بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

بریدن

متفرقه
چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۰۸ ب.ظ

سال اول ازدواج، اواخر شهریور، موقع پسته‌چینی که بود رفتیم رفسنجان، سر زمینهای حاج حسن‌آقا. خدا بیامرز زنده بود و با همان حالش مراقب اوضاع. هنوز سال دوم دانشگاه بودیم اما هوای آنجا بدجور هوایی‌ام کرده بود. جوری که هنوز هوایش را دارم. به یاسمن بارها گفته‌ام درس را ول کنیم برویم سر زمین. آن باغ دراندشت، خانه‌ای بزرگ. مردم محلی. کارگرهایی که احترامشان کم نمی‌شود. روستایی ساکت. آن پسته‌های تر. انبارهای پسته‌ی خنک. جهانی که میتوانی ببینی. دور از این دوزخیان شهری، این دخترکان دلبر خیابانی. جهانی که روی دور تند نیست. وقت اضافه میاوری به جای آنکه کم آوری. با خیال راحت کتاب میخوانی. کتاب مینویسی. می‌اندیشی. فکرت را پرواز میدهی. آن طبیعت بی‌کران و آنهمه مکانی که کشف میکنی. هر روز با حلما بازی میکنی. آنهمه زمین، یک تکه‌اش را بر میداری با دستان خودت یک چیزی میسازی. یک خانه‌ی جدید. شاید یک زمین ورزش. شاید یک استخر، شاید حتی یک مسجد، یک‌حسینیه، یک مدرسه، یک کارخانه. به زمینها که برسی و به سود دهی، کار و کاسبی را توسعه میبخشی. شب‌ها زیر توری، روی پشت بام میخوابی. صبح‌ها اگر با صدای خروسها بیدار نشوی، گرمای آفتاب بیدارت میکند. شبها، کنار خانواده، حرفها  و صحبتها در آن سکوت و صدای جیرجیرک‌ها.
خلاصه کنم، زندگی میکنی! بی‌دغدغه، راحت، خوش، بی‌اضطراب، بدون قرص! بدون مریضی. این رویاها همچنان در کله‌ام هستند و مرا ول نمیکنند. میخواهم بزنم زیر همه‌چیز. همه را رها کنم. غصه‌ی چه را می‌خوری حسین؟ غصه‌ی این مردم؟ آنها که دنبال درس و دانشگاه و این بازیها هستند، دنبال یک شغل و یک آب باریکه میگردند. تو دنبال چه میگردی اینجا؟ دنبال چه هستی حسین؟
شاید بریدم. من بریدن را خوب بلدم. از خیلی چیزها و خیلی کس‌ها بریده‌ام. شاید باز هم بریدم. اما میترسم، آن روز که میخواهم بمیرم، آن توشه‌ای که انتظارش را داشتم، نداشته باشم. شاید اینها من را، و شاید خدا را راضی نمی‌کند.


پ.ن: 1- آدام اسمیت جمله معروفی دارد، که حتما شنیدید، اینکه باید همه دنبال نفع شخصی خود باشند. تنها در اینصورت است که کل جامعه به منفعت میرسد. او آشکارا مسئله‌ی تعارض منافع را نادیده می‌گیرد. من با خودم فکر میکردم فعلا ماندن در این شهر و ادامه دادن به این درس و دانشگاه، منفعت شخصی اگر ندارد، احتمالاً منفعت عمومی دارد. حالا از نظر او اگر به کار خودم بنگرم، با ادامه روند فعلی دارم به منافع عمومی هم لطمه میزنم! 😐 2- اگر کسی (هرکسی، هر جایی!) وقت اضافه‌ای دارد و دوست دارد از له شدن زیر کارها لذت ببرد به بنده پیام دهد! نیازمند کمک هستیم‌.

نظر شما چیست؟

تا کنون ۴ نظر ثبت شده است
اضافه وقت دارم در حد المپیک.
کارش چی هست؟ شاید بتونم کمک کنم.


سلام
وقت که اضافه دارم
اما نمیدانم مثل شما تا کجا میتوانم نبُرم!
مخلص شما؛ یک آشنا
سلام اخوی

شاید این یک دفعه حرف جناب اسمیت را گوش گرفتن و بریدن از بریدنی ها بد نباشد

سلام
قابل تأمله. اما دلیلتون چیه؟
ضمن اینکه این یک دفعه‌ای که میگید تقریبا مسیر کل زندگی یک نفر رو تغییر میده! و همچین یکدفعه‌ای نیست!
سلام.
این رویای شیرینی که شما تعریف کردید درست است. خیلی هم خوب است.
اما اگر برای مدتی این کار را بکنید و بروید همان جایی که توصیف کردید زندگی کنید شاید بیشتر از الان ببرید. ما به این زندگی عادت کرده ایم. عادت شاید کلمه خوبی نباشد. ما نمی توانیم اینقدر بی دغدغه و ساده زندگی کنیم.شما اگر آنجا خوب باشید یک خوب معمولی هستید. اما اگر در شهرتان خوب باشید یک خوب عالی متعالی.
البته اینها شاید توجیه است برای خوب نبودن و به شرایط خوب پناه نبردن.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی