نوآوری از کجا آغاز میشود؟ شاید همه میدانیم. از یک تصور، یک تصویر ذهنی، یک تخیل خوب! تخیلی که خیلی هم تخیلی نیست. حال اگر بخواهیم نوآوری علمی کنیم، نوآوری در نظامسازی کنیم، تمدن «نوین» اسلامی را بسازیم، اول باید چه کنیم؟ واضح است، باید تصور کنیم، آنرا تخیل کنیم.
ما ایرانیها اتفاقا خیلی اهل تخیل بوده و هستیم ولی عمدتاً تخیلهای به درد نخور و گاهی مالیخولیایی. از عشقبازیهای تخیلی تا اسطورههای تخیلی که اکثراً نه تنها حرکتی ایجاد نمیکنند، که انسان را از حرکت هم باز میدارند. اما تخیلها یا تصورهای به درد بخور کمتر داشتهایم. وبلاگهایمان هم همین است، انواع وبلاگها با انواع داستانهای تخیلی که شور عشق را در آوردهاند تا انواع تخیلهای کم به درد بخور. تخیل به درد بخور تخیلی است که انسان را به حرکت وا میدارد. تخیلی که انسان به دنبالش میرود تا آنرا به واقعیت تبدیل کند یا آدم را از یک واقعیت محتمل در آینده برحذر میدارد. و تخیل به درد نخور و مضر یعنی تخیلی که نه تنها آدم به دنبال واقع کردنش نمیرود بلکه کلاً آدم را از دیگر واقعیت هم باز میدارد! وبلاگهای ما هم پر از تخیل است، ولی به نظرم تخیلهای به درد نخور.
میخواهم شما را به چالشی دعوت کنم. چالش تخیلهای به درد بخور. این غربیها، آنهایی که سرشان به تنشان ارزیده است هم در گذشته بودهاند و هم در آینده. اصلا در گذشته هم اگر بوده است برای آینده بوده. برای آنکه آینده را بسازند. ولی به من و شما میگویند نه به فکر گذشته باش، نه آینده. حال را دریاب! برخی هم باور میکنند! البته برای «مصرف کنندگان» توصیه همین است. آنها ما را مصرف کننده میخواهند، مصرفکننده کالا، فرهنگ، علم و هرچیزی که آنها با تخیل و برنامهریزی به سوی آن تولید کردهاند. پس راحت بگیر و از حالات «لذت ببر». اما دردمندان تاریخ، آیندهسازان، این «تولید کنندگان»، دغدغهمندان، هم باید گذشته را دردمندانه بشناسند و هم آینده را در اوّل در رؤیای خود بسازند و بعد در واقع شدنش بکوشند.
این غربیها، همانها که سرشان به تنشان ارزیده!، خود یا در گذشته هستند یا در آینده. یا داستان مینویسند و فیلم میسازند از یونان و روم باستان و قرون وسطی و عصر روشنگری و فلان، یا توی ماتریکس و inception و آینهی سیاه و her و حتّی انیمیشنی مانند wall-e. مثال کهنه و قدیمیاش ژولورن است و داستانهای علمی-تخیلیاش. این مثالها آنقدر زیاد است که حتما تصدیق میکنید غربیها مدام آینده را در ذهن و داستان و فیلمهای خود میسازند و آنرا ترسیم میکنند. آنها خود را فرمانروایان و سازندگان و حتی «خدایان» جهان میدانند پس عجب نیست که آینده را تخیل و ترسیم کنند و بعد برای وقوع آنها برنامهریزی. امّا ما چه؟ تقریباً هیچ!
بگذارید کمی به حال زار خود بیاندیشیم. ما چطور خود را آینده ساز و «وارث» جهان میدانیم در صورتی که هیچ تصوری از آینده نداریم؟ کلّیگوییهایی مثل جامعهای ایمن که عدالت در آن جاری است را رها کنید. این حرفهای قشنگ را که همه میزنند و ایدهآل همه است. مهم روش دستیابی به آن است. غربیها برای روش دستیابی به آن خیالپردازی و تصویرسازی میکنند. ولی ما چه کار کردهایم؟ نظام مهدوی چه شکلی خواهد بود؟ آیا آن موقع بانک خواهد بود؟ اگر هست چه شکلی است؟ اگر نیست چه چیزی جایش هست؟ آیا اصلا پول خواهد بود؟ اصلا حکومت خواهد بود؟ یا مردم آنقدر عاقلاند که اصلا نیازی به حکومت نیست! یا اگر هم نیاز است حکومت خیلی جزئی است. دانشگاه خواهد بود؟ حوزه علمیه چطور؟ نسبت اینها در آن زمان چگونه خواهد بود؟ همه این نظامهای آموزشی مثلا حذف میشوند و مثلا همه چیز از طریق ارتباطات از راه دور شکل میگیرد و همه دانشگاهها و حوزهها یک کاسه و از راه دور تدریس میشوند؟ تفکیک قوا وجود خواهد داشت؟ به همین شکل؟ یا تغییر میکند؟ هر کسی در حوزهی خودش میتواند فکر کند به نظام مربوطه در زمان ظهور. مثلا بنده حوزهی تخصصیام نظام سلامت است و به ساختار جدید نظام سلامت در زمان ظهور میاندیشم یا به نظام اقتصادی در آن دوران.
میخواهم دعوت کنم همهی دوستان و خوانندگان و وبلاگنویسان را به یک چالش. به اینکه زمان ظهور را تصور کنند و از آن یا داستان بنویسند، یا نقاشی و طرح گرافیکی تهیه کنند یا ساختارها و نظامهای حاکمیتی جدید را ترسیم کنند. شاید ترسیم ساختارها و حکومت جدید سخت باشد امّا داستانسرایی از آن شاید آسانتر باشد. یکی از علاقههای شخصی خودم این بود که خودم را در زمان ظهور بعنوان یک سرباز تصور کنم و روزنوشتهایی که در جنگهای زمان ظهور خواهم داشت را بصورت داستان بنویسم! روزنوشتهای سرباز امام زمان! متأسفانه انقدر کار و دغدغه هست که نمیتوانم این را پیاده کنم. گفتم شاید یکی دوست داشته باشد سرباز امام زمان باشد و بنویسد. میدانم که کار سادهای نیست و احتمالا استقبال میلیونی از این دعوت بنده به عمل نمیآیند ولی شاید اگر به آن بیاندیشید کم کم چیزهایی بهتان الهام شود. برای مهارت یافتن میتوانید فیلمهای آیندهساز غربی را ببینید. مخصوصاً قسمتهای زیر از سریال جدید آینه سیاه را :
- "The Entire History of You": داستانی که نشان میدهد اگر یک تکنولوژی در آینده بوجود آید که همهی جزئیات زندگی را بتوان در حافظه ذخیره کرد و انسان هیچ چیزی را فراموش نکند، چه اتفاقاتی خواهد افتاد.
- "The Waldo Moment": نشان میدهد که در آینده رئیسجمهورها چه شکلی خواهند بود!
- "San Junipero": نشان میدهد که با تکنولوژی میتوان یک معاد ساختگی ایجاد کرد که در آن انسانها پس از مرگ در یک جهان ویرچوآل همگانی زندگی میکنند!
این سه قسمت از سریال آینه سیاه قطعا میتواند محرک خوبی باشند از اینکه ما شیعیان، بعنوان وارثین زمین، آیندهی مخصوص به خود را تصور کنیم و حتی از آنها فیلم بسازیم و مردم را ترغیب کنیم که به سمت آن آیندهی ایدهآل حرکت کنند. انشالله بنده خود نیز در مطالب بعدی آیندهای که در رؤیای خویش میسازم را ترسیم خواهم کرد تا خوانندگان باز هم بیشتر ترغیب شوند و بیشتر دغدغه یابند که آیندهی مطلوب اسلامیمان را ترسیم کنند. انشالله. در این باره مطلب آخر به اوّل را نیز مطالعه کنید لطفاً. همچنین میتوان یک جشنوارهی وبلاگی با این موضوع و هدف داشت. بنده چنین قصدی داشتم و چند سال پیش «جشنوارهی وبلاگ دانشجویی جابر» را ترتیب دادم با مخاطبین هدف وبلاگهای شخصی دانشجویی و قصد داشتم دانشجویان را ترغیب کنم تا در وبلاگها به تولید علم بپردازند ولی کار کوچکی بود و دست تنها بودم. شاید بتوان چنین جشنوارهای را بصورت کاملا تخصصی و حرفهای در سراسر کشور ترتیب داد. اگر از مخاطبین کسی حاضر است و میتواند کمکهای درست و حسابی کند در این جهت به نظرم میتوانیم یک دبیرخانهی دائمی برای چنین کاری ایجاد کنیم. منتظر نظرات دوستان هستم.
از همهی دوستانی که در این باره مطلبی نوشتهاند درخواست میکنم در نظرات به بنده خبر بدهند و لینک مطلب را بگذارند تا اگر تعداد اونها زیاد شد تجمیعشون کنم. ممنون ازتون :)
- ۸
- يكشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۴ ب.ظ
D: