دقیقا نمیدانم چرا، ولی در طول سالهای تحصیلم بسیاری از اوقات بعنوان نماینده کلاس انتخاب میشدم. حتی در دوران دانشگاه که علاقهای نداشتم و میخواستم از زیر کار در بروم!
خاطرهای از دوران راهنمایی به یاد دارم که همچنان برایم عبرتآموز است. جزئیات را یادم نیست اما گمانم قضیه اینطور بود که در آن دوران یکی از بچههای کلاس بقیه را اذیت میکرد. بچهها از من خواستند مسئله را با معاون در میان بگذارم تا به او اخطار دهد. من هم این کار را کردم. معاون گفت برای اینکه مطمئن شود این نظر بچههاست فلان ساعت میآید رأیگیری میکند. اما اتفاق جالبی افتاد. آن بچه سرتق قبل از آمدن معاون، بچههای کلاس را جمع کرد و به آنها وعده داد که اگر به نفع او رای دهند، همه را یک آبمیوه مهمان میکند!
این قضیه به گوشم رسید اما با خودم گفتم بچهها حتما انقدر نامرد نیستند که به قیمت یک آبمیوه مرا بفروشند! معاون آمد و رأیگیری کرد و خواست مخالفان، دستشان را بالا بیاورند. دستها آهسته آهسته یکی یکی بالا رفت. هر دستی که بالا میرفت با خودم میگفتم: «عیب نداره. اصلا اینکه همیشه طرفدار فلانی بوده!» وقتی اکثریت دستها مخالف من شد کمی ناراحت شدم و گفتم عجب نامردهایی هستند ولی باز هم برایم مهم نبود. به جهنم! خودشان از من این را خواسته بودند! حالا هم نمیخواهند.
اما بعد از لحظاتی دیدم آخرین نفرات هم دارند دستشان را بالا میبرند؛ یعنی «همه» علیه من رأی دادند! و آخرین نفرات که بودند؟ نزدیکترین دوستانم! وقتی دیدم آنها هم به یکدیگر سقلمه میزنند که دستشان را بالا ببرند دیگر نتوانستم تحمل کنم. بغض کردم و ناگهان صدایم در رفت که «فلانی تو دیگه چرا؟!» این را که گفتم، بغضم شکست و چهرهم را روی میز پنهان کردم. نمیدانم بعدش چه شد. اصلا یادم نیست؛ فقط این یادم هست که آن روز تا شب فقط داشتم فکر میکردم چرا رفیقم این کار را کرد؟ باقی به جهنم. او دیگر چرا؟ یادم هست که تا چند وقت هرجا تنها میشدم باز یادش میافتادم و اشکی از چشمانم سرازیر میشد و مدام میپرسیدم چرا؟ او دیگر چرا؟!
همچنان این خاطره در ذهنم هست و هیچوقت فراموشم نمیشود. کم کم در پاسخ به چرایی این رویداد به این نتیجه رسیدم که مردم چقدر غیرقابل اعتمادند. آنها تو را انتخاب میکنند تا کاری که به نفعشان هست انجام بدهی اما چقدر ساده پشتت را خالی میکنند. از آن وقت باز هم اگر شد، نمایندهی دیگران شدم اما همیشه در پس ذهنم این عبرت را حفظ کردم که خیلی هم آنها را جدی نگیرم!
View this post on Instagram
- ۱
- يكشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۹، ۰۶:۲۵ ب.ظ
باید تاسف خورد به حال آدمیزاد قیمت دار !
از آبمیوه گرفته تا چک سفید امضاء...