ایران قدرتمندترین کشورِ اسلامی در خاورمیانه است. آیا میتوانید قدرتِ ایران را هنگامی که کنترل عراق را بهدستگیرد تصوّر کنید؟ عراق سومین کشورِ صادرکنندهی نفت در جهان است. من این مسئله را در همان سال 1992 پیشبینی کردم.
این متنی است که در سال 1994 نوشتهام: «در اختیار گرفتنِ کنترلِ عراق توسطِ ایران، جهان و علیالخصوص اروپا را تکان خواهد داد و این اتّفاق انگیزهی قویای خواهد بود تا کشورهای اروپایی بهسرعت متّحد شوند. چنین حرکتی با هر مقدار از موفقیّت این قدرت را به ایران میدهد که بتواند قیمت نفت را به مقدارِ قابل ملاحظهای بالا ببرد (در واقع این اتّفاق منجر به کنترلِ نفتِ تمام خاورمیانه به دستِ ایران میشود) و همچنین باعثِ کاهشِ سریعِ ارزشِ پولِ غرب میشود و در پی آن کشورهای اروپا به سرعت متّحد میشوند تا حوزهی یورو به قویترین بلوک اقتصادی دنیا تبدیل شود. این همان اتّفاقی است که وقوعِ آن در کتاب مقدّس پیشبینی شده است.» (آیا عراق به ایران میگرود؟ فیلادلفیا ترومپت[1])
شما باید پاراگراف قبلی را دوباره بخوانید! از آن روز تا به حال اتّفاقات به گونهای رقم خورده که این اتّفاق بسیار سریعتر از آنی که فکر میکردهام در حالِ وقوع است. در سال 2003، ایالات متّحده، رهبرِ عراق را سرنگون کرد. صدّام حسین تنها رهبری بود که ایران از آن میترسید. امریکا وی را از سرِ راه برداشت، امّا آیا امریکا قدرت و تمایلی به حفظ این غنیمت جنگی دارد؟ پیشگویی بیان میکند که جواب منفی است. امریکا پذیرفته است که سربازان خود را تا آخر سال 2011 از عراق خارج کند. امریکا به زیبایی راه را برایِ حکمرانی ایرانِ شیعه بر عراقِ شیعه هموار کرد!
این امریکا بود که رهبر صربستانی، اسلوبودان میلوشویچ[2] را در جنگِ کوسوو[3] در سال 1990 سرنگون کرد. او تنها رهبری بود که اروپا و آلمان از آن میترسیدند. پارادوکسِ گیج کننده شاید این است که قدرتِ امریکا راه را برای هر دو پادشاهِ شمال و جنوب باز کرد و مسیرِ واژگونی خود را هموار کرد.
نشریّهی نیویورک تایمز[4] در تاریخ 1 مه 2003 نوشت: «در هفتههایِ اخیر، چکیدهی گزارشاتِ موثّقِ جاسوسی نشان میدهد که ایران در تلاش است بر رویدادهایِ داخلِ عراق تاثیر بگذارد. در نظرِ تحلیلگرانِ امریکایی، ایران از نقشِ قوی امریکا در عراق، که منجر به گسترشِ نفوذ سیاسی و نظامی امریکا در منطقه میشود، استقبال نمیکند. بر اساسِ ارزیابیهایِ انجام شده، ایران در صددِ برخورد با نیروهای امریکایی نیست بلکه قصدِ تاثیر بر رویدادهایِ عراق را دارد. به همین دلیل است که امریکا در تلاشِ خود برایِ طراحی کردنِ نظامِ عراق شکست میخورد و تصمیم به خروج از عراق میگیرد.» اتّفاقاتی که از آن موقع روی داده نشان میدهد که این ارزیابی بسیار درست بوده است.
ظواهرِ مسلّمِ لشکرکشی به عراق، ضعفِ امریکا را نشان میدهند امّا با این حال، حکومتِ فعلی ایالات متّحده متعهد است که نگذارد در عراق، یک مدلِ ایرانیِ تئوکراسی[5] حاکم شود و این نشان میدهد که امریکا هیچ قصدِ سیاسیای ندارد تا این تعهد را ملتزم شود. در حال حاضر ایران نفوذ زیادی در دولتِ عراق داد. دولت عراق با نخست وزیریِ یک شیعه، نوری المالکی، روابط خوبی با ایران دارد. حمایتِ روحانیِ متّکی به ایران و شیعهی ضدّ امریکایی، مقتدا صدر، برای المالکی حیاتی بود تا بتواند بعد از 9ماه وضعیتِ بغرنج در سال 2010 دولت تشکیل دهد.
کتاب مقدّس نشان میدهد که امریکا نمیتواند آنگونه که آرزو دارد ایران را متوقّف کند. روشن است که ایران هرکاری که بتواند برای گسترشِ نفوذش در اکثریتِ شیعه و کنترلِ ثروتِ عظیمِ نفتی عراق انجام میدهد. کمی بعد از اینکه بغداد توسط نیروهای ائتلافی اشغال شد؛ معلوم شد که در گذشته شیعیانِ ایران نفوذ زیادی در عراق کرده بودهاند؛ حتی در زمانِ دیکتاتوریِ صدّام حسین. موسسه جاسوسی استراتفورد[6] در خاطرات جنگش[7] در تاریخ 3 آوریل 2003 اینگونه مینویسد:
«جمعیتِ شیعیانِ عراق در حال ایجادِ مشکلاتِ بزرگِ حکومتی برای ایالات متحده است. این اتّفاق تا اندازهای پیشبینی میشد؛ و تا اندازهای غافلگیرمان کرد. این غافلگیری به دلیل روحیّهی امریکاستیزی نیست بلکه به دلیل سازماندهی آنها است. شیعیانِ عراق بسیار بهتر از آنچه که سرویسهایِ اطلاعاتی امریکا فکر میکردند سازماندهی شدهاند. بسیار واضح است که هدفِ بلندمدّت آنها اداره کردنِ عراق است... (بسیار قبل از حملهی امریکا به عراق، شیعیان در تلاش برای دستیابی به این هدف بودهاند.)
در واقع ایالات متّحده نمیتواند شیعیان را در تنگنا قرار دهد و شیعیان این نکته را میدانند. آنچه که واشنگتن میخواهد قرار گرفتنِ سربازانِ امریکا در وضعیتِ کنترلِ اعتشاشات نیست.... در پایان به نظر میرسد راهِ حلِ این مشکل در تهران است. قسمتی از جامعهی شیعیانِ عراق که سازماندهی شدهاند، تشکیلات خود را مدیونِ ایران هستند. هدفِ ایران مشخص است: خارج کردنِ ایالاتِ متّحده از عراق. مقاماتِ رسمیِ تهران توقّع نداشتند که این اتّفاق به سرعت رخ دهد امّا آنها انتظارِ چنین اتّفاقی را دارند.» موفقیّت تهران نقریباً امروز کامل شده است.
واشنگتن در موقعیّت بسیار سختی در رابطه با ایران قرار گرفته است. امریکا به جایِ آنکه بتواند از عراق بعنوانِ پایگاهی جدید در خاورمیانه برایِ تحمیلِ فشار علیه ایران استفاده کند باید با همسایهی جدیدش، ایران، مودّب و نجیب برخورد کند تا مبادا وی را خشمگین کند! رئیسجمهور بوش، در سخنرانیِ سالیانهی وضعیتِ کشور[8]ش در سال 2002، ایران را شمارهی دوّم در کشورهایِ «محورِ شرارت»[9] معرّفی کرد. سقوط بغداد به مثابه تهدیدی برای ایران بود تا مراقب عملکرد خود باشد. اگرچه امریکا درباره ایران محتاطانه عمل کرده است، امّا ایران به مانند متّحدی دیده میشود که به شیعیانِ عراق انگیزه میدهد تا نظام تاسیس کنند!
البته ایران در حالِ کار کردن از طریقِ مجراهایِ استانداردِ سیاسی و دیپلوماتیک است تا موقعیّتی برای خود به منظورِ استفاده از سرمایههایِ عراقِ جدید ایجاد کند. ایران با دولتِ عراق همکاری میکند، توافقنامههایِ اقتصادی منعقد میکند و از دیگر مجراهایِ دیپلوماتیک بهرهبرداری میکند. امّا جالب آنجاست که تلاشهایی که امریکا برای تحکیم منافع خود کرد؛ وابستگی عراق را به رژیم اسلامی به اثبات رساند.
نمونهی آن نزدیک شدنِ امریکا به نیروهایِ شبه نظامیِ شیعه بود. در نظر افکارِ عمومی امریکا هیچگونه مدارایی با نیروهایِ شبه نظامیِ مستقلِ عراق نداشت. امّا نیروهایِ ائتلافی اینگونه به قضیه نگاه میکردند که نیروهایِ مسلّحِ شبه نظامی، شهرهایِ جنوبی عراق را کنترل میکنند. بنا به گزارش یک رادیویِ عمومی ملّی در 8 سپتامبر 2003، تیپِ بدر با نیروهایِ امریکا همکاری کرد، برایِ مثال نیروهایِ امریکایی در حمله و دستگیریِ حامیانِ صدّام، اعضایِ تیپ را جهتِ انتقال اسلحه تایید کردند. شیعیان از این کار چه سودی میبردند؟ امروزه در عراق حکومت شیعیان در قدرت است.
هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور پیشینِ ایران در سپتامبر 2003، مصاحبهای با خبرگزاری ایرنا داشت که در آن برداشتی هراسانگیز از این اتّفاقات ارائه داد: «با اینکه در ظاهر ایالات متّحده در کشورهایِ همسایه حضور فیزیکی دارد، واقعیت این است که امریکا توسط ایران محاصره شده است.» آیا این فقط یک بلوف است؟ اگر صادقانه به وضعیت نگاه کنید میتوانید ببینید که این حرف درست است! براستیکه ایران امریکا را «محاصره» کرده است؛ چرا که ایران پادشاهِ کشورهایِ حامیِ تروریسم است.
استراتفورد گزارشی از میزانِ رشدِ نفوذِ ایران در میانِ قیامهای خاورمیانه که منطقه را در اوایل سال 2011 فراگرفته منتشر کرده است: «همانطور که ایران به همپیمانانِ امریکا در منطقه و در میانِ ناآرامیهایِ اخیر، از بحرین تا عربستان سعودی و از یمن تا اسرائیل، یادآوری کرده است؛ تهران قدرت درحال پیشرفت و تنها قدرتِ جایگزین امریکا در منطقه است. ایران هماکنون شبکهای قوی از نیروها و عوامل مخفی در نقاط کلیدیِ سرتاسرِ منطقه دارد که در حالت آمادهباش است. این شبکه میتواند ناآرامیهایی در غزّه و لبنان ایجاد کند تا علیه اسرائیل طغیان کنند؛ کمترین نتیجهی این اتفاق، تشدید ناآرامیهایِ بحرین است. بحرین پنجمین پایگاه دریایی امریکا در منطقه و راهِ نفوذ به جمعیتِ شیعهی عربستان سعودی در شرقِ نفتخیز شبه جزیره است. ایران این شبکه را درست زمانی ایجاد کرده است که نیروهای امریکایی در عراق حضور داشتند و امریکا به عمد تنها یک محصولِ از این حضور برداشت کرد که آن، پیشبینیِ مجموعه اتّفاقات محتمل در صورتِ غلبهی ایران بر بینالنّهرین بود. بینالنّهرین جاپای محکمی برای دستیابی به هر نقطهی دیگری از منطقه است...
«با توجه به ناآرامی های سال 2011، جایگاه آمریکا در منطقهی خلیج فارس بسیار وخیم تر از آن است که واشنگتن حتی در پایان سال 2010 میتوانست تصوّر کند. واشنگتن مانده است با این سوالِ بیجواب همیشگی: با ایران و قدرت ایران در خاورمیانه چهکار باید کنیم؟ امریکا برای این مسئله هیچ جوابی پیدا نکرده است. یک راهِ حلّ موقت میتواند باقی ماندنِ بخشی از سربازانِ امریکا در عراق باشد امّا این راهِ حلّ قطعی نیست. امّا هرچه در سالِ 2011 پیش میرویم این راهِ حلّ موقّت هم ناکافی بهنظر میرسد مخصوصاً که اعتمادِ متّحدینِ امریکا در منطقه نسبت به واشنگتن سلب شده است.» (14 آوریل 2011)
پیشگوییهایی که مدّ نظر ما بود نشان میدهد که ایلاتِ متّحده از این پس مسئلهی اصلی در منطقه نخواهد بود و توجّه شاهِ جنوب به هدفِ دیگری، یعنی شاهِ شمال، معطوف خواهد شد.
[1] "Is Iraq about to fall to Iran?", Philadelphia Trumpet
[2] Slobodan Milosevic
[3] Kosovo war
[4] New York Times of May 1, 2003
[5] Iranian-Style Theocracy – مدل ایرانی-اسلامی حکومت – حکومت خداسالاری
[6] Stratford
[7] War Diary
[8] State of the Union address
پیمانِ آشتیِ خاورمیانه، اخبار را پر کرده است؛ همانند تمامی آشتینامههایی که تا قبل از شروعِ جنگِ جهانیِ دوم بر اخبار چیره بودند! این نیز نشانهای مهمّ از وقوعِ جنگ در خاورمیانه است! و این جنگ به جنگِ جهانی سوم ختم میشود.
آشتینامهها غرب را افسون کرده و از دیدن و تشخیص دادنِ نقشهی بزرگِ ایران برایِ کنترلِ خاورمیانه عاجز کردهاند. این نقشه هیچگاه با یک آشتینامه متوقف نخواهد شد. تنها یک نیروی برتر میتواند جلویِ این حرکت عظیمِ اسلامی را بگیرد. منتهایِ آمالِ ایران، تسخیرِ اورشلیم است. دستیابی به اورشلیم، جهانِ اسلام را توسط ایران گالوانیزه خواهد کرد. ایران در آرزویِ خود پیشرفت خواهد کرد امّا نمیتواند اورشلیم را تسخیر کند. من از کجا این را میدانم؟ ما باید بیش از حد احمق باشیم تا ایران بتواند اورشلیم را تسخیر کند! کتابِ مقدّسِ شما میگوید که این اتّفاق نمیافتد. با این حال کتاب مقدس بیان میدارد که قدرت دیگری اورشلیم را تسخیر خواهد کرد. این سخنان زمانی برای شما اثبات میشوند که دقیقاً همانطور که ما پیشگویی کردیم اتّفاق بیافتند. امّا چون تا آنوقت هنوز زمان باقی است نیاز است تا این گفته با دلیل برای شما اثبات شود.
آقایان بِلِر و بوش این بینش را داشتند که کشورمان نمیتواند در جنگ با تروریسم پیروز شود مگر با استفاده از قدرتمان! آنها سعی کردند تا بوسیلهی واژگون کردنِ دولتهایِ عراق و افغانستان تاثیر ایران را در منطقه کاهش دهند امّا حتّی آنها نیز نخواستند تا با ایران درگیر شوند.
اکثرِ سیاستمداران و مطبوعات و دانشگاههایِ ما، تروریسم را نمیفهمند؛ و همچنین تاریخ را! وینستون چرچیل گفت: «تاریخ بشریّت، جنگ است» مردمِ بیاطّلاع سعی در این دارند که بگویند این حرف اشتباه است. ابرقدرتها نمیتوانند در این دنیایِ شیطانی و جنگزده به حیات خود ادامه دهند مگر با به راه انداختنِ جنگهایِ طولانی و سخت. این واقعیتِ دنیایی است که ما در آن زندگی میکنیم. تخیّلهایِ زیبا نمیتواند این واقعیت را عوض کند.
در سال 1930، چرچیل به انگلیس و امریکا دربارهی هیتلر هشدار داد. سیاستمداران و رسانهها و انستیتوهای آموزشی بیش از حد خوشبین و علیهِ او بودند. در واقع او به تنهایی در مقابل رهبرانِ دنیا ایستاد! و اینکارِ وی موجب پیروزیِ ما در جنگِ جهانی دوم شد. ما تقریباً هیچ چیزی از هشدارِ او نیاموختیم. در واقع، امروزه خوشبینها بیشتر از قبل رشد کردهاند.
هر کشوری که ابرقدرتِ جهان را از پای درآورد، تبدیل به ابرقدرت میشود! این درسی است از طبیعتِ انسان و کُتبِ تاریخ. یک ابر قدرت هیچگاه نمیتواند مخفیانه به حرکتِ خود ادامه دهد.
رهبرانِ ما نتوانستند تاریخ را درک کنند چرا که نخواستند بفهمند که طبیعتِ شیطانیِ انسان، درون هر فردی روی زمین وجود دارد؛ هم درونِ شما و هم درونِ من! (ارمیای نبی 17:9) امتناعِ ما در استفاده از تواناییهایِ نظامیِ خود، چنانکه باور داریم، همیشه کارِ درستی نیست؛ بلکه این سستیِ زبونِ ما حاصلِ گناهانِ ماست. حقیقتاً ما ایمان و صفاتِ ممتاز و نیز شجاعتِ نبرد با ایران را بعنوانِ تروریستِ درجهی یک جهان نداریم. و بالاخره ما اثبات خواهیم کرد که ضعیفتر از آنی هستیم که باقی بمانیم!
پادشاهِ جنوب محصولِ تروریسمِ دولتی است. به همین دلیل است که ایران به پادشاه تبدیل شده است! آیاتِ 11:40 الی 43 کتابِ دانیال، حاویِ پیشگوییهایی از آخرالزّمان است. این آیات دربارهی کشوری هستند که در سیاست خارجهاش همیشه تهاجمی است. این کشور تا زمانیکه جنگی برپا کند حمله میکند. معنایِ چنین حرفی این است که آن قدرت باید کشوری بزرگ در زمینهی تولید نفت باشند. همچنین این پیشگویی به ما نشان میدهد که این کشور در فاصلهی نزدیکی نسبت به مصر و اتیوپی و لیبی قرار دارد. چه کشور دیگری جز ایران چنین خصوصیاتی دارد؟
ایران به شدّت رادیکال است؛ پادشاهِ اسلامِ رادیکال. مشیِ تهاجمیِ این کشور به چه چیز منتهی میشود؟ به جنگ! درست مانند گذشته. ایران باعثِ جنگی با سلاحهایِ کشتارِ جمعی و وحشتناک میشود. این تهاجم به چیز دیگری منجر نمیشود. ادراکی ساده از تاریخ و طبیعتِ انسان باید ما را به این نتایج برساند. در این دنیا، خوش بین بودن و فکر کردن به آنچه میخواهیم و دوست داریم؛ جلویِ فاجعه و آنچه هست را نمیگیرد. دقیقاً همانطور که خیالپردازانِ خوشبین در سال 1930 جلویِ هیتلر را نگرفتند!
تاریخ چون رعد میغرّد تا ما را از خوابِ غفلت بیدار کند.
نویسندهی بزرگِ روسی، فئودور داستایوسکی[1] از افراطگراییِ روسها و بلایی که میتوانست بر سر کشورش بیاورد میترسید. تنها چند روز پس از مرگِ وی، تزار کشته شد و توسط رادیکالها سرنگون شد. این حرکت افراطی به چه منجر شد؟ به جوزف استالین[2] و گسترشِ کمونیسمِ خشن در تمامِ دنیا.
بنابراین، تفکّر افراطیِ ایرانی به کجا ختم خواهد شد؟ به تروریسمِ دولتی؛ که قرار است ماشهی جنگ هستهای ِجهانی سوم را بکشد. در این مرحله ما قدرتِ کافی را برای جلوگیری از ایران داریم امّا نه میلِ کافی را. ما از مواجهه با ریشهی اصلی تروریسمِ دولتی در خاورمیانه میترسیم. ما اگر با این واقعیّت کنار نَیاییم هیچگاه نخواهیم توانست بر تروریسم غلبه پیدا کنیم. ما با چانه زدن نمیتوانیم پیروز شویم[3]. تنها با یک قدرتِ برتر و مِیل برایِ استفاده از آن میتوان پیروز شد. این تنها راه برای توقّفِ تروریسمِ دولتی است.
«اگر باز هم مرا اطاعت نکنید، هفت بار شدیدتر از پیش، شما را بخاطر گناهانتان مجازات خواهم کرد. قدرت شما را که به آن فخر می کنید، درهم خواهم کوبید. آسمان شما بی باران و زمین شما خشک خواهد شد» (کتاب لاویان[4]، 19-26:18) دانیالِ نبی خبر داده است که این یک پیشگوییِ آخرالزّمانی است. (کتابِ دانیال آیات 12:9 و14-9:12) اسرائیلِ کوچک بیشتر از ایران توانایی نظامی دارد امّا میترسد از آن استفاده کند. موردِ مشابه انلگلیس است. و قطعاً این قضیه برای امریکا نیز صادق است. کشورهایِ ما میترسند از تواناییهایِ خود استفاده کنند و این به دلیلِ گناهانِ ما است. «غروری که از قدرت»مان داریم شکسته است.[5] مسئله بسیار ساده است، ما تمایل نداریم که از جنگِ علیه تروریسم حمایت کنیم.
ما همانگونه که کشور تروریست میخواهد درحال جنگ با تروریسم هستیم؛ و این بدین معنی است که هرگز پیروز نخواهیم شد. آنها فهمیدهاند که این جنگ را به روش خودشان میتوانند پیروز شوند. به همین دلیل است که این جنگ را برپا میکنند. آنها شکست خواهند خورد؛ اگر ما مایل به استفاده از قدرتمان باشیم.
کشورها باید در قبالِ حمایت از تروریسم مسئول باشند. چگونه یک کشور به خود اجازه میدهد از تروریسم حمایت کند؟ اکثرِ گزارشهایِ جاسوسی از عربستان نشان دهندهی این واقعیت هستند که عربستان، سرمایهی هنگفتی در حمایت از تروریسم در اسرائیل(و البته علیه امریکا) خرج میکند. چرا؟ زیرا عربستان از تروریستها بیشتر از امریکایِ «ابرقدرت» میترسد. یک ابرقدرتِ واقعی اجازهی چنین خیانتی را نمیدهد. حمایت و سرمایهگذاری رویِ تروریسم، نوعی جنگ است. حامیانِ تروریسم بیشتر از خودِ تروریستها مقصّرند. آنها هستند که ترور را عملی میکنند.
اگر امریکا و انگلیس، کشورهایِ حامی تروریسم را مجبور به پاسخگویی میکردند، این باتلاق زودتر از اینها خشکیده میشد. اگر رهبریِ ایران در منطقه حذف شود، اوضاعِ خاورمیانه در این برههی تاریخی به سرعت بهتر میشود. چرا که ایران پادشاه است. امّا متاسفانه پیشگوییهایِ کتاب مقدّس نویدِ چنین رویدادی را نمیدهند.
برگِ برندهی ما، ارتباط ما با خداوند خواهد بود. اگر خداوند برایِ ما باشد، شکست نخواهیم خورد. امّا اگر خداوند علیه ما باشد، پیروز نخواهیم شد. پیشگوییهایِ کتابِ مقدس سخن از این دارند که خداوند علیه ما است و ما را نفرین میکند.
بعد از سرنگونی صدّام حسین، موقعیت بسیار خوبی برای امریکا پش آمد تا ایران را تحتِ فشار قرار دهد. اگر ایران شکست بخورد و متوقّف شود، بلافاصله سوریه تسلیم خواهد شد و دیگر کشورهایِ اسلامی نیز به همین نسبت. امّا به جایِ این اتّفاقها، ایران و سوریه در حالِ تماشایِ تفرقهای هستند که بینِ ما افتاده است. دولتهایِ بوش و بلر محبوبیت خود را به شدّت از دست دادند؛ دقیقاً به دلیل آنکه میل داشتند از قدرتمان استفاده کنند. نخست وزیر بلر از شغلش برکنار شد و رئیس جمهور بوش سِمَت خود را در حالی ترک گفت که انبوهی از انتقاداتِ شرمآور و ننگین وی را نشانه رفته بودند. کشورهایِ تروریست، ضعف و تفرقهی خجالتآور ما را دیدند و در حمایت از تروریسم گستاختر شدند.
غروری که از قدرتمان بود شکسته شده است. پس خود را برای آیندهای وحشتناک آماده کنید.
تنها کاری که باید انجام دهیم، تماشایِ اسرائیل است. آیا اسرائیل میتواند بر تروریستها فائق آید؟ ایران و دیگر کشورها همچنان درحالِ تجهیزکردنِ تعدادِ بیشماری از تروریستها هستند. تنها راه برایِ برعکس کردنِ این معادله، متوقّف کردنِ ایران است.
رئیسجمهور بوش گفت: «حملهی تروریستیای که به ما شد به دلیل قدرتِ ما نبود بلکه به خاطر این بود که ما تصوّر کردهایم که ضعیف هستیم.» امّا دلیل واقعی چیزی بیش از تصوّر است. ما واقعاً ضعیف هستیم. ایران و دیگر تروریستها، میوهی ضعف و سستیِ ما را میچینند. تنها دلیلِ وجودِ تروریسمِ دولتی، ضعفِ ما است.
[1] Fyodor Dostoyevsky
[2] Joseph Stalin
[3] We can't negotiate a victory. منظور این است که با مذاکره نمیتوانیم پیروز شویم و این نشاندهندهی خویِ امریکاییها در مذاکره است که در اساس مذاکره را نمیپذیرند.
[4] Leviticus 26:18-19
[5] The "pride of our power" has been broken
شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.
<در سال 1992، «نیویورک تایمز» نوشت: «بعد از تبدیل شدن به مهمترین قدرتِ نفتی بعد از عربستان، ایران انتظار دارد تا آرزوی بزرگترش را، که همان تبدیل شدن به مهمترین قدرتِ منطقهی خلیج فارس است، پیش بَرَد. یک هدفِ بلند مدّت در سیاستِ خارجی ایران.»(7 نوامبر 1992) این مقاله چگونگیِ دستیابی ایران به چنین قدرتی را اینطور توضیح داد: «آن چیزی که برای غرب و کشورهایِ منطقه مشکلسازتر است، آن رویِ نقشهی ایران برای رسیدن به این هدف است. یک برنامهی تجدیدتسلیحاتِ عظیم که سرمایهاش از پول حاصل از فروشِ نفت حاصل میشود.»
مجلهی «کارشناس مسائل اسلامی»[1] در منطقهی گلاسترِ[2] انگلیس، مقالهای را در ماه آگوست سال 1994 چاپ کرد که میگفت: «همزمان ایران در حال دنبال کردنِ سیاستی است که اسرائیل را توسط دشمنانی خشن محاصره کند.» ترکیه در حال نزدیک شدن به ایران است. برای شمالِ اسرائیل، ایران حزبالله را با پول و اسلحه در لبنال تأسیس کرده است. با ایجادِ حماس که غزّه را کنترل میکند، تهران میتواند درگیریِ دیگری را هر زمان که بخواهد در غرب و شمالِ اسرائیل آغاز کند. همچنین ایران درحالِ ایجاد جبههی دیگری در کرانهی باختریِ رود اردن میباشد؛ که توسط مجاهدانی به جلو میرود که اگر نگوییم جیرهخوارِ ایراناند، حتماً از طرفدارانِ ایران هستند. و مصر از زمانِ خلعِ یدِ رئیسجمهور مبارک همچنان که وارد اردوگاهِ ایران میشود به سرعت در جهتِ لغو آشتینامهی خود با اسرائیل پیش میرود.
قطعاً شیعیان، ایران را هدایت میکنند و در عراق در اکثریتِ 60 درصدی هستند. حذفِ صدّام حسین در سالِ 2003 توسط امریکا، راه را برایِ ایران گشود تا بطورِ گسترده در عراق نفوذ کند؛ یعنی ایران برای ارتش شیعیان، سلاح، سرمایه و آموزش تدارک دید و هزاران نفر از عواملش را به عراق فرستاد و روابط اقتصادی با آنجا برقرار کرد. علاوه بر آن قدرتمندترین حذبِ سیاسی در عراق با تهران همپیمان است که این مهم میتواند عاملی تعیینکننده برایِ سلطهی ایران بر عراق باشد.
مقالهی سال 1994 این مجلّه میگوید: «ایران فعّالیت خود را در حاشیهی جنوبی دریایِ سرخ آغاز کرده است و مصمّم است که تأثیر خود را بطور قابل توجهی در سومالی و یمن افزایش دهد. کمی بالاتر از ساحل دریای سرخ، سودان هماکنون کاملاً در دستانِ طرفدارانِ ایران است، همچنین رژیمِ نظامیِ عُمر حسن البشیر چیزی بیش از یک سنگر برایِ اسلامگرایانِ حسن الترابی نیست. به دلیل زیرساختهای سودان، مسلمانانِ بنیادگرا شروع به تضعیف کردن ثُبات اریتره، که به تازگی استقلال یافته است، کردهاند. شایانِ ذکر است که اریتره هماکنون همهی آنچه که قبلاً خطّ ساحلی دریایِ سرخِ اتیوپی بود را کنترل میکند.»
این گرایشها تا به امروز ادامه پیدا کرده است. ایران به فرستادنِ سلاح از طریق کشتی برای اسلامگرایانِ سومالی ادامه میدهد. در مارسِ 2008، ایران یک توافقنامهی نظامی با سودان امضا کرد. در مه 2008، ایران با انعقاد قرار دادهایِ تجاری و توافقهای سرمایهگذاری، روابطش را با اریتره گسترش داد. مجدداً در سال بعد، در آوریل 2009، ایران و اریتره هر دو با الجزایر، توافق همکاریهای دوجانبه منعقد کردند. ایران تاثیر و کنترل زیادی بر شمالِ افریقا دارد که این قدرت نفوذ با وقوعِ ناآرامیهایِ کشورهای عربی در اوایل سال 2011، بیشتر هم شده است. دولت تونس در ماه ژانویه سقوط کرد و احتمالاً به دست مسلمانانِ رادیکال افتاد. حزبِ Ennahda، که توسط دیکتاتوری زینالدّینِ بن علی توقیف شده بود، به سرعت به قویترین نیرویِ سیاسی کشور تبدیل شد. ایران نیز بصورت گسترده در یمن و بحرین نفوذ کرده است و عمیقاً در امور افغانستان مداخله میکند. بسیاری از ملّتهای میانهرویِ عربی از ایران و از مقابله با آن میترسند.
یکی نگرانکنندهترین جنبههایِ رشدِ قدرتِ ایران، دستیابی زودهنگامِ آنها به سلاحِ هستهای است. قبلاً در سال 1992، روزنامهای اروپایی تیتری در صفحه نخست خود قرار داد با عنوانِ «ایران بمب اتمی دارد»[3] که بیان میداشت: «از آنجایی که 2 کلاهک هستهای بصورتِ رسمی در لیست گمشدههای کشور تازه استقلالیافتهی قزاقستان، که در گذشته بخشی از شوروی بود، قرار گرفته است؛ ایران حداقل 2 کلاهک هستهای به دست آوردهاست»(7 مه 1992) با توجه به تهاجمی بودنِ سیاست خارجهی ایران، قطعاً این گزارش درست است.
علاوه بر این، ایران از سالها قبل یک برنامهی هستهای برای خود داشته است. اطلاعاتی فاش شده است که نشان میدهد ایران، هنگامیکه در منظرِ عموم میگوید که این برنامه فقط برای مصارفِ انرژی آن است، در واقع قصد دارد که کشورها بدانند که این کشور میتواند یک تهدید هستهای باشد. در مه 2011، آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارش داد که ایران، رویِ ساختنِ ماشهی بمبِ اتم کار کردهاست.
در ادامه آنچه مجلهی «کارشناس مسائل اسلامی» در تاریخ 13 مه 1992 نوشته است را میخوانیم: «هدف اصلی استراتژیکِ ایران، احاطه و کنترلِ خلیج فارس و اطرافِ آن است. قدمِ اساسی برای رسیدن به این هدف، بهدست گرفتنِ رهبریِ بیچون و چرایِ پایگاهِ اسلامِ رادیکال است.» درستی بسیاری از گزارشهایِ جاسوسی در مورد ایران به اثبات رسیده است. آیا ما متوجه هستیم که ایران دارد به چه قدرتِ بزرگِ نظامیای تبدیل میشود؟
پروفسور بَری رابین[4] در ژولیه 2007 نوشت: «ایران در تلاش است تا تأثیر خود را از طریقِ این 3 مسیر گسترش دهد: پروپاگاندا و تحریک و تهییج؛ پیشرفتِ گروههای همپیمان، و برجستهکردنِ قدرتِ کشور. ایران امروزه از اسلامگرایانِ رادیکالِ افغانستان و عراق و لبنان و فلسطین و دیگر کشورها حمایت میکند. دو همپیمانِ اصلیِ ایران، حزبالله در لبنان و گروه حماس در فلسطین هستند.» (نشریه سیاست جهانی[5]، 25 ژولیه 2007)
و امریکایِ «ابرقدرت» به ایران اجازه میدهد تا به حمایت از تروریسمِ خشن ادامه دهد. <خلاصهی گزارشِ استراتفورد[1] در تاریخ 22 آگوست سال 2003 بیان میداشت که با پیروزیِ قطعیِ ارتشِ متّحد در عراق در ماهِ مه،در کشورهایِ منطقه شاملِ عربستانِ سعودی، سوریه و ایران، امریکا بعنوانِ «قدرتِ مسلّط در منطقه» قلمداد شد و تبعیت از خواستههای امریکا در دستورِ کارشان قرار گرفت. امّا، هنگامی که ثبات و پایداری در عراق از بین رفت و رویدادها به گونهای دیگر پیش رفت، این کشورها مواضع خود را به تدریج تغییر دادند. امریکا دیگر بعنوان قدرتِ مسلّط شناخته نمیشد بلکه ضعیف و محتاج به حساب میآمد. این تغییر بیشترین تأثیر را بر ایران گذاشت و متعاقباً شیعیانِ عراق را نیز تحتِ تأثیر خود قرار داد.
استراتفورد نوشت: «اگر ایرانیان احساس کنند که وضعیتِ منطقه، از کنترلِ امریکا خارج است، آنگاه درک میکنند که هزینهی کنترلِ شیعیانِ، برای آنها عددی نجومی خواهد بود؛ و بهتر بگویم، ایرانیها قرار نیست روی بازنده شرطبندی کنند.[2]» (من بر این باورم که ایران در این صحنه تهاجمیتر از آن چیزی است که در بیانیه استراتفورد آمده است)
«از نظر ما وضعیت منطقه برای امریکا در حال بحرانی شدن است. اوضاع برای دولت بوش بسیار بد پیش میرود. تهدیدِ قیامِ مسلمانان از دریای مدیترانه تا خلیج فارس دیگر یک مفهموم نظریِ بامزه نیست.[3](این تأثیر و کنترل تا فراتر از دریای مدیترانه و تا شمال افریقا،گسترده خواهد شد) به استثای اردن، در باقی مناطق این اتفاق در حال رویدادن است.»( تأکیدِ من بر رویِ تمامِ این گیومه است). احتمالِ وقوع قیامی اسلامی در منطقه به رهبری ایران، در سالهایِ پس از نوشته شدنِ این کلمات توسط استراتفورد، به سرعت رشد کرد و دلیلش این است که هنوز هیچکس مقابلهی موثری با ایران نکرده است.
قطعاً صدّام حسین یک تهدیدِ تروریستی به حساب میآمد، امّا ریشهی اصلی تروریسم ایران است. برخوردِ محکم با عراق، بدونِ برخورد با ایران، تروریسم را متوقف نخواهد کرد. ایران، قدرتِ اصلیِ حامیِ فلسطینیها است. هیچ کشور دیگری شهامت این را ندارد که روی چنین تروریسمی در اسرائیل سرمایهگذاری کند و آشکارا آن را تقویت کند. در منظرِ عموم هم آشکار شده است که ایران حجم عظیمی از تسلیحات به فلسطین میفرستند. در واقع همهی جهان میداند که ایران چهکار دارد میکند و مشکلِ تروریسم علیه اسرائیل به سرعت وخیمتر میشود. اسرائیل در جنگ با تروریسم دارد شکست میخورد، و به همین منوال امریکا و انگلیس. چنین تروریسمی هرگونه جامعهی آزادی را فرو خواهد پاشاند. اسرائیل بهترین نمونهی آن است.
راهِ اصلی پیروزی در این جنگ مقابله با ایران است یا همان ریشهکن کردنِ تروریسم. امّا نه امریکا و نه اسرائیل، هیچکدام علاقهای به برخورد با ایران ندارند؛ با این حال، ایران قسمتِ کلیدیِ «محورِ شرارت[4]» در خاورمیانه است. در سال 2002، رئیس جمهور بوش، انگِ «محورِ شرارت» را روی ایران، عراق و کرهی شمالی زد. دولتِ عراق واژگون شده است. با این حال ما در این جنگ پیروز نخواهیم شد مگر اینکه رهبری ایران را از بین ببریم. امّا رهبرانِ امریکا و انگلیس دانش و شهامتِ پیروزی را ندارند و مطبوعات به طرز خطرناکی آشتیطلب هستند و مردمِ ما اشتیاقِ پیروزی در جنگ علیه تروریسم را ندارند.
انگی که رئیسجمهور بوش به ایران زد قطعاً درست بود. با این وجود، او به خاطر این عبارت توسط سیاستمداران و مطبوعات لیبرال مورد حمله قرار گرفت. متأسفانه این نشاندهندهی فقدانِ اراده در امریکاست. تونی بلر به سختی سقوط کرد؛ تنها به خاطر حمایتش از جنگِ عراق! بعد از چنان خودنمایی عظیمی که ارتشِ انگلیس در عراق نشان داد، مردم باید آقای بلر را در آغوش میکشیدند؛ اما مردم انگلیس(و همچنین امریکا) بسیار ضعیفتر از آن هستند که در یک نبرد واقعی بجنگند. ما اشتیاقی نداریم تا در یک جنگِ طولانی و خونبار پیروز شویم.[5]
ثمرات و نتایج دو دههی گذشته قطعاً ثابت میکند که پادشاهِ حامیِ تروریسم کیست؟ همهی دنیا میتواند ببیند. به هر حال برای از بین بردنِ تروریسم، باید با آن برخورد کرد. ما باید با ریشهی آن مقابله کنیم. حرکات تروریستی از این ایران نشئت میگیرند.
آقای آرمسترانگ دو دهه پیش این عبارت را گفت که: «این آخرین جنگی است که امریکا پیروز شده است» او دید که غرور در ارتشمان شکسته شده است. تمامِ منطقهی جغرافیاییای که استراتفورد در مورد آن صحبت کرد، هم اکنون متأثر از ایران است. اگر عراق در زمرهی کشورهایِ تروریست قرار گیرد، سپس ایران بالقوّه میتواند کنترل تمامِ این منطقه را در دست گیرد؛ که این منطقه بیشترین سهم از ذخایر نفتی جهان را داراست.
امّا اوضاع همچنان مهیبتر میشود.
[1] Stratford
[2] They will decide not to bet on what they see as the losing horse
[3] The threat of AN ISLAMIST RISING FROM THE MEDITERRANEAN TO THE PERSIAN GULF NO LONGER IS AN INTERESTING THEORETICAL CONCEPT.
[4] Axis of evil
[5] But the British (and American) people are too weak to fight a real war. We lack the will to win a bloody, protracted war.
شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.