاوت در همین حد است. میشود قضاوت هم کرد که این آدم به جهنم میرود. ولی آیا با اطلاعات داستان، این نتیجه گیری ممکن است؟ قطعاً خیر. چون اطلاعات ناقص است. هر آدم قرتی که به جهنم نمیرود. پس قضاوت درجات دارد. مثلاً درباره یک آدم بد حجاب میتوان این قضاوتها را داشت: 1- یا از این مسائل چیزی نمیداند 2- یا میداند ولی ایمان ندارد 3- یا میداند ولی کفر میورزد 4- یا ... با کمی کسب اطلاعات بیشتر درباره او میتوان مطمئن شد که مثلاً او دارد کفر میورزد. آیا با کفر ورزیدن در مسئله حجاب او به جهنم میرود؟ قطعا نمیتوان جواب داد. قضاوت کردن هم درجات دارد. میتوانیم در خصوص جزئیات عقاید و رفتار یک نفر قضاوت کنیم ولی با این جزئیات که نمیتوانیم حکم کلی بدهیم. و آیا چون نمیتوانیم حکم کلی بدهیم، نمیتوانیم در مورد جزئیات قضاوت کنیم؟ قطعا میتوانیم! متأسفانه این دو مقوله با یکدیگر اشتباه میشوند عمدتاً به این دلیل که ما دوست داریم با همه چیز صفر و یکی برخورد کنیم. یعنی یا نباید درباره کسی قضاوت کنیم و یا اگر قضاوت کردیم حتماً باید قضاوت کنیم که او بهشتی است یا جهنمی! ما در مورد خودمان هم نمیتوانیم بفهمیم بهشتی هستیم یا جهنمی چه برسد به دیگران ولی با این وجود میتوانیم بفهمیم فلان کارمان که انجام داده ایم گناه و خطا بوده است و فلان یکی کارمان ثواب داشته است.
در طبیعت ما انسانها قضاوت کردن وجود دارد. ما وقتی میبینیم یک نفر در زعفرانیه چند صد متر خانه دارد، قضاوت میکنیم که او پولدار است. وقتی میبینیم کسی لباسهای مارک میپوشد قضاوت میکنیم پولدار است. چطور میتوانیم از نوع لباس پوشیدن، پولدار بودنِ فرد و زیبا یا زشت بودن لباس و فرد را قضاوت کنیم، ولی نمیتوانیم حرام و حلال بودنش را قضاوت کنیم؟ حال آنکه ملاک قضاوت را هم داریم. خوب وقتی مردی طلا پوشیده است فعل حرام انجام داده و اصلاً «قضاوت نکردن» معنا ندارد. چون هم وسیلهی قضاوت را داریم و هم ملاک قضاوت را. ولی با وجودی که فعل حرام انجام داده نمیتوانیم بگوییم جهنمی است. با این حال باید حواسمان باشد که او در معرض عموم مرتکب حرام آشکار شده پس حدود الهی را علناً زیر پای میگذارد و دوستی و نزدیکی با او برای ما اشکال دارد. اینها همه قضاوتهای جزئی درباره یک فرد است که هیچ اشکالی هم ندارد و صحیح هم هست. متأسفانه این که «از روی ظاهر فرد نباید قضاوت کرد» تابویی دروغین شده که گمراه کننده است. از روی ظاهر میشود تا حدّی قضاوتهای درست داشت. اصلاً ما اگر قضاوت نکنیم که هیچگاه نمیتوانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم. لازمهی نهی از منکر این است که بدانیم فرد گناهی انجام داده (گناه نیز از نقص ایمان حاصل میشود پس باید درباره باطن وی قضاوت کنیم). برای اینکه بدانیم او گناه کرده باید قضاوت کنیم. بدونِ قضاوت هیچگاه نمیشود به فردِ بدحجاب خرده گرفت. این جمله که «از روی ظاهر فرد نباید قضاوت کرد» قطعاً از طرف شیطان حمایت میشود. ما باید حواسمان باشد که در قضاوت عجله نکنیم یعنی بدون اطلاعات کافی نتیجه گیری نکنیم. مثل همان مثالی که زدم. وقتی با یک بدحجاب روبرو میشویم چند احتمال وجود دارد. ولی وقتی اطلاعات کامل بدست آوردیم و مطمئن شدیم که او میداند و کفر میورزد دیگر مرض که نداریم [درباره ایمان و باطنش] قضاوت نکنیم! یا با مواجهه با یک نفر چادری نیز چند احتمال وجود دارد: 1-اعتقاد دارد 2-به خاطر محیط میپوشد 3-نمیتواند ترک عادت کند و ... حدّاقل این است که ظاهر فرد (به تنهایی) اگر نتواند نتیجه گیری دقیق ارائه بدهد، محدودهای از احتمالات را مطرح میکند که با چند دادهی مختصر دیگر میتوان به قضاوت قطعی رسید.
آیه 59 سوره احزاب اینطور است: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ۚ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» «ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و همسران کسانی که مؤمن هستند بگو: چادرهایشان را بر خود فرو پوشند [تا بدن و آرایش و زیورهایشان در برابر دید نامحرمان قرار نگیرد.] این [پوشش] به اینکه [به عفت و پاکدامنی] شناخته شوند نزدیک تر است، و در نتیجه [از سوی اهل فسق و فجور] مورد آزار قرار نخواهند گرفت؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.» این آیه میگوید جلباب بپوشند تا شناخته شوند و در تفاسیر معمولاً آمده که به عفت، پاکدامنی و اسلام شناخته شوند. یعنی لباسِ زن نشان دهندهی عقاید و ایمان اوست. و از این جالبتر این آیه صراحتاً میگوید کسانی که به زنان نگاه میکنند درباره آنها (و البته عقاید و باطنشان) قضاوت میکنند. ما نباید خودمان را گول بزنیم. ما شبانه روز در حال قضاوت و نتیجه گیری هستیم و خیلی از قضاوتهایمان هم از روی نوع پوشش و لباس و ظاهر و اینهاست. این قضاوتها اگر درست صورت بگیرند هیچ اشکالی هم ندارند چون هر چیزی در این عالم دارد با ما سخن میگوید. این عالم بگونه ای است که همه چیزش نشانه و آیه است. معلوم است چادر سخنی متفاوت از ساپورت دارد. و مشخّص است کسی که چادر میپوشد سخنی متفاوت از کسی دارد که ساپورت میپوشد. البته در این بین کسانی هستند که چادر نمیپوشند ولی تمام حدود الهی را در مورد حجاب رعایت میکنند، خوب اینها هم به نظرم مانند چادریها هستند چون تا آنجایی که من میدانم چادر ارزش ذاتی ندارد، بلکه چون حافظ حدود الهی است ارزشمند است و هرچیز دیگری که این کار را بکند این ارزش را دارد.
در این فرصت خوب است از چکمههای FMB نیز یادی کنم. متأسفانه پای دخترهای خوب چادریمان هم این چکمه ها را دیدهام! شما میتوانید عبارت FMB Boots را در قسمت تصاویر گوگل سرچ کنید و دقیقاً متوجّه شوید این چکمه ها چه شکلی هستند تا یادتان بیاید چقدر اینها را در خیابان دیده اید. البته برای اینکه درگیر تصاویر مبتذل نشوید میتوانید تصویر زیر را ببینید. این چکمه ها معمولاً چرمین و بلند و مشکی برّاق هستند:
قبل از اینکه بگویم FMB به چه معناست به این اشاره میکنم که انسانها در همه جای دنیا با نوع پوشش و آرایش خود با دیگران حرف میزنند. حتّی از روی آرایش یک زن بعضاً میتوان فهمید که او مغرور است یا نه. آرایش یک هرزه با آرایش یک زن عفیف حتّی در غرب هم متفاوت است. اصلاً این چیزها به ذات انسان مربوط است و مختصّ دین نیست. همه جای دنیا دخترانِ با حیا معمولاً پوشیده تر هستند، پس آیا پوشیده تر بودن منجر به قضاوت نمیشود؟ آیا با دیدن عکس یا عکسها متوجه نشدید که این نوع چکمه های زنانه، زنان را جذّابتر و تهییج کننده تر میکند؟ آیا برای شما این چکمه ها جذاب نیستند؟ عبارت FMB به معنای Fuck Me Boots است. شما قبل از اینکه با اسم و معنای این چکمه ها آشنا شوید قطعاً متوجه شده بودید که چکمه های بسیار جذابی هستند و مردان را تهییج میکنند. حالا که اسمشان را دانستید فهمیدید که این جذابیت بی راه نبوده است بلکه برای همین کار ساخته شده اند. حال یک سؤال دارم، شما تا الان نمیدانستید مورد کاربری این چکمه ها در غرب مخصوص هرزه هاست ولی آیا این ندانستن شما در تهییج نشدنِ شما هم تأثیر داشت؟ آیا قبل از این دانش، این چکمه ها (و صاحبانشان) برایتان جذّاب نبودند؟ آیا این خودِ چکمه نبود که با شما حرف میزد و شما را مجبور میکرد آنها را جذّاب قضاوت کنید؟ همانطور که این چکمه ها برای شما جذاب هستند برای صاحبانشان هم جذاب هستند. پس آیا [باطن] کسی که این چکمه ها را میپوشد (حتی بدون آنکه بداند مورد استفاده این چکمه ها چیست) دوست ندارد خود را برای دیگران جذاب تر کند؟ قطعاً میخواهد خود را جذّابتر کند اما ممکن است از روی غفلت این کار را بکند و یا به عمد.
این پست از مطلبی با عنوانِ «لخت» حاصل شد. چون در آنجا برای چند نفر از دوستانم این مسئله حل نشد که چرا «میشود از روی ظاهر قضاوت کرد».
پی نوشت: به من ایراد میگیرند که خیلی بلند مینویسم. قبول دارم. حال آنکه من بخش «دفترچه» را اوّل برای نوشته های کوتاه اختصاص دادم ولی چه کنم؟ به مولا یک دنیا حرف است و اصلاً در حدّ یک پاراگراف و دو پاراگرف نمیگنجد. اصلاً بعضی وقتها در حیطهی کلمات و زبان نمیگنجد! هی میترسم حقّ مطلب ادا نشده باشد و بدتر، به جای اینکه یک چیزی را درست کرده باشم خرابتر کرده باشم. این است که مدام طولانی تر میشود! همین الآن چیزهایی برای این مطلب باید بنویسم که ماندهام بنویسم یا نه. شاید خواندنِ نظرات آنچه میخواهم در ادامه بگویم را برایتان باز کند.
کلمات کلیدی:
FMB
FMB boots
قضاوت
قضاوت از روی ظاهر
چکمه های FMB
- ۹
- دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۴۹ ب.ظ
فعلا نصف مطلب را خواندم و فکر کنم کل مطلب را گرفتم.
تا اینجا چند اشکال عمیق اساسی در حرفهای شما وجود دارد:
شما در نوشتهی قبلیات گفته بودی این حرف که «از روی ظاهر افراد نباید در مورد باطن آنها قضاوت کرد» حرف مفتی است. و ما گفتیم ایننتیجهای که شما گرفتهای نتیجهی ناقص و نادرستی است و استدلال یا به قول خودت همان سیر فکریت هم چندان استحکامی ندارد.
حالا اینجا در دفاع از آن سخنت آمدهای از سخن دیگری دفاع کردهای که درستیش بر همه واضح است، آن جمله این است: «از روی ظاهر افراد میتوان در مورد ظاهر آنها قضاوت کرد» و این یک همانگویی واضح و آشکار است و هیچکس در صحت آن شکی ندارد. خود شما در همین مطلب صراحتا گفتهای که از روی ظاهر این افراد نمیتوان در مورد شدت ایمان یا بهشتی و جهنمی بودنشان قضاوت کرد، خب، این یعنی «از روی ظاهر نمیشود دربارهی باطن قضاوت کرد.»
اینجا که از ظاهر دختره فهمیدی قرتی است، از روی ظاهرش دربارهی ظاهرش قضاوت کردهای. چون قرتی بودن و به قول شما رفتار جلف داشتن مربوط به ظاهر است. این با آن حرف قبلی خیلی فرق دارد.
در پاورقی هم نوشتهای که برای دوستانت حل نشد که چرا میشود از روی ظاهر قضاوت کرد. در حالی که حرف تو این نبود، بلکه «قضاوت از روی ظاهر در مورد باطن» دیگران بود.
البته در کل، ما ارتباط بین ظاهر و باطن را نفی نمیکنیم، اما شواهد بسیار گواه آن است که انسانها گاهی ظاهرسازی میکنند و ریا میورزند، یا از آن طرف به خاطر ترس از جامعه یا خجالت کشیدن از اطرافیان، ظاهرشان را اصلاح نمیکنند تا مورد تمسخر نباشند. بنابراین همیشه از کوزه همان برون نمیتراود که در اوست، به اوضاع جوی هم بستگی دارد!
سلام
قرتی فقط یک مشکل ظاهری است؟ این تفکیک را متوجه نمیشوم. او در باطنش قرتی است و میخواهد قرتی باشد!
اینکه نمیشود درباره بهشتی و جهنمی بودن قضاوت کرد مثل این بود که درباره خودمان نمیتوانیم قضاوت کنیم چون از وضع کلی خودمان هم بیخبریم ولی از وضع جزئیاتمان خبر داریم. ربطی به این چیزی که گفتی نداشت. مثلا اگر متوجه شویم یک نفر علاقه به تبرج کردن در دانشگاه تهران دارد قطعا میتوانیم نتیجه بگیریم نسبت به حجاب کفر دارد و ضعف ایمان و این باطنی است و در مورد باطنش قضاوت کردیم. چون فهمیده ایم او به این کار علاقه دارد و زوری این کار را نمیکند. حتی اگر زوری هم بکند بالاخره یک ضعفی دارد که این زور را پذیرفته است.