فصل امتحانات است و دوباره داشتم تئوریهای مدیریت را مطالعه میکردم. به سیر ارگانیک شدن آنها می اندیشیدم. در خلال آن اندیشهام به سمت سیر تکنولوژی و کوچک شدن تکنولوژیهای دیجیتال رفت. به دوربین عکّاسی فکر میکردم که دیجیتال شد و روی موبایل قرار گرفت و اساساً دوربینها کوچکتر شدند. امّا هنوز این تکنولوژیها ارگانیک نشده اند! به دستانم نگاه کردم. این بدن ارگانیک است. زنده است. دوربین زنده نیست. از اندیشه به خیال سر زدم. فرض کنید نسلهای بعدی دوربینها گوشتی باشند! حیاتی چون حیات حیوانی داشته باشند. نه اینکه مغز و اندیشه داشته باشند بلکه خودکنترلی داشته باشند، خودشان خود را تعمیر کنند و انرژی خود را تأمین کنند. شاید بیشتر شبیه به حیات گیاهان. عمر آنها هم بسیار بیشتر خواهد شد.
از مقدمّهای که برای کتاب بلوغ در زندگی دوم نوشتهام:
«أخسر النّاس صفقة رجل أخلق یدیه فی آماله و لم یساعده الأیّام على أمنیّته فخرج من الدّنیا بغیر زاد و قدم على اللَّه تعالى بغیر حجّة.» : «زیانکارترین مردم آن کس است که عمرى به آرزو گذارند و روزگار وى را بمنظور نرساند و از دنیا بىتوشه برون رود و در پیشگاه خداوند دلیلى نداشته باشد.»
(نهج الفصاحه - حدیث 108)
ما بعنوان مسلمان، چقدر مجاز به رؤیاپردازی هستیم؟ در واقع مسئلهی اصلی «زمان» است. عمر بعنوانِ بازهی زمانی محدود به انسان اجازهی عملی محدود میدهد. آنچه که در حدیث مذکور نیز برجسته است «اتلافِ عمر» است. امّا انسان چرا به رؤیا میپردازد؟ ویژگی اصلی رؤیا «آزادی» است. آزادی [مساحمتاً] بی حد و حصری که انسان را به خود میکشاند. این ویژگی ذاتی بشر است که به آنچه دارد اکتفا نمیکند و به آنچه ندارد حرص میورزد امّا آنچه دنیا بر او اعمال میکند «محدودیت» است پس انسان به دنبال «فرار» از محدودیت به رؤیا پناه میآورد. و طبیعی است انسان لیبرال پیشگام در فرار از واقع به مَجاز باشد. ما به جهانهای مجازی بعنوانِ وسیله ای برای رؤیاپردازی مینگریم. همانطور مسکر وسیلهی خیالپردازی و «فرار» از واقعیّت است. آنچه که عقل را زایل میکند.
مبتنی بر نقاشی معروف میکل آنژ با عنوانِ خلقت آدم
استفاده از املای Virtually Human مربوط به کتاب «بلوغ در زندگی دوم» است که در آنجا نویسنده یعنی تام بلاستورف از این املا استمداد جسته تا اوّلاً به انسان مجازی اشاره کند، ثانیاً از آنجایی که Virtually بصورت عام معنای «تقریباً» میدهد، اشاره کند که انسان مجازی، تقریباً انسان است.
مطالب مرتبط: واقع رویایی - انسان، حیوان مست - خلقت انسان مجازی
زندگی دوم از منظر یک مردم نگار، موضوع کتابی است که ان شاء الله ترجمهاش تا یکی دو ماه دیگر کامل میشود. از آنجایی که در ایران با زندگی دوم آشنایی عمومی وجود ندارد باید ابتدا آنرا توضیح داد. برای فهمِ بهتر میتوان زندگی دوم را به یک شبکه اجتماعی گرافیکی تعبیر کرد. زندگی دوم همچون بازیهای رایانهای محیطی سه بعدی دارد که مبتنی بر شبکه اینترنت است و هرکسی میتواند با هر هویتی در آنجا زندگی جدید یا دومی را آغاز کند. شاید تعبیر مناسب، «توهم همگانی» باشد. خوابی است که همهی اعضایش در آن شریکند. با تحلیلی که این محقق(تام بلاستورف) داشته فواید بسیاری برای دنیاهای مجازی و زندگی دوم برشمرده است مانند این مورد:
زندگی دوم میتوانست در موارد ناتوانی شدید روانی، به شکل قابل توجهی اشکال جدیدی از شخصیّت را فراهم آورد. یوسف (جوزف)، برادر سوزی، از شیزوفرنیِ تضعیف کنندهای رنج میبُرد. سوزی توضیح داد که یوسف در دنیای واقعی (در سی و چند سالگی، تقریباً هم سن با سوزی) «منزوی است و به ندرت [با کسی] ارتباط برقرار میکند.» امّا در زندگی دوم:
من و یوسف ساعتها اماکن مختلف را سیاحت میکنیم، زمانی را برای حرف زدن صرف میکنیم، چیزهایی درست میکنیم. دیدنِ کارهایی که او اینجا انجام میدهد امّا در زندگی واقعی هرگز قادر به انجام آن نیست، شگفت انگیز است. برای مثال، او در زندگی واقعی به دلایلی که واضح است با مادرم زندگی میکند. کمی بعد از اینکه یوسف به زندگی دوم آمد، اتاق کوچکی روی قطعه زمینی درست کرد و آن را با تعداد کمی از اقلام کوچک تزئین کرد. وقتی به او سر زدم، گفت: «این باید همان حسّی باشد که پس از نقل مکان به خوابگاه دانشگاه برای اولین بار ایجاد میشود.» این جمله قلب مرا شکست، اما همزمان مرا خوشحال هم کرد چون در زندگی واقعی او هرگز نمیتواند این را تجربه کند، اما اینجا میتواند. اگر به خاطر زندگی دوم نبود به علت ناتوانی برادرم هرگز نمیتوانستم چنین تجربهای را با او داشته باشم. (از فصل پنجم (شخصیت) قسمتِ «نماینده»)
چند روز پیش بازی Hitman-Absolution را تمام کردم. ظرف مدت سه روز تلاش بی وفقه! سال گذشته هم بازی Max Payne3 را ظرف دو روز تمام کردم. و البته هنوز لذّت آن تقلّاها در وجودم محسوس است. و شبیه همان لذت را از این یکی هم بردم. هر چه میگذرد با پیشرفتِ بازیها چه از لحاظ کیفیت بصری و چه از لحاظ کیفیتِ موضوع و داستان، این لذّت هم بیشتر میشود. در دنیایی که اصالت یا با لذّت است یا با پول، این بازیها در کجای نقشهی عجیب افعال بشر امروز قرار میگیرند؟ تأثیر این دست بازیها کجای فعّالیت انسانی را در آینده خواهد گرفت؟ من بعنوانِ یک فرد از نسلی که از کودکی با بازیهای گرافیکی کامپیوتری بزرگ شده است چقدر میتوانم با فهمِ سرعتِ فاجعهبارِ پیشرفتِ این دست بازیها، آیندهی آنها را تخمین بزنم؟ در بین کسانی که رویِ خوش به این بازیها نشان میدهند، من جزء کسانی هستم که احتمالاً میزان وابستگی کمی به بازی کامپیوتری دارم. کسی هستم که در یک سال، تنها یک بازی را تمام میکنم آنهم در سه روز. یعنی رویکرد من به بازیهای کامپیوتری مثل رویکرد کسانی است که سالی یک سریال را تماشا میکنند. با این وصف من چقدر میتوانم آیندهی این جهانِ دوم را ببینم؟ من کسانی را دیده ام که عاشق کامپیوتر هستند و عاشق بازی. انواع بازیهای کامپیوتری را تجربه میکنند. ولی دیده ام که اینها از بس دیوانه و عاشق هستند نمیتوانند دور دستِ اینکار را ببینند پس از این منظر شاید جایگاهِ من بعنوانِ کسی که هم سالی یکبار خود را غرق در این دنیا میکند و هم میاید از بیرون به قضیه نگاه میکند تا ببیند چه کرده است و این کار به چه دردی خورده است و چه چیزهایی به دست آورده و چه چیزهایی را فدا کرده است و میبیند که انسان دارد در این دنیا چه میکند، جایگاهِ مناسبی باشد برای قضاوت دربارهی آنچه بشر در حال ساختنش است.