فصل امتحانات است و دوباره داشتم تئوریهای مدیریت را مطالعه میکردم. به سیر ارگانیک شدن آنها می اندیشیدم. در خلال آن اندیشهام به سمت سیر تکنولوژی و کوچک شدن تکنولوژیهای دیجیتال رفت. به دوربین عکّاسی فکر میکردم که دیجیتال شد و روی موبایل قرار گرفت و اساساً دوربینها کوچکتر شدند. امّا هنوز این تکنولوژیها ارگانیک نشده اند! به دستانم نگاه کردم. این بدن ارگانیک است. زنده است. دوربین زنده نیست. از اندیشه به خیال سر زدم. فرض کنید نسلهای بعدی دوربینها گوشتی باشند! حیاتی چون حیات حیوانی داشته باشند. نه اینکه مغز و اندیشه داشته باشند بلکه خودکنترلی داشته باشند، خودشان خود را تعمیر کنند و انرژی خود را تأمین کنند. شاید بیشتر شبیه به حیات گیاهان. عمر آنها هم بسیار بیشتر خواهد شد.
سپس به موبایل اندیشیدم که بسیاری از امکانات را در خودش جمع کرده است. و بعد به چشم خودم توجّه کردم. دیدم چشم کوچک ما از هر دوربینی بهتر است. ارگانیک نیز هست. عمری بیشتر از هر دوربین سخت افزاری دیگری نیز دارد. باز سری بزنیم به تخیّل. فرض کنید به جای آنکه دوربینهای نسل بعد ارگانیک باشند یا گوشتی باشند یا هرچیز دیگری، دوربینهای آینده یک تراشه باشند. در مغز شما جای بگیرند. هرجایی را که نگاه میکنید در یک لحظه با فوکوس و عمق میدان عالی بتوانید عکّاسی کنید و در تراشه مغزتان ثبت شود. به جای آنکه برای عکّاسی به یک دستگاه خارجی نیاز داشته باشیم، از قابلیتهای موجود خودمان استفاده کنیم و خودمان دوربین عکّاسی شویم. وقتی سرمان را به چپ و راست میچرخانیم و اطراف را نگاه میکنیم یک عکس پانورامای عالی تهیه کنیم! و اصلاً چرا همچون یک دوربین تک کاره باشیم؟ مثل موبایل باشیم. اگر خواستیم از قابلیت گوشمان هم برای ضبط صدا در بهترین کیفیت ممکن استفاده کنیم و فیلمبرداری کنیم. و حتّی بیشتر! همانجا توسّط همان تراشهی متصل به مغزمان تصویر را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاریم!
خودمان همه چیز میشویم. موبایل و دوربین و کامپیوتر و تلویزیون و ... همه اینها. وقتی چشممان را میبندیم، انگار در حال رؤیا دیدن باشیم، صفحات شبکه های اجتماعی جلوی چشممان بیایند و در ذهنمان آنها را لایک کنیم و حتّی با فکر کردن در آنها تایپ کنیم و حتّی همین وبلاگ نوشتن را فقط با یک چشم بستن و فکر کردن انجام دهیم! همه چیز درون ماست، شاید فقط با یک تراشه که به مغزمان متّصل است. با چشم بستن با دوستانمان یک بازی کامپیوتری آنلاین داشته باشیم! و یا اینکه با چشم بستن فیلم مورد علاقه مان را ببینیم. شاید در آن روز فیلمها بگونه ای ساخته شوند که خودمان در درون فیلم بعنوان نقش اوّل فیلم باشیم! نه اینکه تنها هم ذات پنداری کنیم، بلکه واقعاً از چشمهای او ببینیم. شاید هم انتخاب کنیم که دوست داریم جای کدام شخصیت باشیم و داستان را از چشمان آن شخصیّت ببینیم! انگار رؤیا میبینیم!
فراتر از آنچه گفته شد. فرض کنید امتحان دارید آنوقت از صفحات درسی عکس میگیرید و سر جلسه امتحان همه چیز را درست مینویسید! خوب معلوم است در آن زمان دیگر امتحان اصلاً معنا ندارد و امتحانی در کار نیست چرا که همه انسانها به یک ابرانسان تبدیل شده اند. کسی که همه چیز را به خاطر میسپارد با یک هارد اکسترنال جاسازی شده در مغزش به حجم خدا ترابایت! این افزایش چشمگیر حافظه روی هوش انسان نیز تأثیر میگذارد و انسانها به باهوشترین سطح ممکن در تمام اعصار میرسند! شاید چیزی که در سریال فرینچ از ابر انسان دیدیم محقق شود.
خوانندگان وبلاگها قطعاً مخاطبین این تکنولوژیهایی هستند که آنها را تخیّل کردم بنابراین احتمال میدهم بالای 80درصد خوانندگان، این مطلب را دوست داشته باشند! برای همین است که نام آن را رؤیای شیرین گذاشتم. امّا من عادت دارم به هرچه می اندیشم از منظر انتقادی نیز به آن نگاه کنم. بخشی از آنچه من تخیّل کردم و تخیّلم را به شما سرایت دادم و ما را به یک تخیّل مشترک، یعنی یک جهان مجازی مشترک کشاندم، در فیلم «آینه سیاه» و در قسمت «The Entire History of You»آمده است. من از سریال کوتاه آینه سیاه در وبلاگم خیلی یاد کرده ام و دلیل آن جسارت واقعاً تحسین برانگیز کارگردان سریال است. تا بحال 7 قسمت از این سریال پخش شده است که به انتقاد از تکنولوژی به شیوه ای بدیع میپردازد. در این قسمت نیز مشابه این تخیّل و عواقب آن را میتوانید ببینید.
اگر روند ساخت تکنولوژی را درون یابی کنیم میبینیم این تکنولوژی نیز به دست غرب ساخته خواهد شد و غرب قطعاً هر نوع بهره جاسوسی و اطلاعاتی که بتواند از آن خواهد داشت و این یعنی فاجعه. و حال بنگرید به اینکه این تکنولوژی بتواند مغز را تحت کنترل خود بگیرد بنابراین غرب رسمأ میتوانید انسانهای را اداره کند! حتّی اگر از اینها بگذریم آنچه بعد از این تخیّل من را نا امید کرد اثر آن در عبادت ماست. واقعاً این تکنولوژی اگر ایجاد شود چه کمکی در اطاعت ما از خدا میتواند داشته باشد؟ و مگر هدف زندگی چیزی جز این است؟ همانطور که از نظر من تکنولوژی تا بحال بیشتر به جنگِ خدا رفته تا به یاری خدا و ابزاری برای مغرور شدن انسان به خودش شده است، آنچه تخیّل کردیم نیز با قدرتی فراتر از آن میتواند انسان را نسبت به پروردگارش مغرور و دور سازد. پس آنچه گفته شد آیا واقعاً «رؤیایی شیرین» بوده است؟
در نهایت باید به نقش این دست تخیّلهای در پیشبرد علم اشاره کرد. همین تخیّلهاست که موتور محرّکهی علم و تکنولوژی تا بحال بوده است. از آرزوی پرواز گرفته تا زیر دریایی ژول ورن و تا نمونه متأخر آن که امسال در فیلم «interstellar» دیدید. فیلمی که آینده ای تخیّلی را برای ناسا ترسیم کرده و در مستند «The Science of Interstellar» رسماً آنرا چشم اندازی برای آینده علم نشان میدهند. حال سؤال اینجاست که نقش سینماگر و خیالپرداز ایرانی و مسلمان در جهت دهی به علم چیست؟ آیا او نقشی برای خود متصوّر است؟ و اگر آینده مطلوب را «عبد بودن» همه مردم جهان در نظر بگیریم علم چگونه میتواند به کمک این چشم انداز بیاید و با کدام تخیّل باید این آیندهی مطلوب را به شیوه علمی-هنری ترسیم کرد؟
کلمات کلیدی:
بلوغ در زندگی دوم
جهان مجازی
زندگی دوم
زندگی ماشینی
- ۸
- دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۴۶ ب.ظ
یه نگاه به عمق نظر شما میندازم یه نگاه به عمق مطلب! اختلافش برام خیلی عجیبه!