با وجود حرفهای رفته برای اثباتِ قاضی بالطبع بودن انسان میتوان این استدلال را آورد: اطّلاعات یا دادههایی به دست انسان میرسد. او دو کار میتواند بکند. یک اینکه آنها را بپذیرد؛ دو اینکه آنها را نپذیرد. چه او بخواهد بپذیرد و چه نپذیرد، عمل قضاوت را انجام داده است چرا که برای هر دوی این افعال نیاز است دادههای خام را با ملاکهایی که دارد تطابق دهد و طبق تعریفی که داشتم قضاوت را عملِ تطابق دانستم. امّا ممکن است برای سنجش دادههای دریافتی هیچ معیاری نداشته باشد. در این حالت نیز او ابتدا با معیارهایی که داشته عمل قضاوت را انجام داده ولی چون معیار مناسب را پیدا نکرده این قضاوت را در مورد دادهها صورت میدهد که باید دربارهشان سکوت کند.
دانش ما به جهان ظاهر تماماً قابل توصیف است و ما از جهان ظاهر فقط اطّلاعات و داده دریافت کردهایم و ممکن است حقیقت آنرا دریافت نکرده باشیم و ممکن هم هست حقیقتشان را دریافت کرده باشیم. پس آنچه ظاهر است تماماً در حال ارسال داده و اطّلاعات به ما است. امّا جهتِ مثال تمرینی آوردهام تا مسئله را دقیق متوجّه بشویم. قبل از مطالعهی ادامهی مطلب سعی کنید متوجّه بشوید با مشاهدهی تصویر روبرو چه اطّلاعاتی دریافت کردهاید و دربارهاش چه قضاوتهایی داشتهاید؟
اینکه قبل از مطالعه به این مسئله فکر کنید به نظر من بهتر است چون خود من هم در نگاه اوّل به یخچال خانهمان متوجّه نمیشدم که چه اطّلاعاتی از آن دریافت کردهام و چه قضاوتهایی داشتهام. خوب که توجّه کنید میبینید بی آنکه خودتان متوجّه باشید قضاوت کردهاید این یک یخچال است. چرا؟ به نظر من اینجا فقط دو تا درب وجود داردکه چیزی سیاهرنگ رویشان نصب شده است. غیر از این است؟ تازه من از کجا فهمیدم این دو، درب هستند؟ من فقط دو تا مستطیل میبینم که یک چیزهایی که نمیدانم چیستند رویشان قرار دارند. و اصلاً من از کجا فهمیدم این دو مستطیل هستند؟ من آنچه از این تصویر دریافت کردهام چند خط و نقطه است که خط نیز مجموعهای از نقاط است و نقطه یک مفهومِ ابتدایی و قراردادی است که تعریف ندارد. به قول فلاسفه بدیهی است. من ملاکی در فکر دارم که مجموعهی نقاط خط است. ملاک دیگری دارم که اگر 4 خط به یک شکل خاص به هم وصل باشد مستطیل میشود. و اگر در وسط مستطیل چیزی باشد که با ملاکهایم مطابق با دستگیره باشد، این مستطیل درب است. و چون سایه و روشن وجود دارد این یک تصویر از چیزی واقعی است که نور به آن تابیده شده و الی آخر. پس من اطلاعات بسیاری از این تصویر دریافت کردم که با عمل قضاوت روی آنها در نهایت به این نتیجه رسیدم که این یک یخچال است. انسان بصورت ناخودآگاه، تمام این اطّلاعات را کسب میکند و با قضاوتِ ناخودآگاه روی آنها به نتیجه رسیده و اطّلاعات را طبقهبندی میکند. از اینجا میخواهم گریزی بزنم به اینکه تمام کسانی که میگویند «از روی ظاهر نمیتوان قضاوت کرد» عملاً در ناخودآگاهشان این قضاوت را انجام میدهند. قضاوتهایشان را هم نمیتوانند خودآگاه از فکرشان بیرون کنند تا اینکه سهواً فراموش کنند. بنابراین این افراد برایِ آنکه قضاوت نکنند سعی میکنند اصلاً خود را در معرض اطّلاعات قرار ندهند تا مبادا حتّی ناخودآگاه قضاوت کنند! این کار غلطی است و به جای قضاوت نکردن و اطّلاعات کسب نکردن باید با کسب مهارت از تمامی اطّلاعات کسب شده در جای خودش و به درستی قضاوت کرد. این گریز در ادامه روشنتر خواهد شد ولی با توجّه به سنخیت موضوع و به قول معلّمین برای «تراوت دادن به بحث» اینجا هم گفتم که کمی هیجان کار بیشتر شود!
چیزی که در خلال بحث روشن شد این است که قضاوت امری است که پس از دریافت اطّلاعات رخ میدهد. پس اگر اطّلاعاتی حاصل نشود قضاوتی هم رخ نخواهد داد. مسئلهی اصلی ما انسان است. انسان موجودی است که به راحتی قابل پیشبینی نیست. البته اینطور هم نیست که قابل پیشبینی نباشد. طیفی وجود دارد. در مطلبی به عنوان «نخبهیابی» نخبه را کسی تعریف کردم که غیر قابل پیشبینی باشد. به نظرم هر چه فرد غیر قابل پیشبینیتر باشد نخبهتر است. البته فرد دیوانه هم بسیار غیرقابل پیشبینی است امّا دیوانگان موضوع بحث نیستند. در طرف دیگر کسانی هستند که کاملاً از روی عادت رفتار میکنند و قابل پیشبینی هستند. اکثر مردم بین این دو سر طیف هستند. لازمهی پیشبینی، کسب اطّلاعات صحیح و قضاوت از روی آنها و دریافت ویژگیهای شخصیّتی افراد (که از روی آنها عمل میکنند) است. کسب اطّلاعات از چه منابعی میسر است؟ رفتار افراد و ریختِ آنها و البته گفتارشان بخشی از ظاهر آنهاست. انسانها چقدر از عقایدشان را در رفتارشان ظاهر میکنند؟ انسانها چقدر از عقایدشان را در ریختشان ظاهر میکنند؟ و این کار را چگونه و در چه حد انجام میدهند؟ علایق افراد چقدر در رفتار و ظاهر و گفتارشان ظاهر میشود؟ تأثیر علایق بر عقاید و تأثیر عقاید بر علایق چیست؟ با دانستنِ جوابِ سؤالات پیشین آیا میتوانیم به این نکته برسیم که رفتار و گفتار منبع بزرگی از اطّلاعات برای شناخت و قضاوتِ شخصیّت افراد حدّاقل برای ما هستند؟ باید دانست که ریختِ افراد زیرمجموعهای از رفتار آنهاست.
قبل از ادامهی این بحث باید نیاز خودمان را بدانیم. ما در مورد افراد نیاز به چه اطّلاعاتی داریم؟ حقیقت این است که نیاز عمومی ما به این اطّلاعات در حدّ تعیین نسبت خودمان با افرادی است که با آنها روبرو میشویم. ما نیاز نداریم در جایگاه خدا بنشینیم و قضاوت کنیم که چه کسی بهشت میرود و چه کسی جهنّم. ولی نیاز داریم که افراد اطرافمان را بشناسیم تا بتوانیم مثلاً بفهمیم اگر یک نفر دروغگو است در چه حدّ به حرفهایش اطمینان کنیم. یا بفهمیم اگر یک نفر زودرنج است چگونه با او صحبت کنیم. پس ما در جایگاه جاسوس و کارآگاه نیستیم که ته و توی زندگی یک نفر را در بیاوریم به قول قرآن تجسس کنیم. بلکه باید نیاز روزمرّهی خودمان را بر طرف کنیم. پس از آنجایی که نباید تجسّس کنیم و نیز نیازمند تعریف نسبت خودمان با افراد هستیم، لاجرم منبع اطّلاعاتی ما دربارهی افراد همان چیزی خواهد بود که آنها بصورت عمومی از خود ظاهر میکنند و در این بین ریخت یکی از منابع اطّلاعاتی است.
کلمات کلیدی:
قضاوت
قضاوت از روی ظاهر
- ۰
- پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۸ ق.ظ