بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

دیروز که برای کاری از روبروی دانشگاه تهران و منزل قدیم‌مان رد میشدم، اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد حس انزجار و بیزاری از دانشگاه بود که چطور عمرم را در آن تلف کردم. اما لحظه‌ای روبروی آنجا ایستادم و به احساسات نوستالژیک و خاطرات خوشم اجازه‌ی بروز دادم.

احساسات زیبایی از همان سال اول دانشگاه زنده شد. پاییز سرد و بارانی، رکاب زدن‌ها تا دانشگاه، بهار دلربا و سبز در مسجد و حیاط دانشگاه، پیاده‌روی‌ها در پارک لاله و خیابان کارگر، پرسه در حوالی انقلاب و سینما بهمن، کار و مطالعه تا دیروقت در کتابخانه مرکزی باصفای دانشگاه، سر زدن‌های گاه و بیگاه به منزل خواهرم در تهران، قرارهای عاشقانه با یاسمن و ...

نمیدانم مابین این خاطرات و احساسات خوب چه بدی‌هایی وجود دارد. نمیخواهم هم بدانم. خوشبختانه گویا ذهن تا حدی آنها را خودبخود پالایش میکند و چیزی که باقی میگذارد همین احساسات نوستالژیک خوب است. همین است که گذشته برایمان دلچسب است.

حال که یکسالی است در این زیرزمین خود را حبس کرده‌ام تا کارهای کتاب و مقاله و رساله دکتری را تمام کنم، در این روزها که آینده‌ی روشنی هم متصور نیستم، کشور نیز در تلاطم بحران‌های اقتصادی و اجتماعی است، حال و احساس خوشی ندارم. احساس شکست‌خورده‌ای را دارم که زندگی ناکام و بی‌حاصلی داشته است. اما از دریچه‌ی آینده که به امروزم نگاه میکنم، احساس میکنم هم‌اکنون در یک نوستالژی لذت‌بخشِ زنده می‌زیَم!

پس‌فردا این روزهایم را همچون روزهای خوش و حسرت‌آفرینی به یاد می‌آورم که بی‌دغدغه، در یک زیرزمین بزرگ و ساکت، تنها، با آرامش پشت کامپیوترم می‌نشستم و رساله‌م را ذره ذره پیش میبردم و کتاب و مقاله‌م را چاپ میکردم. خستگی‌هایم را با گهگاهی دوچرخه‌سواری در شب‌های خنک یزد، گردش‌های آخر هفته در خنکای ده‌بالا، تازه کردن دیدار با دوستان، مطالعه کتابهای متفرقه مثل روانشناسی رولو می و با فیلمهای معرکه‌ای چون better call saul و بازی‌های خارق‌العاده‌ای چون red dead redemption ‌به در میکردم. چیزی به شکل یک قطعه از یک زندگی رؤیایی!

یکی از همکاران خوش‌فکر قدیمم میگفت دوست دارد یک دکتری در خارج از کشور بگیرد تا با یک بورسیه متناسب، لذت یک کار آکادمیک خالص و ناب را بچشد. وقتی این روزهایم را به مثابه ساختن یک نوستالژی ناب برای آینده و زندگی کردن در میان یک نوستالژی خوب می‌نگرم، تجربه اکنونم را چیزی کمتر از آن آرزوی همکارم نمی‌یابم و احساس یک زندگی مسرت‌بخش و سعادتمندانه را دارم. نگاه نوستالژیک از آینده به زندگی اکنون، شاید راهکاری برای با حال بهتر زیستن باشد.

نظر شما چیست؟

تا کنون نظری ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی