بعد از یورش، شاهِ شمال همچون گردبادی بر شاهِ جنوب خواهد تاخت. ما نحوهی یورشِ شاهِ جنوب به شاهِ شمال را مشاهده کردیم. فرهنگنامهی جسنیوس دربارهی کلمهی گردباد اینگونه مینویسد: «در مورد طغیانِ یک توفان یا تندباد به کار میرود... جاروب شدن در یک توفان، مانند تندباد حمله کردن، مانند تندباد خشمگین بودن؛ همراه با معنیِ «در معرضِ ترور[1]» بودنِ مردم.» در فهرستِ الفبایی استرانگ[2] اینگونه معنا شده است: «باعثِ لرزشِ همراه با ترس شدن»
این توصیف، همان مدل جنگی است که شاهِ شمال اجرا میکند. یک جنگاوریِ رعدآسا! دلیلِ رعدآسا بودنِ حمله، هدایتِ اتّحادیهی اروپا توسط آلمان است. این حمله میتواند یک آفندِ هستهای باشد که توفانِ آتش ایجاد میکند! شاهِ شمال، شاهِ جنوب را نابود خواهد کرد. فرهنگنامهی جسنیوس، معنای گردباد را اینگونه ادامه میکند: « لرزشِ کسی که در معرضِ ترور است» ما در حالِ وارد شدن به چنین وضعیتِ وحشتناکی هستیم!
همهی ذخایرِ عظیمِ تسلیحاتی به کار گرفته خواهند شد. سلاحهایی که انسان میسازد همواره برای استفادهشدن است! پیشگوییِ کتابِ مقدّس چگونگیِ بهکارگیریِ آنها را برایِ ما بیان میکند. هردو پادشاه، پرخاشگرانه بر سرِ قدرت رقابت میکنند و شکافِ بینِ آن دو مدام بیشتر میشود. برخوردِ این دو پادشاهِ یک واقعهی قابل توجه در صحنهی جهانی است. این تصادم دنیا را میلرزاند.
در آیهی 11:40 از کتابِ دانیال به این نکته اشاره شده است که پاسخی سریع به یورشِ شاه جنوب داده خواهد شد. مانند مدلِ نازیهایِ جنگِ جهانی دوم. شاهِ جنوب احتمالاً خیال میکند که آلمان مانند امریکا، که در بهترین حالت مردّد است، عمل میکند. که اگر اینگونه فکر کند، آمادهی شکستی تلخ شده است. مدل جنگی که در این آیه توصیف شدهاست تا حدودی کشوری که رهبریِ پادشاهِ شمال را دارد آشکار میکند. آلمانها در جنگ چون نور حرکت میکنند، برعکسِ روسیهی خرس[3] و کُند.
در جریانِ برخوردِ شاهِ شمال با شاهِ جنوب، شاهِ شمال پیروز خواهد بود. پس از آن، شاهِ شمال با بقیهی کشورهایِ عربی که با ایران همپیمان نشدهاند متّحد میشود تا امریکا، انگلیس و یهودیه (که امروزه اسرائیل خوانده میشود) را نابود کند. پس از آنکه آتش جنگ در خاورمیانه افروخته شود، نیازی مبرم به یک برقرارکنندهی صلح در اورشلیم احساس خواهد شد. بدون شک شاه شمال این وظیفه را بر عهده میگیرد اما پس از آن خود به سرعت جنگافروزی را ادامه میدهد.
سپس روسیه و چین، شاهِ شمال را از حمله هراسان میکنند. «ولی از مشرق و شمال اخباری به گوش او خواهد رسید و او را مضطرب خواهد ساخت، پس با خشم زیاد برگشته، در سر راه خود بسیاری را نابود خواهد کرد.» (دانیال 11:44) آنگاه پادشاهِ شمال شکست خواهد خورد. «بین اورشلیم و دریا اردو زده، خیمه های شاهانهی خود را برپا خواهد کرد، ولی در همانجا اجلش خواهد رسید و بدون آنکه کسی بتواند کمکش کند، خواهد مرد.» (آیهی 45) ما در اینجا یک رهبرِ کبیرِ مذهبی با خیمههایی شاهانه مشاهده میکنیم که قرارگاهِ خودش را به اورشلیم انتقال میدهد. امّا اجلِ او نیز به سر میرسد. چرا؟
در سال 1994، قبل از برگزاریِ جشنهایِ هزارسالهی افراطیِ واتیکان، پاپ جان پاول دوم این بیانیه را خواند: «ما بر این باوریم که با نزدیک شدن به سالِ 2000، اورشلیم به شهرِ آشتی برای تمام جهان تبدیل خواهد شد و همهی مردم قادر سفر به آنجا خواهند بود، بخصوص معتقدانِ به ادیانِ ابراهیمی.»(کارناوالِ 3 آوریل 1994) پاپ این جمله را بسیار دقیق بیان کرد: «اورشلیم به شهرِ آشتی برایِ تمامِ جهان تبدیل خواهد شد.» امّا خودش این گفته را باور نداشت.
عیسی مسیح در آیندهی بسیار نزدیک ظهور خواهد کرد و او آشتی را برایِ تمام جهان میآورد! بههمین دلیل است که در این آخرالزّمان، اینقدر خشونت در اورشلیم وجود دارد. شیطان میداند که قرار است خداوند از اورشلیم بر زمین و کائنات حکومت کند. کتابِ مقدّس میگوید که ما شاهدِ جنگِ ادیان خواهیم بود که دنیا را به لرزه میاندازد! هنوز زمان باقی است تا این پیشگویی به واقعیّت بپیوندد. البته شیطان قطعاً از این پیشگویی بیزار است زیرا در آن زمان به چاهی بی انتها انداخته خواهد شد.(مکاشفه[4] 3-20:1) انسان چه آیندهی باشکوهی دارد. و سرچشمهی همهی این شکوه اورشلیم خواهد بود!
[1] ترور در لغت به معنایِ ترس زیاد، وحشت، بلا و بچهی شیطان است.
[2] Strong's Concordance
[3] Russian bear : یک سمبل جهانی درباره روسیه است(بیشتر برایِ تمسخر) که از قرنِ هفدهم تا بهحال بهکار میرود. مانند گربه برایِ ایران.
[4] Revelation 20:1-3
شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.
<در سال 1992، «نیویورک تایمز» نوشت: «بعد از تبدیل شدن به مهمترین قدرتِ نفتی بعد از عربستان، ایران انتظار دارد تا آرزوی بزرگترش را، که همان تبدیل شدن به مهمترین قدرتِ منطقهی خلیج فارس است، پیش بَرَد. یک هدفِ بلند مدّت در سیاستِ خارجی ایران.»(7 نوامبر 1992) این مقاله چگونگیِ دستیابی ایران به چنین قدرتی را اینطور توضیح داد: «آن چیزی که برای غرب و کشورهایِ منطقه مشکلسازتر است، آن رویِ نقشهی ایران برای رسیدن به این هدف است. یک برنامهی تجدیدتسلیحاتِ عظیم که سرمایهاش از پول حاصل از فروشِ نفت حاصل میشود.»
مجلهی «کارشناس مسائل اسلامی»[1] در منطقهی گلاسترِ[2] انگلیس، مقالهای را در ماه آگوست سال 1994 چاپ کرد که میگفت: «همزمان ایران در حال دنبال کردنِ سیاستی است که اسرائیل را توسط دشمنانی خشن محاصره کند.» ترکیه در حال نزدیک شدن به ایران است. برای شمالِ اسرائیل، ایران حزبالله را با پول و اسلحه در لبنال تأسیس کرده است. با ایجادِ حماس که غزّه را کنترل میکند، تهران میتواند درگیریِ دیگری را هر زمان که بخواهد در غرب و شمالِ اسرائیل آغاز کند. همچنین ایران درحالِ ایجاد جبههی دیگری در کرانهی باختریِ رود اردن میباشد؛ که توسط مجاهدانی به جلو میرود که اگر نگوییم جیرهخوارِ ایراناند، حتماً از طرفدارانِ ایران هستند. و مصر از زمانِ خلعِ یدِ رئیسجمهور مبارک همچنان که وارد اردوگاهِ ایران میشود به سرعت در جهتِ لغو آشتینامهی خود با اسرائیل پیش میرود.
قطعاً شیعیان، ایران را هدایت میکنند و در عراق در اکثریتِ 60 درصدی هستند. حذفِ صدّام حسین در سالِ 2003 توسط امریکا، راه را برایِ ایران گشود تا بطورِ گسترده در عراق نفوذ کند؛ یعنی ایران برای ارتش شیعیان، سلاح، سرمایه و آموزش تدارک دید و هزاران نفر از عواملش را به عراق فرستاد و روابط اقتصادی با آنجا برقرار کرد. علاوه بر آن قدرتمندترین حذبِ سیاسی در عراق با تهران همپیمان است که این مهم میتواند عاملی تعیینکننده برایِ سلطهی ایران بر عراق باشد.
مقالهی سال 1994 این مجلّه میگوید: «ایران فعّالیت خود را در حاشیهی جنوبی دریایِ سرخ آغاز کرده است و مصمّم است که تأثیر خود را بطور قابل توجهی در سومالی و یمن افزایش دهد. کمی بالاتر از ساحل دریای سرخ، سودان هماکنون کاملاً در دستانِ طرفدارانِ ایران است، همچنین رژیمِ نظامیِ عُمر حسن البشیر چیزی بیش از یک سنگر برایِ اسلامگرایانِ حسن الترابی نیست. به دلیل زیرساختهای سودان، مسلمانانِ بنیادگرا شروع به تضعیف کردن ثُبات اریتره، که به تازگی استقلال یافته است، کردهاند. شایانِ ذکر است که اریتره هماکنون همهی آنچه که قبلاً خطّ ساحلی دریایِ سرخِ اتیوپی بود را کنترل میکند.»
این گرایشها تا به امروز ادامه پیدا کرده است. ایران به فرستادنِ سلاح از طریق کشتی برای اسلامگرایانِ سومالی ادامه میدهد. در مارسِ 2008، ایران یک توافقنامهی نظامی با سودان امضا کرد. در مه 2008، ایران با انعقاد قرار دادهایِ تجاری و توافقهای سرمایهگذاری، روابطش را با اریتره گسترش داد. مجدداً در سال بعد، در آوریل 2009، ایران و اریتره هر دو با الجزایر، توافق همکاریهای دوجانبه منعقد کردند. ایران تاثیر و کنترل زیادی بر شمالِ افریقا دارد که این قدرت نفوذ با وقوعِ ناآرامیهایِ کشورهای عربی در اوایل سال 2011، بیشتر هم شده است. دولت تونس در ماه ژانویه سقوط کرد و احتمالاً به دست مسلمانانِ رادیکال افتاد. حزبِ Ennahda، که توسط دیکتاتوری زینالدّینِ بن علی توقیف شده بود، به سرعت به قویترین نیرویِ سیاسی کشور تبدیل شد. ایران نیز بصورت گسترده در یمن و بحرین نفوذ کرده است و عمیقاً در امور افغانستان مداخله میکند. بسیاری از ملّتهای میانهرویِ عربی از ایران و از مقابله با آن میترسند.
یکی نگرانکنندهترین جنبههایِ رشدِ قدرتِ ایران، دستیابی زودهنگامِ آنها به سلاحِ هستهای است. قبلاً در سال 1992، روزنامهای اروپایی تیتری در صفحه نخست خود قرار داد با عنوانِ «ایران بمب اتمی دارد»[3] که بیان میداشت: «از آنجایی که 2 کلاهک هستهای بصورتِ رسمی در لیست گمشدههای کشور تازه استقلالیافتهی قزاقستان، که در گذشته بخشی از شوروی بود، قرار گرفته است؛ ایران حداقل 2 کلاهک هستهای به دست آوردهاست»(7 مه 1992) با توجه به تهاجمی بودنِ سیاست خارجهی ایران، قطعاً این گزارش درست است.
علاوه بر این، ایران از سالها قبل یک برنامهی هستهای برای خود داشته است. اطلاعاتی فاش شده است که نشان میدهد ایران، هنگامیکه در منظرِ عموم میگوید که این برنامه فقط برای مصارفِ انرژی آن است، در واقع قصد دارد که کشورها بدانند که این کشور میتواند یک تهدید هستهای باشد. در مه 2011، آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارش داد که ایران، رویِ ساختنِ ماشهی بمبِ اتم کار کردهاست.
در ادامه آنچه مجلهی «کارشناس مسائل اسلامی» در تاریخ 13 مه 1992 نوشته است را میخوانیم: «هدف اصلی استراتژیکِ ایران، احاطه و کنترلِ خلیج فارس و اطرافِ آن است. قدمِ اساسی برای رسیدن به این هدف، بهدست گرفتنِ رهبریِ بیچون و چرایِ پایگاهِ اسلامِ رادیکال است.» درستی بسیاری از گزارشهایِ جاسوسی در مورد ایران به اثبات رسیده است. آیا ما متوجه هستیم که ایران دارد به چه قدرتِ بزرگِ نظامیای تبدیل میشود؟
پروفسور بَری رابین[4] در ژولیه 2007 نوشت: «ایران در تلاش است تا تأثیر خود را از طریقِ این 3 مسیر گسترش دهد: پروپاگاندا و تحریک و تهییج؛ پیشرفتِ گروههای همپیمان، و برجستهکردنِ قدرتِ کشور. ایران امروزه از اسلامگرایانِ رادیکالِ افغانستان و عراق و لبنان و فلسطین و دیگر کشورها حمایت میکند. دو همپیمانِ اصلیِ ایران، حزبالله در لبنان و گروه حماس در فلسطین هستند.» (نشریه سیاست جهانی[5]، 25 ژولیه 2007)
و امریکایِ «ابرقدرت» به ایران اجازه میدهد تا به حمایت از تروریسمِ خشن ادامه دهد. <