بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

فراخوان وبلاگی «فصل پایان»

متفرقه
پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۲۱ ب.ظ
سیارکی که حدود نودوشش کیلومتر قطر دارد، با سرعتی نزدیک به بیست‌وپنج‌هزار کیلومتر در ساعت در حال نزدیک‌شدن به زمین است. پیش‌بینی‌ها حاکی از آن است که سه‌ماه و ده‌روز دیگر این سیارک به زمین برخورد خواهد کرد و احتمال عدم برخورد آن چیزی کم‌تر از یک‌دهم درصد است. روش‌های مصنوعی جلوگیری از برخورد آن نیز به‌دلایل گوناگون موفق نخواهد بود و راهکاری برای مقابله وجود ندارد. چنین رویدادی در نوع خود کاملاً بی‌سابقه است و تا کنون هیچ‌گاه زمین در معرض تهدیدی در این سطح قرار نگرفته بوده. بر اساس پیش‌بینی‌ها، این رویداد باعث ازمیان‌رفتن حیات بر روی این کرهٔ خاکی خواهد شد و تاریخ بشریت به‌انتها می‌رسد.

تصور کنید که این خبر را از یک منبع موثق دریافت کرده‌اید. سه‌ماه و ده‌روز از تاریخ زندگی انسانی باقی مانده است‌. در این شرایط و برای این مدت کوتاه، چه‌چیزهایی را از دغدغه‌ها، مشغله‌ها، کارها، فکروخیال‌ها و به‌طور کلی از زندگی‌تان حذف می‌کنید؟ در این مدت چه‌چیزهایی را رها می‌کنید، چه‌کارهایی را دیگر دنبال نمی‌کنید و چه‌چیزهایی را دیگر مهم نمی‌شمارید؟


این فراخوان وبلاگی را دوست و برادرم، سیدطه ارائه داده و این پاسخ بنده است. یک اینکه چنین خبری چند حس را توأمان در بنده ایجاد میکند. یکی خوشحالی است! که الحمدلله این زندگی به پایان می‌رسد و آخرالزمان نزدیک است! دوم ترس است. ترسی از شیوه‌ی مرگی که در پیش خواهد بود و میزان دردناکی آن. چه بسا به این فکر میکنم که اگر قرار است 3 ماه دیگر بمیریم، درست ساعاتی پیش از اصابت این سیارک، با یک اسلحه خودم را خلاص کنم تا درد و رنج و ترس آن مرگ وحشتناک را نچشم! چه بسا عذر شرعی برای این خودکشی هم بشود پیدا کرد و خدا را قانع کرد! و قاعدتا یکی از کارهایی که در این 3 ماه در پیش خواهم گرفت، خرید یک اسلحه است! یک اسلحه شکاری هم گمانم کفایت کند! امّا این خودکشی را تا درست ساعتی پیش از اصابت به عقب خواهم انداخت زیرا تا واپسین لحظات ممکن است انسان بتواند کار بکند، با بمب اتمی چیزی یا سیارک را نابود کند یا مسیر آنرا تغییر دهد یا حتی شاید جایی سرپناهی چیزی بسازد.

احتمالاً پولدارترها چنین چیزی میسازند یا ساخته‌اند. یک پناهگاه بزرگ شامل چند صد یا چند هزار نفر ظرفیت برای نجات دادن خود و مهمترین انسانهای کره‌ی زمین! یک پناهگاه در اعماق زمین با آذوقه‌ی غذایی فراوان امّا برای تعداد محدودی انسان. یا اینکه گروهی از انسان‌ها از زمین فرار خواهند کرد! در این‌باره فیلمهای نسبتاً زیادی ساخته شده است. هرچند بعید است چنین چیزی به چون منی برسد امّا بهرحال بابت هر احتمال کوچک و معجزه‌گونه‌ای میشود تا روز آخر صبر کرد و خودکشی را به تعویق انداخت! البته بازار شایعات نیز حسابی داغ می‌شود. هرکسی ممکن است جایی را بعنوان پناهکاه معرفی کند یا حتی بفروشد! چه بسا ما هم در دام یکی از همین شایعات بیهوده بیافتیم! جالب شایعه‌پراکن‌ها و منفعت‌طلبان خواهند بود که معلوم نیست به چه امیدی دست به چنین کاری میزنند؟

چنین خبری نه تنها زندگی شخصی من را به کلی تغییر میدهد احتمالا زندگی جمعی انسانها را اساساً نابود میکند! من در زندگی شخصی خود قاعدتاً بسیاری از کارها را ترک میکنم، از جمله شغل و زندگی را، و با همین شندرغاز پول این 3 ماه را سر میکنم، امّا اگر تصور میکنم خیلی رمانتیک قرار است 3 ماه فرصتی داشته باشم تا از زندگی لذت ببرم یا کارهایی که دوست دارم بکنم، بعید میدانم چنین اتفاقی بیافتد. در بدترین حالت یک وحشت عمومی به جامعه می‌افتد. اگر قرار باشد اکثر افراد مثل بنده شغل خود را رها کنند قاعدتا پلیس و پزشک و پرستار هم چنین میکنند و احتمالاً‌ اکثر نظام‌های اجتماعی نابود می‌شوند و امنیت به کلی از بین می‌رود. قتل و قارت افزایش می‌یابد و در چنین موقعیتی احتمالا به جای 3 ماه لذت بردن از زندگی، 3 ماه ترس و وحشت و تلاش برای بقا در یک جنگل را باید دنبال کرد. و پرسش عجیب آن می‌شود که برای آنکه 3 ماه دیگر بمیریم، الان باید برای بقاء بجنگیم؟ یا اگر ناچار شدیم دیگری را بکشیم؟ پلیس جامعه چه کاری باید انجام دهد؟ وقتی همه قرار است بمیرند، آیا زودتر کشتن آنها مفید است؟ مگر میشود کسی را نجات داد؟

از بین تمامی صحنه‌های آخرالزمانی فیلم‌ها که به یادم می‌آید، یاد صحنه‌ی مورد علاقه‌م در سینمایی «تایتانیک» افتادم. جایی که پلیسِ کشتیِ در حال غرق شدن، برای حفظ نظم و عدالت در کشتی و جلوگیری از شورش مردم، دست به آخرین اسلحه‌ی خویش برد و به یکی از مردم شلیک کرد! همه برای لحظاتی ساکت شدند و مات و مبهوت! در جامعه‌ای که همه قرار است بمیرند، پلیس یک نفر را کشته است! چه پارادوکس عظیمی! پلیس چرا باید نظم را حفظ کند وقتی همه در حال مرگند؟ چرا باید شلیک کند؟ چرا باید خودش را نجات دهد؟ نجات دهد که فردا به شیوه‌ی دیگری بمیرد؟! و پلیس در این پارادوکس عظیم راه‌حل درست را انتخاب میکند. با یک شلیک خودش را میکشد و نجات می‌یابد!

کلمات کلیدی:

فراخوان وبلاگی فصل پایان

نظر شما چیست؟

تا کنون ۱ نظر ثبت شده است
  • سارا سماواتی منفرد
  • سلام

    حالا صرفنظر از این فراخوان حدود یک ماه ونیم پیش همچین خبری را دیدم ! تو این بحران کرونا فراموش شد حالا واقعا شوخی شوخی شاید جدی باشد.

    اگر هم جدی باشد از ترس بی نظمی ها پنهانش می کنند.


    سلام
    درسته. من هم دیدم. منتها بعد گفته شد احتمال اصابتش به کره زمین خیلی کمه. منطقی هم هست. توی این عالم هستی به این بزرگی، اینکه یک سنگی راست بیاد به زمین بخوره بنظر میرسه خیلی کم باشه.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی