چندی است روزگار سخت میگذرد. شاید بهتر است بگویم سختتر میگذرد! همیشه با خود میگویم از این سختی که بگذرم آسانی است. امّا چه بگویم که از پس هر سختی، سختیهایی دیگر میرسند. احساس هرکول بودن دارم! به جنگ غولها باید بروم. هر بار که غولی را زمین میزنم، غولی دیگر میرسد! مشغله ها چون غولهایی از پس یکدیگر میرسند! درماندهام که کی غول مرحلهی آخر میرسد؟
هر مرحله که میگذرد میگویم بعد از آن آسانی است. کنکور مثال بارزش! همهمان سختیهایش را به جا میخریدیم که بعد از کنکور همهاش عشق و حال است! دیدیم نشد! هر مرحله همینطور است. گردن این اژدهای زندگی را که میزنی جایش چند سر و گردن دیگر در میآید. و حالا من ماندهام و انبوهی از این کلّههای اژدها.
من ماندهام و انبوهی از مشغلهها و سختیها... تنها چاره این است که به جای آنکه بعد از سختی آسانی باشد، خود سختی آسانی باشد! حال از سختیها لذت میبرم، از دردها. زیر بار فشارها دندانهایم را به هم میفشارم و از دنیا حظّ میکنم. تنها یک سختی است که بعد از آن لذّت است. و آن خود زندگی است! پس از مرگ، بعد از سختیِ زندگی تماماً لذّت است. حال بگذارید کلّ معادله را اصلاح کنم، تمام زمانی که وجود داریم همهاش لذّت است. لذّتی پیش از مرگ، زیر فشارهای له کنندهی لذیذ، لذّتی پس از مرگ، در کنار اولیاء...
کلمات کلیدی:
لذت
کنکور
- ۷
- يكشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ق.ظ
برای از بین بردن سرهای اژدهای مخوف زندگی باید بین سرها برقصید!
موقع رقص سرها که مست و ملنگ شدند در هم پیچ میخورند و به هم بافته میش وند . در آن موقع شما پیروزید.
فقط برقصید...
سلام
پاسخ خیلی جالبی بود!
فقط حیف که رقص بلد نیستم!