بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دنیای دوم» ثبت شده است

زندگی دوم از منظر یک مردم نگار، موضوع کتابی است که ان شاء الله ترجمه‌اش تا یکی دو ماه دیگر کامل میشود. از آنجایی که در ایران با زندگی دوم آشنایی عمومی وجود ندارد باید ابتدا آنرا توضیح داد. برای فهمِ بهتر میتوان زندگی دوم را به یک شبکه اجتماعی گرافیکی تعبیر کرد. زندگی دوم همچون بازیهای رایانه‌ای محیطی سه بعدی دارد که مبتنی بر شبکه اینترنت است و هرکسی میتواند با هر هویتی در آنجا زندگی جدید یا دومی را آغاز کند. شاید تعبیر مناسب، «توهم همگانی» باشد. خوابی است که همه‌ی اعضایش در آن شریکند. با تحلیلی که این محقق(تام بل‌استورف) داشته فواید بسیاری برای دنیاهای مجازی و زندگی دوم برشمرده است مانند این مورد:

زندگی دوم می­توانست در موارد ناتوانی شدید روانی، به شکل قابل­ توجهی اشکال جدیدی از شخصیّت را فراهم آورد. یوسف (جوزف)، برادر سوزی، از شیزوفرنیِ تضعیف­ کننده‌­ای رنج می­بُرد. سوزی توضیح داد که یوسف در دنیای واقعی (در سی و چند سالگی، تقریباً هم سن با سوزی) «منزوی است و به ندرت [با کسی] ارتباط برقرار می­کند.» امّا در زندگی دوم:

من و یوسف ساعت­ها اماکن مختلف را سیاحت می­کنیم، زمانی را برای حرف ­زدن صرف می­کنیم، چیزهایی درست می­کنیم. دیدنِ کارهایی که او این­جا انجام می­دهد امّا در زندگی واقعی هرگز قادر به انجام آن نیست، شگفت­ انگیز است. برای مثال، او در زندگی واقعی به دلایلی که واضح است با مادرم زندگی می­کند. کمی بعد از این­که یوسف به زندگی دوم آمد، اتاق کوچکی روی قطعه زمینی درست کرد و آن را با تعداد کمی از اقلام کوچک تزئین کرد. وقتی به او سر زدم، گفت: «این­ باید همان حسّی باشد که پس از نقل مکان به خوابگاه دانشگاه برای اولین بار ایجاد می­شود.» این جمله قلب مرا شکست، اما هم­زمان مرا خوشحال هم کرد چون در زندگی واقعی او هرگز نمی­تواند این را تجربه کند، اما این­جا می­تواند. اگر به خاطر زندگی دوم نبود به علت ناتوانی برادرم هرگز نمی­توانستم چنین تجربه­‌ای را با او داشته باشم. (از فصل پنجم (شخصیت) قسمتِ «نماینده»)

چند روز پیش بازی Hitman-Absolution را تمام کردم. ظرف مدت سه روز تلاش بی وفقه! سال گذشته هم بازی Max Payne3 را ظرف دو روز تمام کردم. و البته هنوز لذّت آن تقلّاها در وجودم محسوس است. و شبیه همان لذت را از این یکی هم بردم. هر چه می‌گذرد با پیشرفتِ بازی‌ها چه از لحاظ کیفیت بصری و چه از لحاظ کیفیتِ موضوع و داستان، این لذّت هم بیشتر میشود. در دنیایی که اصالت یا با لذّت است یا با پول، این بازی‌ها در کجای نقشه‌ی عجیب افعال بشر امروز قرار می‌گیرند؟ تأثیر این دست بازی‌ها کجای فعّالیت انسانی را در آینده خواهد گرفت؟ من بعنوانِ یک فرد از نسلی که از کودکی با بازی‌های گرافیکی کامپیوتری بزرگ شده است چقدر می‌توانم با فهمِ سرعتِ فاجعه‌بارِ پیشرفتِ این دست بازی‌ها، آینده‌ی آنها را تخمین بزنم؟ در بین کسانی که رویِ خوش به این بازیها نشان میدهند، من جزء کسانی هستم که احتمالاً میزان وابستگی کمی به بازی کامپیوتری دارم. کسی هستم که در یک سال، تنها یک بازی را تمام میکنم آنهم در سه روز. یعنی رویکرد من به بازیهای کامپیوتری مثل رویکرد کسانی است که سالی یک سریال را تماشا میکنند. با این وصف من چقدر میتوانم آینده‌ی این جهانِ دوم را ببینم؟ من کسانی را دیده ام که عاشق کامپیوتر هستند و عاشق بازی. انواع بازیهای کامپیوتری را تجربه میکنند. ولی دیده ام که اینها از بس دیوانه و عاشق هستند نمیتوانند دور دستِ اینکار را ببینند پس از این منظر شاید جایگاهِ من بعنوانِ کسی که هم سالی یکبار خود را غرق در این دنیا میکند و هم میاید از بیرون به قضیه نگاه میکند تا ببیند چه کرده است و این کار به چه دردی خورده است و چه چیزهایی به دست آورده و چه چیزهایی را فدا کرده است و میبیند که انسان دارد در این دنیا چه میکند، جایگاهِ مناسبی باشد برای قضاوت درباره‌ی آنچه بشر در حال ساختنش است.