بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

47ام - قاضی بالطبع (1) - مدخل

درباره‌ی علم
دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۴۹ ب.ظ

پارسال در جشن علوم‌پایه‌ی دانشجویان داروسازی بود که این دانشجویانِ کم خرد به اسم جشن تا آنجایی که توانستند قرتی بازی در آوردند و آهنگ گذاشتند. روز بعدش حراست دانشکده نماینده کلاسشان را خواسته بود و از او تعهد گرفته بود که اینبار موسیقیهای غیر مجاز نگذارند و خلاصه شأن مکان علمی را نگه دارند. در حینِ تعهد گرفتن، مسئول حراست که از وضعِ حجابِ نماینده‌ی کلاسشان ناراضی بوده، آمده تذکری دهد و به قولی امر به معروفی کند که دختره‌ی قرتی درآمده که: «نکنه میخوای از روی ظاهر من درباره عقاید و باطنم قضاوت کنی؟» و مسئول حراست که با این سؤالِ تابو شده روبرو شد دست و پایش را گم کرد و خفه خون گرفت و عذرخواهی کرد! همسرم داشت اینها را تعریف میکرد. وقتی به اینجای کار رسید من گفتم که اگر من جای مسئول حراست بودم در جواب جوری محکم و با اطمینان میگفتم «بله» که او در خودش و در سؤالی که اینقدر با اطمینان پرسیده بود شک کند!

همه آنچه من در ادامه میخواهم بگویم بطور خلاصه در این داستان گفته شد. شما وقتی داشتید این متن را میخواندید متوجه شدید که من این دختر را قضاوت کردم. من به او گفتم «قرتی». ولی احتمالاً با این توصیف مشکلی نداشته اید ولی آیا این وصف یک قضاوت نبود؟ «قرتی» احتمالاً از واژه «قر» آمده یعنی عشوه آمدن. قرتی در فرهنگ معین «جلف و سبک» معنا شده و در فرهنگ عمید «ویژگی کسی که بیش از حد به ظاهر خود میرسد.» خوب با این اوصاف، آیا کسی که در محیط دانشگاه بصورتی باشد که بیش از حد به ظاهر خود رسیده و تبرج کرده، قرتی هست یا نه؟ آیا قرتی نام گذاشتنِ او با توجه به معانی قرتی، صحیح است یا خیر؟ پس چرا مسئول حراست از این سؤال جا خورد؟ من نمیدانم این دختر در گذشته قرتی بوده یا نه و یا در آینده خواهد بود یا نه، ولی الآن مصداق قرتی است. این یک قضاوت و نتیجه‌گیری است و با توجه به معنای قرتی کاملاً هم درست است. اصلاً از این هم که بگذریم، شما تا اینجایی که این متن را خواندید یک قضاوتی داشته‌اید. یا موافق بوده‌اید و قضاوت کرده اید که حرفهایم درست است یا مخالف بوده‌اید و گفته اید حرفهایم غلط است و یا هیچ نظری راجع به اینها نداشته اید و قضاوت کرده‌اید که این حرفها نیاز به بررسی بیشتر شما دارد. از این سه حالت خارج نیست و ثابت میکند که انسان همیشه در حال نتیجه گیری و قضاوت است. انسان مادامی که میتواند فکر کند، باید همیشه قضاوت و نتیجه گیری کند و اتفاقاً این کار را میکند. مثلاً همین جمله معروف «من می اندیشم پس هستم» یک نوع نتیجه گیری و قضاوت است.

قضاوت از ریشه قضاء به معنای حکم دادن و داوری کردن است. در داستانی که ابتدا طرح شد من قضاوت کردم که این آدم قرتی است. یعنی تبرج میکند. این قضاوت در همین حد است. میشود قضاوت هم کرد که این آدم به جهنم میرود. ولی آیا با اطلاعات داستان، این نتیجه گیری ممکن است؟ قطعاً خیر. چون اطلاعات ناقص است. هر آدم قرتی که به جهنم نمیرود. پس قضاوت درجات دارد. مثلاً درباره یک آدم بد حجاب میتوان این قضاوتها را داشت: 1- یا از این مسائل چیزی نمیداند 2- یا میداند ولی ایمان ندارد 3- یا میداند ولی کفر میورزد 4- یا ... با کمی کسب اطلاعات بیشتر درباره او میتوان مطمئن شد که مثلاً او دارد کفر میورزد. آیا با کفر ورزیدن در مسئله حجاب او به جهنم میرود؟ قطعا نمیتوان جواب داد. قضاوت کردن هم درجات دارد. میتوانیم در خصوص جزئیات عقاید و رفتار یک نفر قضاوت کنیم ولی با این جزئیات که نمیتوانیم حکم کلی بدهیم. و آیا چون نمیتوانیم حکم کلی بدهیم، نمیتوانیم در مورد جزئیات قضاوت کنیم؟ قطعا میتوانیم! متأسفانه این دو مقوله با یکدیگر اشتباه میشوند عمدتاً به این دلیل که ما دوست داریم با همه چیز صفر و یکی برخورد کنیم. یعنی یا نباید درباره کسی قضاوت کنیم و یا اگر قضاوت کردیم حتماً باید قضاوت کنیم که او بهشتی است یا جهنمی! ما در مورد خودمان هم نمیتوانیم بفهمیم بهشتی هستیم یا جهنمی چه برسد به دیگران ولی با این وجود میتوانیم بفهمیم فلان کارمان که انجام داده ایم گناه و خطا بوده است و فلان یکی کارمان ثواب داشته است.

در طبیعت ما انسانها قضاوت کردن وجود دارد. ما وقتی میبینیم یک نفر در زعفرانیه چند صد متر خانه دارد، قضاوت میکنیم که او پولدار است. وقتی میبینیم کسی لباسهای مارک میپوشد قضاوت میکنیم پولدار است. چطور میتوانیم از نوع لباس پوشیدن، پولدار بودنِ فرد و زیبا یا زشت بودن لباس و فرد را قضاوت کنیم، ولی نمیتوانیم حرام و حلال بودنش را قضاوت کنیم؟ حال آنکه ملاک قضاوت را هم داریم. خوب وقتی مردی طلا پوشیده است فعل حرام انجام داده و اصلاً «قضاوت نکردن» معنا ندارد. چون هم وسیله‌ی قضاوت را داریم و هم ملاک قضاوت را. ولی با وجودی که فعل حرام انجام داده نمیتوانیم بگوییم جهنمی است. با این حال باید حواسمان باشد که او در معرض عموم مرتکب حرام آشکار شده پس حدود الهی را علناً زیر پای میگذارد و دوستی و نزدیکی با او برای ما اشکال دارد. اینها همه قضاوتهای جزئی درباره یک فرد است که هیچ اشکالی هم ندارد و صحیح هم هست. متأسفانه این که «از روی ظاهر فرد نباید قضاوت کرد» تابویی دروغین شده که گمراه کننده است. از روی ظاهر میشود تا حدّی قضاوتهای درست داشت. اصلاً ما اگر قضاوت نکنیم که هیچگاه نمیتوانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم. لازمه‌ی نهی از منکر این است که بدانیم فرد گناهی انجام داده (گناه نیز از نقص ایمان حاصل میشود پس باید درباره باطن وی قضاوت کنیم). برای اینکه بدانیم او گناه کرده باید قضاوت کنیم. بدونِ قضاوت هیچگاه نمیشود به فردِ بدحجاب خرده گرفت. این جمله که «از روی ظاهر فرد نباید قضاوت کرد» قطعاً از طرف شیطان حمایت میشود. ما باید حواسمان باشد که در قضاوت عجله نکنیم یعنی بدون اطلاعات کافی نتیجه گیری نکنیم. مثل همان مثالی که زدم. وقتی با یک بدحجاب روبرو میشویم چند احتمال وجود دارد. ولی وقتی اطلاعات کامل بدست آوردیم و مطمئن شدیم که او میداند و کفر میورزد دیگر مرض که نداریم [درباره ایمان و باطنش] قضاوت نکنیم! یا با مواجهه با یک نفر چادری نیز چند احتمال وجود دارد: 1-اعتقاد دارد 2-به خاطر محیط میپوشد 3-نمیتواند ترک عادت کند و ... حدّاقل این است که ظاهر فرد (به تنهایی) اگر نتواند نتیجه گیری دقیق ارائه بدهد، محدوده‌ای از احتمالات را مطرح میکند که با چند داده‌ی مختصر دیگر میتوان به قضاوت قطعی رسید.

آیه 59 سوره احزاب اینطور است: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ۚ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» «ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و همسران کسانی که مؤمن هستند بگو: چادرهایشان را بر خود فرو پوشند [تا بدن و آرایش و زیورهایشان در برابر دید نامحرمان قرار نگیرد.] این [پوشش] به اینکه [به عفت و پاکدامنی] شناخته شوند نزدیک تر است، و در نتیجه [از سوی اهل فسق و فجور] مورد آزار قرار نخواهند گرفت؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.» این آیه میگوید جلباب بپوشند تا شناخته شوند و در تفاسیر معمولاً آمده که به عفت، پاکدامنی و اسلام شناخته شوند. یعنی لباسِ زن نشان دهنده‌ی عقاید و ایمان اوست. و از این جالبتر این آیه صراحتاً میگوید کسانی که به زنان نگاه میکنند درباره آنها (و البته عقاید و باطنشان) قضاوت میکنند. ما نباید خودمان را گول بزنیم. ما شبانه روز در حال قضاوت و نتیجه گیری هستیم و خیلی از قضاوتهایمان هم از روی نوع پوشش و لباس و ظاهر و اینهاست. این قضاوتها اگر درست صورت بگیرند هیچ اشکالی هم ندارند چون هر چیزی در این عالم دارد با ما سخن میگوید. این عالم بگونه ای است که همه چیزش نشانه و آیه است. معلوم است چادر سخنی متفاوت از ساپورت دارد. و مشخّص است کسی که چادر میپوشد سخنی متفاوت از کسی دارد که ساپورت میپوشد. البته در این بین کسانی هستند که چادر نمیپوشند ولی تمام حدود الهی را در مورد حجاب رعایت میکنند، خوب اینها هم به نظرم مانند چادریها هستند چون تا آنجایی که من میدانم چادر ارزش ذاتی ندارد، بلکه چون حافظ حدود الهی است ارزشمند است و هرچیز دیگری که این کار را بکند این ارزش را دارد.

در این فرصت خوب است از چکمه‌های FMB نیز یادی کنم. متأسفانه پای دخترهای خوب چادری‌مان هم این چکمه ها را دیده‌ام! شما میتوانید عبارت FMB Boots را در قسمت تصاویر گوگل سرچ کنید و دقیقاً متوجّه شوید این چکمه ها چه شکلی هستند تا یادتان بیاید چقدر اینها را در خیابان دیده اید. البته برای اینکه درگیر تصاویر مبتذل نشوید میتوانید تصویر زیر را ببینید. این چکمه ها معمولاً چرمین و بلند و مشکی برّاق هستند:

FMB bootsقبل از اینکه بگویم FMB به چه معناست به این اشاره میکنم که انسانها در همه جای دنیا با نوع پوشش و آرایش خود با دیگران حرف میزنند. حتّی از روی آرایش یک زن بعضاً میتوان فهمید که او مغرور است یا نه. آرایش یک هرزه با آرایش یک زن عفیف حتّی در غرب هم متفاوت است. اصلاً این چیزها به ذات انسان مربوط است و مختصّ دین نیست. همه جای دنیا دخترانِ با حیا معمولاً پوشیده تر هستند، پس آیا پوشیده تر بودن منجر به قضاوت نمیشود؟ آیا با دیدن عکس یا عکسها متوجه نشدید که این نوع چکمه های زنانه، زنان را جذّابتر  و تهییج کننده تر میکند؟ آیا برای شما این چکمه ها جذاب نیستند؟ عبارت FMB به معنای Fuck Me Boots است. شما قبل از اینکه با اسم و معنای این چکمه ها آشنا شوید قطعاً متوجه شده بودید که چکمه های بسیار جذابی هستند و مردان را تهییج میکنند. حالا که اسمشان را دانستید فهمیدید که این جذابیت بی راه نبوده است بلکه برای همین کار ساخته شده اند. حال یک سؤال دارم، شما تا الان نمیدانستید مورد کاربری این چکمه ها در غرب مخصوص هرزه هاست ولی آیا این ندانستن شما در تهییج نشدنِ شما هم تأثیر داشت؟ آیا قبل از این دانش، این چکمه ها (و صاحبانشان) برایتان جذّاب نبودند؟ آیا این خودِ چکمه نبود که با شما حرف میزد و شما را مجبور میکرد آنها را جذّاب قضاوت کنید؟ همانطور که این چکمه ها برای شما جذاب هستند برای صاحبانشان هم جذاب هستند. پس آیا [باطن] کسی که این چکمه ها را میپوشد (حتی بدون آنکه بداند مورد استفاده این چکمه ها چیست) دوست ندارد خود را برای دیگران جذاب تر کند؟ قطعاً میخواهد خود را جذّابتر کند اما ممکن است از روی غفلت این کار را بکند و یا به عمد.


این پست از مطلبی با عنوانِ «لخت» حاصل شد. چون در آنجا برای چند نفر از دوستانم این مسئله حل نشد که چرا «میشود از روی ظاهر قضاوت کرد».
پی نوشت: به من ایراد میگیرند که خیلی بلند مینویسم. قبول دارم. حال آنکه من بخش «دفترچه» را اوّل برای نوشته های کوتاه اختصاص دادم ولی چه کنم؟ به مولا یک دنیا حرف است و اصلاً در حدّ یک پاراگراف و دو پاراگرف نمیگنجد. اصلاً بعضی وقتها در حیطه‌ی کلمات و زبان نمیگنجد! هی میترسم حقّ مطلب ادا نشده باشد و بدتر، به جای اینکه یک چیزی را درست کرده باشم خرابتر کرده باشم. این است که مدام طولانی تر میشود! همین الآن چیزهایی برای این مطلب باید بنویسم که مانده‌ام بنویسم یا نه. شاید خواندنِ نظرات آنچه میخواهم در ادامه بگویم را برایتان باز کند.

نظر شما چیست؟

تا کنون ۹ نظر ثبت شده است
سلام
فعلا نصف مطلب را خواندم و فکر کنم کل مطلب را گرفتم.
تا اینجا چند اشکال عمیق اساسی در حرف‌های شما وجود دارد:
شما در نوشته‌ی قبلی‌ات گفته بودی این حرف که «از روی ظاهر افراد نباید در مورد باطن آن‌ها قضاوت کرد» حرف مفتی است. و ما گفتیم این‌نتیجه‌ای که شما گرفته‌ای نتیجه‌ی ناقص و نادرستی است و استدلال یا به قول خودت همان سیر فکری‌ت هم چندان استحکامی ندارد.

حالا این‌جا در دفاع از آن سخنت آمده‌ای از سخن دیگری دفاع کرده‌ای که درستی‌ش بر همه واضح است، آن‌ جمله این است: «از روی ظاهر افراد می‌توان در مورد ظاهر آن‌ها قضاوت کرد» و این یک همان‌گویی واضح و آشکار است و هیچ‌کس در صحت آن شکی ندارد. خود شما در همین مطلب صراحتا گفته‌ای که از روی ظاهر این افراد نمی‌توان در مورد شدت ایمان یا بهشتی و جهنمی بودنشان قضاوت کرد، خب، این یعنی «از روی ظاهر نمی‌شود درباره‌ی باطن قضاوت کرد.»
این‌جا که از ظاهر دختره فهمیدی قرتی است، از روی ظاهرش درباره‌ی ظاهرش قضاوت کرده‌ای. چون قرتی بودن و به قول شما رفتار جلف داشتن مربوط به ظاهر است. این با آن حرف قبلی خیلی فرق دارد.
در پاورقی هم نوشته‌ای که برای دوستانت حل نشد که چرا می‌شود از روی ظاهر قضاوت کرد. در حالی که حرف تو این نبود، بلکه «قضاوت از روی ظاهر در مورد باطن» دیگران بود.

البته در کل، ما ارتباط بین ظاهر و باطن را نفی نمی‌کنیم، اما شواهد بسیار گواه آن است که انسان‌ها گاهی ظاهرسازی می‌کنند و ریا می‌ورزند، یا از آن طرف به خاطر ترس از جامعه یا خجالت کشیدن از اطرافیان، ظاهرشان را اصلاح نمی‌کنند تا مورد تمسخر نباشند. بنابراین همیشه از کوزه همان برون نمی‌تراود که در اوست، به اوضاع جوی هم بستگی دارد!

سلام
قرتی فقط یک مشکل ظاهری است؟ این تفکیک را متوجه نمیشوم. او در باطنش قرتی است و میخواهد قرتی باشد!
اینکه نمیشود درباره بهشتی و جهنمی بودن قضاوت کرد مثل این بود که درباره خودمان نمیتوانیم قضاوت کنیم چون از وضع کلی خودمان هم بیخبریم ولی از وضع جزئیاتمان خبر داریم. ربطی به این چیزی که گفتی نداشت. مثلا اگر متوجه شویم یک نفر علاقه به تبرج کردن در دانشگاه تهران دارد قطعا میتوانیم نتیجه بگیریم نسبت به حجاب کفر دارد و ضعف ایمان و این باطنی است و در مورد باطنش قضاوت کردیم. چون فهمیده ایم او به این کار علاقه دارد و زوری این کار را نمیکند. حتی اگر زوری هم بکند بالاخره یک ضعفی دارد که این زور را پذیرفته است.
سلام دوباره.
الان که رفتم و دوباره مطلب قبلی‌ت را خوندم، دیدم که نوشته «از روی ظاهر نمی‌توان قضاوت کرد»، ولی در پیامکی که برای من فرستاده‌ای، نوشته‌ای «نباید از روی ظاهر درباره باطن قضاوت کرد».

به هرحال حرف من این است که قضاوت از روی ظاهر درباره‌ی ظاهر به نظرم اشکالی ندارد، ولی قضاوت از روی ظاهر درباره‌ی باطن می‌تواند ناصواب از آب درآید. و بنابراین پسندیده نیست.

سلام
آیه قرآنی که گذاشتم صراحتا میگه چادر بپوشین تا درباره ایمانتون آگاه بشن یعنی میشود.
و من هم در مورد ظاهر و هم در مورد باطن بحث کردم. اینکه کسی که طلا میپوشد دارد حدود الهی را زیر پا میگذارد مشکل باطنی است دیگر. و من به نظرم خیلی در مورد باطن صحبت کردم.
حتی اگر کسی به خاطر شرایط محیطی نتواند ایمانش را حفظ کند نشان میدهد که باطنش ایمان محکمی ندارد و بالاخره یک جای کار میلنگد پس قطعا از کوزه همان تراود که در اوست! او در باطنش تصمیم میگیرد چه بپوشد و مسائل زیادی را میتوان مطرح کرد. ولی ما در نگاه اول معمولا نمیتوانیم آن اصلی ترین مشکل وی را بفهمیم ولی بالخره یک مشکلی دارد.
البته اینها مربوط به کسی است که حدود الهی را زیر پای میگذارد چرا که هیچ عذری برای این کار وجود ندارد و هیچوقت حرام حلال نمیشود مگر در خطر از دست دادن جان یا چنین چیزی.
«... با روى خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. فرمود: «و سنّة من نبیّه»، که ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس»؛ مدارا کنید. ممکن است ظاهر زننده‌اى داشته باشد؛ داشته باشد. بعضى از همین‌هائى که در استقبالِ امروز بودند و شما - هم جناب آقاى مهمان‌نواز، هم بقیه‌ى آقایان - الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانم‌هائى بودند که در عرف معمولى به آنها می‌گویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد می‌ریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهى به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقص‌هاى این حقیر باطن است؛ نمى‌بینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئى هستم / آیا تو چنان که مینمائى هستى؟».  ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید...»

سلام حسین‌جان،
اگر یک بررسی تطبیقی بین این سخنان حضرت آقا و دیدگاه خودت انجام دهی، استفاده می‌کنم.
ممنون.

سلام سید جان
احسنت به آقا که دقیقا حرفهای من را زد!
آقا میگه نقص اینها معلومه. ظاهره. از کلمه ظاهر منظورش پیدا بودنه. ولی نقصهای من بطن، باطنه و ناپیداست. این تفکیک ظاهر و باطن با اون چیزی که تو اصرار میکنی که ایمان فقط مربوط به باطنه فرق داره.
اتفاقاً آقا از روی ظاهرش فهیمد این بابا نقص داره. نگفت فقط ظاهرش نقص داره. بلکه میگه «خود»ش نقصی دارد.
بعد هم در ادامه میگوید ما نمیتوانیم نتیجه گیری کلی کنیم که چون ظاهرش بده کلا بی ایمانه. خیر. ولی میتوانیم بفهمیم که یک نقصی هم دارد. و بعد آقا نقص ظاهر او را با نقص باطن خودش مقایسه میکند یعنی این دو یکی هستند فقط یکی پیداست و یکی ناپیدا.
***
نگاه کن برادر، ظاهر یعنی آنچه پیداست. باطن یعنی آنچه ناپیداست. از لحاظ فلسفی ما هیچوقت نمیتونیم به باطن دست پیدا کنیم. هر آنچه ما با آن کار داریم و باید از رویش قضاوت کنیم ظاهر است. اگر اشتباه نکنم در فقه هم اصلی است که ما باید از روی ظاهر قضاوت کنیم چون هیچگاه به باطن دسترسی نداریم. ما ناگذیریم به قضاوت از روی ظاهر چون هرچه میدانیم ظاهر است. ما احتمالاً از باطن خودمان هم خبر نداریم! چون بالاخره باطن است و پوشیده. مگر اینکه ما برای خودمان اصلاً باطنی نداشته باشیم که فکر نمیکنم اینطور باشه.
حالا این ظاهر میتونه اینطور باشه که یک نفر بیاد بگه من به آیه 59 سوره احزاب ایمان ندارم. میتونه هم جوری لباس بپوشه که ما بفهمیم اون به آیه 59 سوره احزاب ایمان نداره! چه فرقی داره؟ این قاعده است. قاعده اینه که کسی که در جامعه اسلامی تبرج میکنه مشکلی داره و ایمانش نقصی داره. گفتم در جامعه اسلامی چون در این جامعه حتماً میدونه که پوشیدگی حکم قطعی الهی است و در قرآن آمده و واجب اسلامی است. کدوم زنی توی ایران بزرگ شده و نمیدونه نباید خودنمایی و تبرج کرد؟ به نظرم هر زنی که تو ایران بگه نمیدونستم تبرج حرامه علاوه بر گناه تبرج، گناه دروغ گفتن هم بهش اضافه میشه! اگر بگیریم واقعاً اینقدر از قضیه پرت بوده و نمیدانسته تبرج حرام است، او هم باز استثناء است نه قاعده. این بابا میداند و باز تبرج میکند. پس یعنی ایمان ندارد. یا کفر میورزد. کفر ورزیدن هم یعنی انکار کردن. انکار میکند. این قاعده است. استثناء میشه اون کسی که مثلاً از ترس جانش داره تبرج میکنه! حالا ایمان نداشتن تبرج کننده میتواند از سر غفلت باشد و دو کلام که باهاش حرف بزنیم متوجه شود که قضیه جدی است و باید ایمان بیاورد. ممکن هم هست یک هرزه لا ابالی باشد. اینها درجات داره ولی بالاخره نقص ایمانه. زن در این جامعه باید خودش بره بفهمه که پوشش او چطور باید باشه. وظیفه اوست. حتّی اگر غفلت کرده باشه از وظیفش کوتاهی کرده. ولی خوب میتوان او را کمک کرد. حداقل در آینده دیگر گناه نکند. ولی بالاخره در آن مقطع زمانی که تبرج کرده اشتباه کرده و گناه کرده و گناه از نقص ایمان حاصل میشه.

daghighan...


سلام
شما که میگید دقیقاً دیگه یعنی خیلی باید خوشحال باشم! (با توجه به انتقادات به جا و درستی که در مطالب پیشین داشتید.)
سلام.
من احساس می‌کنم تو کم‌کم خودت داری می‌گی منظورت از قضاوت، قضاوت در مورد باطن نیست و اصلا نمی‌شود در مورد باطن قضاوت کرد، در حالی که قبلا این حرف را نمی‌زدی و جمله‌ی «از ظاهر نمی‌شود به باطن پی برد» را رد کرده‌بودی.
ضمنا کسی که به یک آیه از قرآن عمل نمی‌کند به معنای کفر به آن آیه نیست. این یک قضاوت عجولانه است.

حالا این‌ها را ول کن. شما که این‌قدر تطبیق‌ت خوبه، سازگاری این‌حرف‌های آیت‌الله مصباح را با گفته‌های خودت هم ثابت کنی، ممنون می‌شویم!

«اشاره
در ادامه سلسله مباحث اخلاقی استاد مصباح یزدی، در این شماره نیز شرح بخش دیگری از وصایای امام جعفر صادق علیه السلام به عبدالله بن جندب را، که اختصاص به مواعظ اخلاقی حضرت عیسی علیه السلام دارد، به محضر اهل معرفت تقدیم می داریم:


«طوبی لمن جعل بصره فی قلبه و لم یجعل بصره فی عینه. لاتنظروا فی عیوب الناس کالارباب و انظروا فی عیوبکم کهیئة العبید. انما الناس رجلان مبتلی و معافی فارحموا المبتلی و احمدوا الله علی العافیه. »

برخی افراد، ظاهربین و سریع القضاوه هستند، یعنی به محض مشاهده ظاهر کسی یا چیزی، بلافاصله در مورد خوب یا بد بودن آن قضاوت می کنند. این حالت سطحی نگری نه تنها در شان انسان مؤمن نیست، بلکه حتی در شان یک فرد عاقل نیز نمی باشد. قضاوت انسان عاقل باید مبتنی بر تحقیق و دوراندیشی باشد، صرف داشتن ظاهر فریبنده و یا یک رفتار خوب یا بد نباید مبنای قضاوت انسان قرار گیرد. اما متاسفانه بسیاری از مردم این گونه هستند،‌ یعنی منشا قضاوت آن ها را همین ادراکات سطحی و ابتدایی تشکیل می دهد. از این رو، در بسیاری از موارد با قضاوت های نادرست، در دام های شیطان می افتند.

حضرت عیسی علیه السلام ضمن دادن هشدار نسبت به این آفت، می فرماید: خوشا به حال آن کسی که بینش یا بینایی اش در دلش باشد نه در چشمش: «طوبی لمن جعل بصره فی قلبه و لم یجعل بصره فی عینه. » صرف دیدن با چشم، بینش نیست، یک رؤیت سطحی است که حیوانات هم از آن برخوردارند. مصداق واژه «قلب » در این تعبیر، عقل می باشد که جامع ادراکات درونی و عمیق است. بنابراین، ما باید سعی کنیم از قضاوت های منفعلانه و سطحی در مورد اشیا و اشخاص که منشا آن، تنها ادراکات حسی ظاهری است، اجتناب ورزیم. اگر انسان از روی تحقیق و دقت قضاوت کند و عقل خود را به کار گیرد، دیگر فریب زرق و برق دنیا را نمی خورد. در دنیا چیزهایی وجود دارد که ممکن است انسان با مشاهده آن ها به قضاوت های عجولانه ای دست بزند و بر این اساس، فریب بخورد. اگر انسان درست بیندیشد، متوجه می شود که بسیاری از چیزها که ظاهری فریبنده دارند، باطن خوبی ندارند. چه بسا به دنبال یک نگاه، سال ها گرفتاری و بدبختی باشد. همچنین با دیدن ظاهر اشخاص نمی توان در مورد شخصیت حقیقی آن ها قضاوت کرد، ممکن است کسانی ظاهری موجه و - به اصطلاح - حزب اللهی داشته باشند، اما در باطن افرادی دو رو و منافق باشند و به عکس، کسانی ظاهر خوبی نداشته باشند، اما باطن آن ها بهتر از ظاهرشان باشد. بنابراین، ما نباید به دیدنی های ظاهری اکتفا کنیم و بر آن اساس زود قضاوت نماییم، بلکه باید به دنبال ادراکات حسی، عقل خود را نیز به کار بگیریم. ...»
[منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه]

حسین‌جان، حرف ما هم دقیقا همین حرف بالاست.
سپاس.

سلام
به نظرم این حرفها هم در تضاد نیست.
اینکه در مورد باطن نمیشود قضاوت کرد نیاز به تعریف دقیق باطن دارد. اگر باطن به معنای پوشیده است پس هیچوقت قرار نیست اشکار شود. ولی آنچیز از باطن که آشکار میشود دیگر باطن نیست بلکه ظاهر است. ملتفتی؟
اگر در قبل گفتم میشود درباره باطن قضاوت کرد با توجه به تعریف دقیق بالا نبود. بلکه منظورم از باطن همان تعریف عرفی و عوامانه ای بود که به معنای بخشی از شخصیت است و آیت الله مصابح هم از همین معنای ظاهر و باطن استفاده کرده. این معنی نمیدهد که آیت الله مصباح اشتباه کرده نخیر چون درس اخلاق بوده ترجیه داده از همین تعریف معمول و عرفی استفاده کند. اینکه مصباح میگوید خیلی هم صحیح است ولی من این شبهه ای که وارد کردم را شما جواب بده که چطور بدون قضاوت از ظاهر میتوان یک نفر بدحجاب را نهی از منکر کرد؟ و اگر به او بگوییم و بگوید در باطن من چیز دیگری است و از روی ظاهر نمیتوان درباره من قضاوت کرد تو دیگر فلج نمیشوی؟
همان تعریف دقیق از باطن که ارائه کردم دانه دانه گره هایی که به نظر در صحبت مصباح است را روشن میکند. پس من در مقام اثباتی بر نمی آیم. شما در مقام اثبات بیا ثابت کن چطور شبهه نهی از منکر را حل میکنی؟

صرفاً اینهایی که بولد کردی.
یعنی به محض (=عجولانه) مشاهده ظاهر کسی یا چیزی، بلافاصله در مورد خوب یا بد بودن آن (آن یعنی شخص. شخص بطور کلّ نه جزء) قضاوت می کنند: این را که من هم اشاره کردم. خوب متن را بخوان!
با قضاوت های نادرست، در دام های شیطان می افتند: بله. ولی اگه مواد قضاوت منتج به قضاوت درست شود چه؟ اتفاقاً بصورت قاعده منتج به نتیجه درست در مورد جزئی از شخصیت یک نفر میشود.
با دیدن ظاهر اشخاص نمی توان در مورد شخصیت حقیقی آن ها قضاوت کرد: به نظرم منظور از شخصیت حقیقی، شخصیتِ کلّی شخص است که مشخّص نمیشود. ولی وجود لکّه ای گناه در شخصیتش که مشخّص میشود.

استاد مصباح از کلمه ظاهربینی استفاده کرده اند که منظورش معادل قضاوت عجولانه است. وگرنه ما تنها راهمان ظاهربینی است چون باطن بینی ممکن نیست مگر بخشی از باطن که ظاهر شود که باز میشود ظاهر بینی! پس تفاوت تعاریف را درک میکنی؟ در تعریف عرفی باطن یعنی شخصیت فرد که اتفاقا بخش زیادی از شخصیت، ظاهر است نه باطن!!! پس اگر اینطور باشد ما در معنای عرفی میتوانیم به بخشی از باطن پی ببریم ولی اگر معنای دقیق منظور باشد باطن آنچیزی است که هیچوقت آشکار نمیشود!

«ضمنا کسی که به یک آیه از قرآن عمل نمی‌کند به معنای کفر به آن آیه نیست. این یک قضاوت عجولانه است.» من گفتم یا ایمان ندارد یا کفر میورزد. بین این دو «یا» بود. اگر کسی بداند و عمل نکند غیر از این دو (یا شاید مواردی شبیه به این دو) نیست. اگر یک نفر به یک ایه عمل نکند در حالیکه بداند به احتمال بسیار زیاد (یعنی بصورت قاعده) ایمان ندارد.

در نهایتِ نهایتِ نهایتِ نهایت ممکن است حتّی حضرتِ آقا و آیت الله مصباح اشتباه کنند. غیر از این است؟ (که البته من معتقد نیستم و اگر با حضرت آقا و آیت الله مصباح این متن را در میان بگذارم احتمالاً در بیشتر موارد با یکدیگر موافق هستیم و برخی جاهایی که من خطا کرده ام آنها به من گوشزد میکنند. به نظرم کلّیِت انچه گفتم منطقی است و با یک سخنرانی از حضرت مصباح و حضرت آقا خراب نمیشود مگر اینکه منطقِ جایگزینی حاصل شود. مخصوصاً تأکید میکنم که مواردی که گفتی سخنرانی است. ما در کلام ائمه هم میبینیم که از یک کلمه در معنای عرفی و غیر دقیق استفاده میکنند تا بتوانند منظورشان را به مخاطب برسانند همان حرف زدن به قدر عقول) آیه قرآن که اشتباه نمیکند که میگوید چادر بپوشید تا از روی ظاهرتان درباره ایمانتان قضاوت کنند!
اگر این منطق غلط باشد حدّاقل میتواند نقصهایی در نظرات تابو شده را روشن کند.
سلام
با مطلب «شیطان، امام راه باطل»
به روزم.
منتظر نظرات ارزشمند شما هستم.

سلام
قابل دانستید
سلام

اول جواب شبهه‌ی شما: برای نهی از منکر نیاز به قضاوت در مورد طرف نیست، فعلی که انجام می‌دهد کار بدی است و ما او را از آن‌کار بد و منکر نهی می‌کنیم، بدون این که درباره‌اش کوچک‌ترین قضاوتی بکنیم، یعنی در حقیقت درباره‌ی کارش که بد است قضاوت داریم، اما در مورد خودش هیچ قضاوتی لازم نیست.

دوم، شرح مزجی که از سخنان آقای مصباح ارائه داده‌ای گاهی به مصادره به مطلوب کشیده‌شده است.
شخص به طور کل و جزء دیگر چه صیغه‌ای است؟ مثلا در مورد دستش یا پایش قضاوت می‌کنی؟! قضاوت یعنی یک حکم کلی در مورد شخصی صادر کردن، فلانی بی‌ایمان است، فلانی شرور است، فلانی خیّر است، فلان خوش‌قلب است. حداقل معنای عرفی قضاوت این است. آن‌جا هم که گفته‌اند شخصیت حقیقی، منظور کل شخصیت و جزء و از این حرف‌ها نیست، همان چیزی است که در عرف به آن باطن می‌گویند. این کل و جزءِ تو را اصلا نمی‌فهمم.
این‌که گفته‌اند با قضاوت‌های نادرست در دام شیطان می‌افتند، منظور این نیست که اگر قضاوتشان غلط بود،‌ در دام شیطان می‌افتند و اگر درست بود نمی‌افتند، (این که واضح است و اصلاً نیاز به گفتن ندارد) بلکه منظور این است که این قضاوت‌ها غالبا نادرست است و انسان را به دام شیطان می‌کشاند، یا اصلا اگر غالب هم این نباشد، بنا بر احتیاط شما هیچ‌وقت نباید چنین کاری را انجام دهی. (قضاوت را نباید انجام دهی‌ها، این منافاتی با نهی از منکر ندارد، ملتفتی؟)
و بعد هم این‌که در عرف، این که می‌گویند از ظاهر، یعنی همین قضاوت عجولانه از روی ظاهری که از شخص داری می‌بینی.
حالا معنای عرفی ظاهر و باطن و قضاوت را گفتم. با توجه به این تعاریف، جمله‌ی «از ظاهر فرد نمی‌شود در مورد باطنش قضاوت کرد» یعنی «از مشاهده‌ی حسی ظواهر آشکار فرد، نمی‌توان در مورد شخصیت حقیقی او و صفاتی که به طور ثبوتی بر آن‌ها متصف است، حکم کلی صادر کرد یا وی را صراحتا بر آن صفات متصف نمود.» درست؟

سوم این‌که در مورد آن آیه شما را ارجاع می‌دهم به تفسیر المیزان:

« "ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ"- یعنى پوشاندن همه بدن به شناخته شدن به اینکه اهل عفت و حجاب و صلاح و سدادند نزدیک‏‌تر است، در نتیجه وقتى به این عنوان شناخته شدند، دیگر اذیت نمی‌شوند، یعنى اهل فسق و فجور متعرض آنان نمی‌گردند.
بعضى از مفسرین در معناى آن گفته‏‌اند: این پوشیدگى، نزدیک‌‏تر بودن ایشان به مسلمان بودن و آزاد بودن را می‌شناساند، چون زنان غیر مسلمان، و نیز کنیزان در آن دوره حجاب نداشتند، و حجاب علامت زنان مسلمان بود، و در نتیجه کسى متعرض آنان نمی‌شد، و حتى کسى نمی‌پنداشت که ایشان کنیز و یا غیر مسلمانند، و از ملت یهود و نصارى هستند لیکن معناى اول به ذهن نزدیک‏تر است»

نمی‌دانم شما از کجا در آوردی که آن‌ها با حجابشان به ایمان شناخته‌می‌شوند؟
ایمان یک صفت قلبی است و چگونه از حجاب یک نفر می‌شود فهمید که در قلبش چه می‌گذرد؟ کسی که اسلام دارد ممکن است منافق باشد یا مؤمن، از مسلمان بودن هم نمی‌شود در مورد ایمان داشتن یا نداشتن قضاوت کرد.

چهارم، به نظر من در دیدگاه تو نکات درستی هم هست که آن‌ها را می‌پذیرم، اما نتیجه‌گیری کلی‌ای که کرده‌ای نادرست است.

پنجم، از این پس به جای ناگذیر بنویس ناگزیر؛ و به جای ترجیه بنویس ترجیح!

ببخشید
سپاس‌گزارم



سلام
احساس میکنم شما هم دارین حرفهای منو میزنین و برخی لفظهاست که اشکال ایجاد کرده که انشالله با تعمق بیشتر برایتان حل میشود.
لکن در مورد نهی از منکر شما باید بدانی که شخص خاطی در انجام فعل «حرام» «مصر» باشد. فعل «بد» خیلی بدون ملاک است.
انشالله باقی اشکالاتت حل میشود. شاید علما بهتر بتوانند حل کنند چون قطعا در لفظها اشکالاتی دارم و حتی غلطهای املایی که بالاخره این هم اشکالاتی است که اعتراف دارم.
یاعلی
سلام
با موضوع "امام جواد (ع)" میزبان شما هستیم.
tolue-shams.blogfa.com
یا حق


سلام
انشالله مزاحم میشویم
یاعلی
بیش از هزار بار خوانده ام....

شما چطور؟

http://zareh.blog.ir/post/107
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی