بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

49ام - قاضی بالطبع (3) - قضاوت

درباره‌ی علم
پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۸ ق.ظ

با وجود حرفهای رفته برای اثباتِ قاضی بالطبع بودن انسان می­توان این استدلال را آورد: اطّلاعات یا داده‌­هایی به دست انسان می­رسد. او دو کار می­تواند بکند. یک اینکه آنها را بپذیرد؛ دو اینکه آنها را نپذیرد. چه او بخواهد بپذیرد و چه نپذیرد، عمل قضاوت را انجام داده است چرا که برای هر دوی این افعال نیاز است داده‌­های خام را با ملاک­هایی که دارد تطابق دهد و طبق تعریفی که داشتم قضاوت را عملِ تطابق دانستم. امّا ممکن است برای سنجش داده­‌های دریافتی هیچ معیاری نداشته باشد. در این حالت نیز او ابتدا با معیارهایی که داشته عمل قضاوت را انجام داده ولی چون معیار مناسب را پیدا نکرده این قضاوت را در مورد داده‌­ها صورت می­دهد که باید درباره‌­شان سکوت کند.

دانش ما به جهان ظاهر تماماً قابل توصیف است و ما از جهان ظاهر فقط اطّلاعات و داده دریافت کرده‌­ایم و ممکن است حقیقت آنرا دریافت نکرده باشیم و ممکن هم هست حقیقتشان را دریافت کرده باشیم. پس آنچه ظاهر است تماماً در حال ارسال داده و اطّلاعات به ما است. امّا جهتِ مثال تمرینی آورده­‌ام تا مسئله را دقیق متوجّه بشویم. قبل از مطالعه‌­ی ادامه‌­ی مطلب سعی کنید متوجّه بشوید با مشاهده­‌ی تصویر روبرو چه اطّلاعاتی دریافت کرده‌­اید و درباره‌­اش چه قضاوت­هایی داشته­‌اید؟

این­که قبل از مطالعه به این مسئله فکر کنید به نظر من بهتر است چون خود من هم در نگاه اوّل به یخچال خانه­‌مان متوجّه نمی­شدم که چه اطّلاعاتی از آن دریافت کرده­‌ام و چه قضاوتهایی داشته‌­ام. خوب که توجّه کنید می­بینید بی آنکه خودتان متوجّه باشید قضاوت کرده‌­اید این یک یخچال است. چرا؟ به نظر من اینجا فقط دو تا درب وجود داردکه چیزی سیاه­‌رنگ رویشان نصب شده است. غیر از این است؟ تازه من از کجا فهمیدم این دو، درب هستند؟ من فقط دو تا مستطیل می­بینم که یک چیزهایی که نمیدانم چیستند رویشان قرار دارند. و اصلاً من از کجا فهمیدم این دو مستطیل هستند؟ من آنچه از این تصویر دریافت کرده‌­ام چند خط و نقطه است که خط نیز مجموعه‌­ای از نقاط است و نقطه یک مفهومِ ابتدایی و قراردادی است که تعریف ندارد. به قول فلاسفه بدیهی است. من ملاکی در فکر دارم که مجموعه­‌ی نقاط خط است. ملاک دیگری دارم که اگر 4 خط به یک شکل خاص به هم وصل باشد مستطیل می­شود. و اگر در وسط مستطیل چیزی باشد که با ملاکهایم مطابق با دستگیره باشد، این مستطیل درب است. و چون سایه و روشن وجود دارد این یک تصویر از چیزی واقعی است که نور به آن تابیده شده و الی آخر. پس من اطلاعات بسیاری از این تصویر دریافت کردم که با عمل قضاوت روی آنها در نهایت به این نتیجه رسیدم که این یک یخچال است. انسان بصورت ناخودآگاه، تمام این اطّلاعات را کسب می­کند و با قضاوتِ ناخودآگاه روی آنها به نتیجه رسیده و اطّلاعات را طبقه­‌بندی می­کند. از اینجا می­خواهم گریزی بزنم به اینکه تمام کسانی که می­گویند «از روی ظاهر نمی­توان قضاوت کرد» عملاً در ناخودآگاهشان این قضاوت را انجام می­دهند. قضاوت­هایشان را هم نمی­توانند خودآگاه از فکرشان بیرون کنند تا اینکه سهواً فراموش کنند. بنابراین این افراد برایِ آنکه قضاوت نکنند سعی می­کنند اصلاً خود را در معرض اطّلاعات قرار ندهند تا مبادا حتّی ناخودآگاه قضاوت کنند! این کار غلطی است و به جای قضاوت نکردن و اطّلاعات کسب نکردن باید با کسب مهارت از تمامی اطّلاعات کسب شده در جای خودش و به درستی قضاوت کرد. این گریز در ادامه روشن­تر خواهد شد ولی با توجّه به سنخیت موضوع و به قول معلّمین برای «تراوت دادن به بحث» اینجا هم گفتم که کمی هیجان کار بیشتر شود!

چیزی که در خلال بحث روشن شد این است که قضاوت امری است که پس از دریافت اطّلاعات رخ می­دهد. پس اگر اطّلاعاتی حاصل نشود قضاوتی هم رخ نخواهد داد. مسئله‌­ی اصلی ما انسان است. انسان موجودی است که به راحتی قابل پیش‌­بینی نیست. البته اینطور هم نیست که قابل پیش­‌بینی نباشد. طیفی وجود دارد. در مطلبی به عنوان «نخبه‌­یابی» نخبه را کسی تعریف کردم که غیر قابل پیش‌­بینی باشد. به نظرم هر چه فرد غیر قابل پیش­‌بینی‌­تر باشد نخبه­‌تر است. البته فرد دیوانه هم بسیار غیرقابل پیش­‌بینی است امّا دیوانگان موضوع بحث نیستند. در طرف دیگر کسانی هستند که کاملاً از روی عادت رفتار می­کنند  و قابل پیش­‌بینی هستند. اکثر مردم بین این دو سر طیف هستند. لازمه­‌ی پیش­‌بینی، کسب اطّلاعات صحیح و قضاوت از روی آنها و دریافت ویژگی­های شخصیّتی افراد (که از روی آنها عمل می­کنند) است. کسب اطّلاعات از چه منابعی میسر است؟ رفتار افراد و ریختِ آنها و البته گفتارشان بخشی از ظاهر آنهاست. انسان­ها چقدر از عقایدشان را در رفتارشان ظاهر می­کنند؟ انسان­ها چقدر از عقایدشان را در ریخت­شان ظاهر می­کنند؟ و این کار را چگونه و در چه حد انجام می­دهند؟ علایق افراد چقدر در رفتار و ظاهر و گفتارشان ظاهر می­شود؟ تأثیر علایق بر عقاید و تأثیر عقاید بر علایق چیست؟ با دانستنِ جوابِ سؤالات پیشین آیا می­توانیم به این نکته برسیم که رفتار و گفتار منبع بزرگی از اطّلاعات برای شناخت و قضاوتِ شخصیّت افراد حدّاقل برای ما هستند؟ باید دانست که ریختِ افراد زیرمجموعه‌­ای از رفتار آنهاست.

قبل از ادامه­‌ی این بحث باید نیاز خودمان را بدانیم. ما در مورد افراد نیاز به چه اطّلاعاتی داریم؟ حقیقت این است که نیاز عمومی ما به این اطّلاعات در حدّ تعیین نسبت خودمان با افرادی است که با آنها روبرو می­شویم. ما نیاز نداریم در جایگاه خدا بنشینیم و قضاوت کنیم که چه کسی بهشت می­رود و چه کسی جهنّم. ولی نیاز داریم که افراد اطرافمان را بشناسیم تا بتوانیم مثلاً بفهمیم اگر یک نفر دروغگو است در چه حدّ به حرفهایش اطمینان کنیم. یا بفهمیم اگر یک نفر زودرنج است چگونه با او صحبت کنیم. پس ما در جایگاه جاسوس و کارآگاه نیستیم که ته و توی زندگی یک نفر را در بیاوریم به قول قرآن تجسس کنیم. بلکه باید نیاز روزمرّه­‌ی خودمان را بر طرف کنیم. پس از آنجایی که نباید تجسّس کنیم و نیز نیازمند تعریف نسبت خودمان با افراد هستیم، لاجرم منبع اطّلاعاتی ما درباره­‌ی افراد همان چیزی خواهد بود که آنها بصورت عمومی از خود ظاهر می­کنند و در این بین ریخت یکی از منابع اطّلاعاتی است.

کلمات کلیدی:

قضاوت

قضاوت از روی ظاهر

نظر شما چیست؟

تا کنون نظری ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی