درونیسازی مشاغل بیارزش برای کارکنان با حقوق پایین؛ برداشتی از روانشناسی
همخواهی عمر کوتاهی داشت اما تجربه عمیقی برایم بود. در یکی از جلساتی که برای حمایتطلبی آن با یکی از مسئولین نسبتاً ذینفوذ داشتم، پس از ارائه مطالبم آن مسئول پرسید: «حالا چی میخوای؟» قبل از اینکه شروع کنم خواستههایم را بگویم، اضافه کرد: «هرچی میخوای فقط پول نخواه!» بنده متعجبانه گفتم: «اتفاقا هرکار بخواهیم بکنیم پول میخواد! این کار چندتا نیروی متخصص و فعال و پیگیر میخواهد با یک سری زیرساخت و غیره که همه اینها یعنی هزینه!» او در جواب گفت: «این بچه مدرسهایهای بسیجی هستن، اینها هم دغدغه دارن، هم پول نمیخوان، مجانی کارو انجام میدن!»
از حرفش عمیقا تعجب کردم! من حتی اگر چنین نیرویی خودش هم بخواهد برایم کار کند خودم نمیتوانم کارش را بیاجر و مزد بگذارم. خودم از او خجالت میکشم! نگاه تأسفبار او به نیروی انسانی مرا شرمسار و از کرده خویش پشیمان کرد! از اول هم نمیخواستم با او جلسهای بگذارم اما به اصرار یکی از دوستان که میگفت او از ذینفوذان «خوشفکر!» است گفتم امتحانش ضرر ندارد! پس از شرمساری و پشیمانی، به این اندیشیدم که نگاه او به من و دیگران هم چیز بهتری نیست! او انگار همه را میخواهد به نوعی بردگی بکشد! امثال او حقوق پایینی به کارکنانشان میدهند تا آنها همیشه محتاج بوده و نتوانند استقلال داشته باشند. تنها کسانی در این سیستم بالا میروند که یا آشنا باشند یا بهقدری خالص و خودی شده باشند که اگر دست و بالشان باز شد و مستقل شدند باز هم مرید بالادستیهایشان باقی بمانند.
فراتر، این مطالعهای است که در فصل ۱۷ روانشناسی هیلگارد آمده و نتایج جالبی دارد (تصویر دوم). از این مطالعه میتوان برداشت کرد که اگر به کارکنان حقوق پایینی داده شود، آنها کار را درونیتر و با اعتقاد بیشتر انجام میدهند! گویی افراد اینطور به خود تلقین میکنند که «من برای این چندرغاز که کار نمیکنم! من با میل و رغبت خودم این شغل را با وجود حقوق پایینش انتخاب کردهام تا برای ارزشها و اعتقاداتم کار کنم!» ولو اینکه آن ارزش یا اعتقاد، دروغین و بیارزش باشد! بدین ترتیب میشود یک دروغی را در کلهی کارکنان (بهتر بگویم، بردگان!) فرو کرد و از آنها پیروانی متعصب ساخت.
عکس از سگ قلادهبستهای برای کلبهای بومگردی، اردیبهشت ۱۴۰۰
View this post on Instagram
- ۰
- سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۰، ۰۵:۲۸ ب.ظ