بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

رؤیای شیرین

هنر نظام سلامت
دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۴۶ ب.ظ

فصل امتحانات است و دوباره داشتم تئوریهای مدیریت را مطالعه می‌کردم. به سیر ارگانیک شدن آنها می اندیشیدم. در خلال آن اندیشه‌ام به سمت سیر تکنولوژی و کوچک شدن تکنولوژیهای دیجیتال رفت. به دوربین عکّاسی فکر میکردم که دیجیتال شد و روی موبایل قرار گرفت و اساساً دوربینها کوچکتر شدند. امّا هنوز این تکنولوژیها ارگانیک نشده اند! به دستانم نگاه کردم. این بدن ارگانیک است. زنده است. دوربین زنده نیست. از اندیشه به خیال سر زدم. فرض کنید نسلهای بعدی دوربینها گوشتی باشند! حیاتی چون حیات حیوانی داشته باشند. نه اینکه مغز و اندیشه داشته باشند بلکه خودکنترلی داشته باشند، خودشان خود را تعمیر کنند و انرژی خود را تأمین کنند. شاید بیشتر شبیه به حیات گیاهان. عمر آنها هم بسیار بیشتر خواهد شد.

سپس به موبایل اندیشیدم که بسیاری از امکانات را در خودش جمع کرده است. و بعد به چشم خودم توجّه کردم. دیدم چشم کوچک ما از هر دوربینی بهتر است. ارگانیک نیز هست. عمری بیشتر از هر دوربین سخت افزاری دیگری نیز دارد. باز سری بزنیم به تخیّل. فرض کنید به جای آنکه دوربینهای نسل بعد ارگانیک باشند یا گوشتی باشند یا هرچیز دیگری، دوربینهای آینده یک تراشه باشند. در مغز شما جای بگیرند. هرجایی را که نگاه میکنید در یک لحظه با فوکوس و عمق میدان عالی بتوانید عکّاسی کنید و در تراشه مغزتان ثبت شود. به جای آنکه برای عکّاسی به یک دستگاه خارجی نیاز داشته باشیم، از قابلیتهای موجود خودمان استفاده کنیم و خودمان دوربین عکّاسی شویم. وقتی سرمان را به چپ و راست میچرخانیم و اطراف را نگاه میکنیم یک عکس پانورامای عالی تهیه کنیم! و اصلاً چرا همچون یک دوربین تک کاره باشیم؟ مثل موبایل باشیم. اگر خواستیم از قابلیت گوشمان هم برای ضبط صدا در بهترین کیفیت ممکن استفاده کنیم و فیلمبرداری کنیم. و حتّی بیشتر! همانجا توسّط همان تراشه‌ی متصل به مغزمان تصویر را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاریم!

خودمان همه چیز میشویم. موبایل و دوربین و کامپیوتر و تلویزیون و ... همه اینها. وقتی چشممان را میبندیم، انگار در حال رؤیا دیدن باشیم، صفحات شبکه های اجتماعی جلوی چشممان بیایند و در ذهنمان آنها را لایک کنیم و حتّی با فکر کردن در آنها تایپ کنیم و حتّی همین وبلاگ نوشتن را فقط با یک چشم بستن و فکر کردن انجام دهیم! همه چیز درون ماست، شاید فقط با یک تراشه که به مغزمان متّصل است. با چشم بستن با دوستانمان یک بازی کامپیوتری آنلاین داشته باشیم! و یا اینکه با چشم بستن فیلم مورد علاقه مان را ببینیم. شاید در آن روز فیلمها بگونه ای ساخته شوند که خودمان در درون فیلم بعنوان نقش اوّل فیلم باشیم! نه اینکه تنها هم ذات پنداری کنیم، بلکه واقعاً از چشمهای او ببینیم. شاید هم انتخاب کنیم که دوست داریم جای کدام شخصیت باشیم و داستان را از چشمان آن شخصیّت ببینیم! انگار رؤیا میبینیم!

فراتر از آنچه گفته شد. فرض کنید امتحان دارید آنوقت از صفحات درسی عکس میگیرید و سر جلسه امتحان همه چیز را درست مینویسید! خوب معلوم است در آن زمان دیگر امتحان اصلاً معنا ندارد و امتحانی در کار نیست چرا که همه انسانها به یک ابرانسان تبدیل شده اند. کسی که همه چیز را به خاطر میسپارد با یک هارد اکسترنال جاسازی شده در مغزش به حجم خدا ترابایت! این افزایش چشمگیر حافظه روی هوش انسان نیز تأثیر میگذارد و انسانها به باهوش‌ترین سطح ممکن در تمام اعصار میرسند! شاید چیزی که در سریال فرینچ از ابر انسان دیدیم محقق شود.

خوانندگان وبلاگها قطعاً مخاطبین این تکنولوژیهایی هستند که آنها را تخیّل کردم بنابراین احتمال میدهم بالای 80درصد خوانندگان، این مطلب را دوست داشته باشند! برای همین است که نام آن را رؤیای شیرین گذاشتم. امّا من عادت دارم به هرچه می اندیشم از منظر انتقادی نیز به آن نگاه کنم. بخشی از آنچه من تخیّل کردم و تخیّلم را به شما سرایت دادم و ما را به یک تخیّل مشترک، یعنی یک جهان مجازی مشترک کشاندم، در فیلم «آینه سیاه» و در قسمت «The Entire History of You»آمده است. من از سریال کوتاه آینه سیاه در وبلاگم خیلی یاد کرده ام و دلیل آن جسارت واقعاً تحسین برانگیز کارگردان سریال است. تا بحال 7 قسمت از این سریال پخش شده است که به انتقاد از تکنولوژی به شیوه ای بدیع میپردازد. در این قسمت نیز مشابه این تخیّل و عواقب آن را میتوانید ببینید. 

اگر روند ساخت تکنولوژی را درون یابی کنیم میبینیم این تکنولوژی نیز به دست غرب ساخته خواهد شد و غرب قطعاً هر نوع بهره جاسوسی و اطلاعاتی که بتواند از آن خواهد داشت و این یعنی فاجعه. و حال بنگرید به اینکه این تکنولوژی بتواند مغز را تحت کنترل خود بگیرد بنابراین غرب رسمأ میتوانید انسانهای را اداره کند! حتّی اگر از اینها بگذریم آنچه بعد از این تخیّل من را نا امید کرد اثر آن در عبادت ماست. واقعاً این تکنولوژی اگر ایجاد شود چه کمکی در اطاعت ما از خدا میتواند داشته باشد؟ و مگر هدف زندگی چیزی جز این است؟ همانطور که از نظر من تکنولوژی تا بحال بیشتر به جنگِ خدا رفته تا به یاری خدا و ابزاری برای مغرور شدن انسان به خودش شده است، آنچه تخیّل کردیم نیز با قدرتی فراتر از آن میتواند انسان را نسبت به پروردگارش مغرور و دور سازد. پس آنچه گفته شد آیا واقعاً «رؤیایی شیرین» بوده است؟

در نهایت باید به نقش این دست تخیّلهای در پیشبرد علم اشاره کرد. همین تخیّلهاست که موتور محرّکه‌ی علم و تکنولوژی تا بحال بوده است. از آرزوی پرواز گرفته تا زیر دریایی ژول ورن و تا نمونه متأخر آن که امسال در فیلم «interstellar» دیدید. فیلمی که آینده ای تخیّلی را برای ناسا ترسیم کرده و در مستند «The Science of Interstellar» رسماً آنرا چشم اندازی برای آینده علم نشان میدهند. حال سؤال اینجاست که نقش سینماگر و خیال‌پرداز ایرانی و مسلمان در جهت دهی به علم چیست؟ آیا او نقشی برای خود متصوّر است؟ و اگر آینده مطلوب را «عبد بودن» همه مردم جهان در نظر بگیریم علم چگونه میتواند به کمک این چشم انداز بیاید و با کدام تخیّل باید این آینده‌ی مطلوب را به شیوه علمی-هنری ترسیم کرد؟

نظر شما چیست؟

تا کنون ۸ نظر ثبت شده است
من ترجیح میدم اگه در اوت حد پیشرفته شد و آدمها تونستن با نگاهشون عکس بندازن این تکنولوژی به ایران نرسه! چون ایرانی ها جنبه ش رو ندارن!

یه نگاه به عمق نظر شما میندازم یه نگاه به عمق مطلب! اختلافش برام خیلی عجیبه!
  • هادی هدایت
  • یادم باشه مطلبی در پاسخ به مطلب شما بنویسم.
    بعضی‌ها دوست دارن ولی علاقه‌ای به پرداخت هزینه‌اش ندارند!

    سلام
    ممنون میشوم :)
  • ...:: بخاری ::...
  • شاید این اولین بازتابی باشد که به ذهنم برسد و شاید باز اگر بیشتر فکر کنم عوض هم بشود. ولی من مخاطب بودم برای این متن. و دوست ندارم.
    دوست نداشتم و ندارم که هرجا را نگاه کنم و عکس بگیرم. دوست نداشتم بشوم دوربین یا موبایل یا هارد اکسترنال.
    چون اساسن هارد اکسترنال بودن، فاقد قدرت تحلیل است. چنین قابلیت هایی انسان را ـ با قطعیت بگویم که ـ از تحلیل به سمت انبوه سازی اطلاعات پیش می برد. (حالا مثلن اینها امکان پذیر باشد.) این که انسان از همان اوان زندگی بداند که هرچیز را می تواند تنها با اراده کردن، ثبت کند، این ب نظرم خطرناک است. خیلی از روحیات انسان را تحت الشعاع قرار می دهد و خیلی چیزهای دیگر.
    اساسن به نظرم چنین قابلیتهایی، بها دادن بیش از حد به مدرنیته است. ایندرست که مبنای تئوریک وجود چنین قابلیتهایی، خدمت رسانی به انسان است. اما در واقع و در وادی عمل، انسان است که مسخ این قابلیت ها خواهد د.(نظیر اتفاقی که در حال حاضر درباره شبکه های اجتماعی و ... در زندگی انسان ها افتاده است.) من این ها را بها دادن بدون حد به مدرنیته می دانم. و این بها دادن به مدرنیته، زندگی انسان مومن نیست به نظرم... خواهی نخواهی طعم زیر زبانمان اززندگی را عوض خواهد کرد. و من این را اصلننننن دوست ندارم.

    این کامنت را در گروه وبلاگ متعهد کپی خواهم کرد.
    یاعلی.

    سلام
    خیلی از وقت ما صرف به حافظه سپردن میشود. در طول درس خواندن در مدرسه و دانشگاه همه وقتمام صرف همین میشود. خوب شما فرض کنید اینهمه وقتی که از آدم هدر میرفت آزاد شود. با اینهمه وقت آدم دیگر دنبال حفظ کردن نمیرود و اصلاً برایش بی ارزش است. آن وقت است که اتفاقا ابداع کردن و فکر کردن و تولید کردن تازه ارزش میشود چرا که دیگر حفظ کردن و مدرک گرفتن مهم نیست. از این جهت نظرم کاملاً بر عکس شماست که میگویید "چون اساسن هارد اکسترنال بودن، فاقد قدرت تحلیل است. چنین قابلیت هایی انسان را ـ با قطعیت بگویم که ـ از تحلیل به سمت انبوه سازی اطلاعات پیش می برد." دلیل شما قانع کننده نیست. اتفاقا چه ظرفیتهایی که امروزه در زنجیر است آنروز آزاد میشود.
    بها دادن به مدرنیته که هست. بها دادن به انسان است. انسان محوری است. بی هدف است. اصلاً مسخره است!
    ممنون از نظرتون
    یاعلی
    سلام
    تخیلات جالبی بود. من هم چند وقت پیش داستانی می نوشتم بر مبنای آینده ای که انسان ها به واسطه ی تکنولوژی به شدت تنها می شن. جالبه تو داستانِ تخیلی منم آدما توی شبکه های اجتماعی به جای نوشتن، حس میکردن( البته شما نوشتید فکر که به تفاوت جنسیتی برمی گرده:) ).
    اما قطعا تکنولوژی فی ذاته باعث نزدیکی و قرب به خدا نمی شه...

    سلام
    :دی نظرتون در مورد احساس کردن و فکر کردن خیلی برام جالب بود! حالا به نظر شما کدوم منطقی تره؟! :دی
    خوب داستانتون چی شد؟ کجاست بخونیم؟
    ما اگر میخوایم جهان آینده رو شکل بدیم باید اوّل اون رو تخیّل کنیم و ترسیم کنیم. دغدغه در مورد آینده تکنولوژی خیلی زیاده ولی ما باید با داستانهامون آینده طراز و زمان مهدی رو ترسیم کنیم. یکی از چیزهایی که یکی دو ساله تو ذهنم افتاده که دربارش داستان بنویسم، داستان ظهور حضرت مهدی است. من بعنوان یک آدم معمولی باشم که این خبر و میشنوم و بعد اتفاقات بعدی رو روایت میکنم که آره اینجوری شد بعد جنگ شد بعد رفتیم جبهه بعد جنگا چطور بود بعد شیطان رو گردن زدیم و الآنم وضعیت اینجوریه و داریم توی مملکت امام زمان زندگی میکنیم!
    البته خوب این طرح شاید مشکل داشته باشه ولی منظورم اصل دغدغه بود.
    ممنون از نظتون :)
  • باران زده
  •  ظاهرا "فکر کردن" منطقی تره! اما داستانِ خوب که لزوما منطقی نیست :)
    داستان در کنار خیلِ داستانهای ناتمام بنده در درایو کامپیوتر خاک می خوره فعلا.

    نوشتن در مورد آینده کلا جذابه. خصوصا موضوعی که بهش اشاره کردین که حالا از جنبه های دیگه از ذهنِ من هم گذشته...منتها یه مقدار حساسیت برانگیزه. و البته در این رابطه یه مسئله ای وجود داره که همیشه برای من جای سواله. به نظر من علت موفقیت غرب تو ساخت و پرداخت داستان ها و فیلم های تخیلی اینه که حد و مرزی برای خیالپردازی قائل نبوده و نیست. ولی ما که قائل به چهارچوبی به اسم دین هستیم چی؟ ما هم می تونیم به "خیال"مون این آزادی و فرصت رو بدیم؟ (و یا مثلا  اگه داستانی در مورد ظهور امام(عج) و اتفاقات بعدش نوشتیم، اصلا اجازه انتشار پیدا می کنه؟)

    البته این مسئله دین هم فرصته و هم تهدید. خود اینکه چنین موضوعی برای ما اهمیت پیدا کرده از دین هست. اگر داستانی به خوبی ساخته و پرداخته بشه، به خاطر اینکه مردم به دین علاقمندند از همین الآن مشخّصه که فروش خوبی خواهد داشت و دیده خواهد شد. اینها مزیتهای بزرگی است. شما وقتی قرار است مثلاً داستان ارباب حلقه ها را بنویسید از کجا میتوانید مطمئن باشید که مخاطب به آن علاقه نشان میدهد؟ البته الان که نشان میدهد ولی نویسنده بنده خدا اصلا نمیدانسته. و همینطور هم شده. بنده خدا مُرد بعد مدت مدیدی رفتند کتابش را خواندند و مورد توجه قرار گرفته. ولی از همین الآن مشخّص است که اگر کتابی درباره آینده دینی ما نوشته شود قطعاً خوانده خواهد شد. 
    بنابراین در کنار تهدیدی که گفتید فرصتهای خوبی نیز هست. ولی بالاخره وادی سختی است. باید درست پرداخته شود. مثل ارباب حلقه ها نیست که حالا نویسنده بگوید من که دستم باز است مینویسم گور بابای مخاطب! 
    لکن به نظرم نباید سخت تر از نوشتن درباره تاریخ باشد. آنجا مسئله بسیار حساس تر است. چطور آنجا ما اینهمه کتاب داستان درباره ائمه و عاشورا و حضرت زینب داریم که واقعا بسیاری از آنها اشتباه است ولی درباره آینده نداشته باشیم؟ آنجا که تاریخ است و داستان پردازی در آن تحریف است ما داستان داریم درباره آینده که چنین چیزی وجود ندارد نداشته باشیم؟ آن که سخت تر است داریم اینکه دیگر مشکلش خیلی کمتر است! نمیتوانند مستند گیر بدهند که نه آینده اینطور نیست! طبق احادیث آنطور است! باز حدیثی داریم که ممکن است آینده مطابق احادیث نباشد! بالاخره خیلی دست آدم باز است و به نظرم غصه ای که شما خوردید بیشتر از آنچه در واقعیت است بود. هر گیری هم بدهند آدم میتواند بگوید آینده من اینطور است و اصلاً این داستان است! تخیّل من است به شما ربطی ندارد! خلاصه فرصتهای بسیار بسیار زیادی دارد و البته تهدیدهایی نیز. مثل تمام حیطه ها.
    این مسائلی که گفتید در علوم شناختی و هوش مصنوعی بررسی میشوند. خیلی هم با این رویاها فاصله نداریم و هم اکنون برخی پیاده هم شده. اصولا جنگ الان کشورها بر سر این است که زودتر بر علوم شناختی مسلط شوند و به ابر انسان تبدیل گردند. 
    من هم با "بخاری" مخالفم. اینها ابزار است و ناگزیر روزبروز هم پیشرفت میکند. مثلا همین اینترنت و موبایل را احتمالا ایشان نوعی الان موافقش است. ولی اگر 15 سال به عقب برمیگشتیم مخالفش بود؛ با همین استدلالاتی که گفتند. مهم این است که از این افزایش ظرفیت انسان در جهت خیر و مبارزه با شر استفاده کنیم.
    این 2 لینک هم مفید است:
    پیش بینی ری کورزویل:
    http://sohait.com/Article/%D8%AE%D9%88%D8%B4%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%84-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%85%DB%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-2030-%D8%A8%D9%87-%D8%B7%D9%88%D8%B1-%D9%85%D8%B5%D9%86%D9%88%D8%B9%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%88%D8%B4-%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AF/

    نشست این هفته در مورد علوم شناختی:
    http://it-cafe.ir/node/view?id=714
     

    سلام
    اونطور که میخواستم نتونستم مطالعه کنم امّا دغدغه اصلی من اینه که این تکنولوژیها در جهت هدف اصلی خلقت انسان یعنی «بندگی خدا» هستند یا نه؟ متاسفانه این تکنولوژیها در جهت مغرور کردن انسان به خود هستند و این نوید را میدهند که انسان در آینده بینهایت است. مثل چیزی که در فیلم LUCY دیدیم. انسان را به خدا تبدیل کنند. در واقع با هدف جنگ با خدا توسعه میابند نه در جهت بندگی خدا. البته تکنولوژی به ذات خودش ابزار است امّا نحوه توسعه این ابزارها و هدف ایجاد آنها نگران کننده است.
    labkhaaand.blog.ir
    لبخند
    لبخند را با دوستانتان به اشتراک بگذارید
    لبخند
  • صادق منفرد
  • سلام. چون با این سریال حال کردی. دو تا پیشنهاد دارم:
    سریال Humans، و یوتوپیا.


    سلام
    ممنون از پیشنهادتون.
    به پیشنهادتون چند قسمت از هیومنز رو دیدم اما به نظرم حرف شاذ و جدیدی نداشت. در انتهای صفحه ویکیپدیای این سریال هم نوشته که از لحاظ فلسفی دریچه جدیدی رو باز نکرده. با این حال ممنون از شما. بالاخره به اطلاعاتم افزوده شده! لطف کردید. البته هنوز موفق به دریافت اتوپیا نشدم.
    باز هم سر بزنید :)
    یاعلی 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی