بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طالقانی» ثبت شده است

کتاب الکترونیک غربزدگی را روی گوشی ریخته ام و وقت بشود میخوانم. مخصوصاً قبل از خواب. داشتم میخواندم، مثل باقی نوشته های جلال، سریع و با خشم. خصوصیت نوشته های جلال این است، خشن و بریده و کوتاه. خسته که شدم رفتم به آخر کتاب که زندگینامه جلال را آورده بود. با زندگی اش کم و بیش آشنا هستم اما خواستم این یکی را بخوانم تا مگر چیز جدیدی عایدم شود. دیدم کسی که این زندگینامه را نوشته تا آنجا که توانسته به قسمتهایی از زندگی جلال پرداخته که از دین برگشته است و سخنی از اعتقاد دوباره اش به اسلام نیاورده. در لیست آثارش آنهایی که بحث برانگیز تر است، مثل "سفر به ولایت عزرائیل" را نیاورده. دیدم یک غرب زده آمده جلال را و غربزدگی اش را از خود کرده!

میدانید چه میشود یکهو میبینیم در فتنه میایند میگویند امام خمینی هم سبز بود؟ چطور میشود که موسویِ لیبرال، میاید از امام خمینی میگوید؟ از آرمانهای انقلاب؟ چه میشود شهید همت یکهو میشود اصلاح طلب؟ چه میشود اینهمه شهدای ما را جبهه لیبرال مصادره میکند؟ چه میشود انقلابمان را اصلاح طلبان از خود میکنند؟ مشکل از آنجاست که ما جلالهایی داشتیم و از خود راندیم، دشمن آنها را قاپید! از خود کرد! خنده دار است، غربزدگی جلال را غرب از خود میکند. شریعتی خود را از خود دور میکنیم. طالقانی را از خود میرانیم. دشمن اینها را میقاپد. پس فردایش میاید میگوید اینها مال من هستند، پس انقلابتان و خمینی تان و شهید همتتان هم مال من است! ببینید امام خمینی فلان جا از روحانیت بد گفته است!!!

امروز هم همین است. ما وقتی احمدی نژاد را از خود برانیم دشمن آنرا میقاپد همانطور که گذشتگانمان را قاپید. خنده دار نیست؟ وقتی حسن عباسی را مدام تکفیر کنیم، پس فردا که سرش را زمین گذاشت، دشمن او را میقاپد! زبانم لال پس فردا که حضرت ماه، آیت الله خامنه ای سرش را زمین گذاشت؛ همین اصلاح طلبان و غرب زده ها و لیبرال ها، میایند او را هم میقاپند! ما وقتی قدر سرمایه های خود را ندانیم اینگونه میشود. مگر نشد؟ مگر خنده دار نبود که غرب زده ها جلال را از خود کنند؟ مگر خنده دار نیست که غرب زده ها شریعتی را از خود میکنند؟

میدانید رازش چیست؟ رازش در این مثال است: اگر به شما انتقاد کنند که شما انتقاد پذیر نیستید، تنها راهی که میتوانید این انتقاد را منکر شوید؛ این است که این انتقاد را بپذیرید! وقتی یک نفر میگوید غرب بد است؛ تنها راهی که غرب میتواند با آن مبارزه کند این است که صدای او را مصادره کند. نتیجه چه میشود؟ این میشود که صدایی از خود غرب میاید که میگوید غرب بد است! آنوقت اگر این حرف را بپذیریم، نتیجه این میشود که این صدا هم که از غرب میاید بد است. پس منفی در منفی مثبت میشود و در نتیجه غرب خوب است! یا به طور ساده تر اینکه اگر غرب واقعاً بد است پس چرا این صدا را خودش پخش میکند؟(سوالی که خیلیها میپرسند وقتی با چنین مسائلی روبرو میشوند) و اگر نپذیریم این میشود که غرب خوب است!!! البته غرب صدای این کسانی را که قاپیده است فقط برای کسانی مثل ما پخش میکند تا اعتقاداتمان سست شود. هرگز نمیرود صدایشان را در خود امریکا پخش کند.

تا جان بر تن دارم از این اشخاص دفاع میکنم؛ از همین کسانی که خیلی ها به خاطر اشتباهات جزئی یا حتی کلی شان، تکفیرشان میکنند. چون میدانم اینها خط مقدم جنگ هستند و اگر اینها را از دست بدهیم، پس فردا دشمن تا یک قدمی دروازه های شهر اعتقاداتمان پیش میاید و مدعی میشود که اسلام شما و رهبر و پیغمبر شما نیز، از ما بوده اند!

<