بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عراق» ثبت شده است

ایران قدرتمندترین کشورِ اسلامی در خاورمیانه است. آیا می­توانید قدرتِ ایران را هنگامی که کنترل عراق را به­دست­گیرد تصوّر کنید؟ عراق سومین کشورِ صادرکننده­ی نفت در جهان است. من این مسئله را در همان سال 1992 پیش­بینی کردم.

این متنی است که در سال 1994 نوشته­ام: «در اختیار گرفتنِ کنترلِ عراق توسطِ ایران، جهان و علی­الخصوص اروپا را تکان خواهد داد و این اتّفاق انگیزه­ی قوی­ای خواهد بود تا کشورهای اروپایی به­سرعت متّحد شوند. چنین حرکتی با هر مقدار از موفقیّت این قدرت را به ایران می­دهد که بتواند قیمت نفت را به مقدارِ قابل ملاحظه­ای بالا ببرد (در واقع این اتّفاق منجر به کنترلِ نفتِ تمام خاورمیانه به دستِ ایران می­شود) و همچنین باعثِ کاهشِ سریعِ ارزشِ پولِ غرب می­شود و در پی آن کشورهای اروپا به سرعت متّحد می­شوند تا حوزه­ی یورو به قوی­ترین بلوک اقتصادی دنیا تبدیل شود. این همان اتّفاقی است که وقوعِ آن در کتاب مقدّس پیش­بینی شده است.» (آیا عراق به ایران می­گرود؟ فیلادلفیا ترومپت[1])

شما باید پاراگراف قبلی را دوباره بخوانید! از آن روز تا به حال اتّفاقات به گونه­ای رقم خورده­ که این اتّفاق بسیار سریع­تر از آنی که فکر می­کرده­ام در حالِ وقوع است. در سال 2003، ایالات متّحده، رهبرِ عراق را سرنگون کرد. صدّام حسین تنها رهبری بود که ایران از آن می­ترسید. امریکا وی را از سرِ راه برداشت، امّا آیا امریکا قدرت و تمایلی به حفظ این غنیمت جنگی دارد؟ پیش­گویی بیان می­کند که جواب منفی است. امریکا پذیرفته است که سربازان خود را تا آخر سال 2011 از عراق خارج کند. امریکا به زیبایی راه را برایِ حکم­رانی ایرانِ شیعه بر عراقِ شیعه هموار کرد!

این امریکا بود که رهبر صربستانی، اسلوبودان میلوشویچ[2] را در جنگِ کوسوو[3] در سال 1990 سرنگون کرد. او تنها رهبری بود که اروپا و آلمان از آن می­ترسیدند. پارادوکسِ گیج کننده شاید این است که قدرتِ امریکا راه را برای هر دو پادشاهِ شمال و جنوب باز کرد و مسیرِ واژگونی خود را هموار کرد.

نشریّه­ی نیویورک تایمز[4] در تاریخ 1 مه 2003 نوشت: «در هفته­هایِ اخیر، چکیده­ی گزارشاتِ موثّقِ جاسوسی نشان می­دهد که ایران در تلاش است بر روی­دادهایِ داخلِ عراق تاثیر بگذارد. در نظرِ تحلیل­گرانِ امریکایی، ایران از نقشِ قوی امریکا در عراق، که منجر به گسترشِ نفوذ سیاسی و نظامی امریکا در منطقه می­شود، استقبال نمی­کند. بر اساسِ ارزیابی­هایِ انجام شده، ایران در صددِ برخورد با نیروهای امریکایی نیست بلکه قصدِ تاثیر بر روی­دادهایِ عراق را دارد. به همین دلیل است که امریکا در تلاشِ خود برایِ طراحی کردنِ نظامِ عراق شکست می­خورد و تصمیم به خروج از عراق می­گیرد.» اتّفاقاتی که از آن موقع روی داده نشان می­دهد که این ارزیابی بسیار درست بوده است.

ظواهرِ مسلّمِ لشکرکشی به عراق، ضعفِ امریکا را نشان می­دهند امّا با این حال، حکومتِ فعلی ایالات متّحده متعهد است که نگذارد در عراق، یک مدلِ ایرانیِ تئوکراسی[5] حاکم شود و این نشان می­دهد که امریکا هیچ قصدِ سیاسی­ای ندارد تا این تعهد را ملتزم شود. در حال حاضر ایران نفوذ زیادی در دولتِ عراق داد. دولت عراق با نخست وزیریِ یک شیعه، نوری المالکی، روابط خوبی با ایران دارد. حمایتِ روحانیِ متّکی به ایران و شیعه­ی ضدّ امریکایی­، مقتدا صدر، برای المالکی حیاتی بود تا بتواند بعد از 9ماه وضعیتِ بغرنج در سال 2010 دولت تشکیل دهد.

کتاب مقدّس نشان می­دهد که امریکا نمی­تواند آن­گونه که آرزو دارد ایران را متوقّف کند. روشن است که ایران هرکاری که بتواند برای گسترشِ نفوذش در اکثریتِ شیعه­ و کنترلِ ثروتِ عظیمِ نفتی عراق انجام می­دهد. کمی بعد از اینکه بغداد توسط نیروهای ائتلافی اشغال شد؛ معلوم شد که در گذشته شیعیانِ ایران نفوذ زیادی در عراق کرده بوده­اند؛ حتی در زمانِ دیکتاتوریِ صدّام حسین. موسسه جاسوسی استراتفورد[6] در خاطرات جنگش[7] در تاریخ 3 آوریل 2003 این­گونه می­نویسد:

«جمعیتِ شیعیانِ عراق در حال ایجادِ مشکلاتِ بزرگِ حکومتی برای ایالات متحده است. این اتّفاق تا اندازه­ای پیش­بینی می­شد؛ و تا اندازه­ای غافل­گیرمان کرد. این غافل­گیری به دلیل روحیّه­ی امریکاستیزی نیست بلکه به دلیل سازمان­دهی آن­ها است. شیعیانِ عراق بسیار بهتر از آن­چه که سرویس­هایِ اطلاعاتی امریکا فکر می­کردند سازمان­دهی شده­اند. بسیار واضح است که هدفِ بلندمدّت آن­ها اداره­ کردنِ عراق است... (بسیار قبل­ از حمله­ی امریکا به عراق، شیعیان در تلاش برای دست­یابی به این هدف بوده­اند.)

در واقع ایالات متّحده نمی­تواند شیعیان را در تنگنا قرار دهد و شیعیان این نکته را می­دانند. آن­چه که واشنگتن می­خواهد قرار گرفتنِ سربازانِ امریکا در وضعیتِ کنترلِ اعتشاشات نیست.... در پایان به نظر می­رسد راهِ حلِ این مشکل در تهران است. قسمتی از جامعه­ی شیعیانِ عراق که سازمان­دهی شده­اند، تشکیلات خود را مدیونِ ایران هستند. هدفِ ایران مشخص است: خارج کردنِ ایالاتِ متّحده از عراق. مقاماتِ رسمیِ تهران توقّع نداشتند که این اتّفاق به سرعت رخ دهد امّا آن­ها انتظارِ چنین اتّفاقی را دارند.» موفقیّت تهران نقریباً امروز کامل شده است.

واشنگتن در موقعیّت بسیار سختی در رابطه با ایران قرار گرفته است. امریکا به جایِ آنکه بتواند از عراق بعنوانِ پایگاهی جدید در خاورمیانه برایِ تحمیلِ فشار علیه ایران استفاده کند باید با همسایه­ی جدیدش، ایران، مودّب و نجیب برخورد کند تا مبادا وی را خشمگین کند! رئیس­جمهور بوش، در سخنرانیِ سالیانه­ی وضعیتِ کشور[8]ش در سال 2002، ایران را شماره­ی دوّم در کشورهایِ «محورِ شرارت»[9] معرّفی کرد. سقوط بغداد به مثابه تهدیدی برای ایران بود تا مراقب عمل­کرد خود باشد. اگرچه امریکا درباره ایران محتاطانه عمل کرده است، امّا ایران به مانند متّحدی دیده می­شود که به شیعیانِ عراق انگیزه می­دهد تا نظام تاسیس کنند!

البته ایران در حالِ کار کردن از طریقِ مجراهایِ استانداردِ سیاسی و دیپلوماتیک است تا موقعیّتی برای خود به منظورِ استفاده از سرمایه­هایِ عراقِ جدید ایجاد کند. ایران با دولتِ عراق هم­کاری می­کند، توافق­نامه­هایِ اقتصادی منعقد می­کند و از دیگر مجراهایِ دیپلوماتیک بهره­برداری می­کند. امّا جالب آنجاست که تلاش­هایی که امریکا برای تحکیم منافع خود کرد؛ وابستگی عراق را به رژیم اسلامی به اثبات رساند.

نمونه­ی آن نزدیک شدنِ امریکا به نیروهایِ شبه نظامیِ شیعه بود. در نظر افکارِ عمومی امریکا هیچگونه مدارایی با نیروهایِ شبه نظامیِ مستقلِ عراق نداشت. امّا نیروهایِ ائتلافی این­گونه به قضیه نگاه می­کردند که نیروهایِ مسلّحِ شبه نظامی، شهرهایِ جنوبی عراق را کنترل می­کنند. بنا به گزارش یک رادیویِ عمومی ملّی در 8 سپتامبر 2003، تیپِ بدر با نیروهایِ امریکا همکاری کرد، برایِ مثال نیروهایِ امریکایی در حمله و دست­گیریِ حامیانِ صدّام، اعضایِ تیپ را جهتِ انتقال اسلحه تایید کردند. شیعیان از این کار چه سودی می­بردند؟ امروزه در عراق حکومت شیعیان در قدرت است.

هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور پیشینِ ایران در سپتامبر 2003، مصاحبه­ای با خبرگزاری ایرنا داشت که در آن برداشتی هراس­انگیز از این اتّفاقات ارائه داد: «با این­که در ظاهر ایالات متّحده در کشورهایِ همسایه حضور فیزیکی دارد، واقعیت این است که امریکا توسط ایران محاصره شده است.» آیا این فقط یک بلوف است؟ اگر صادقانه به وضعیت نگاه کنید می­توانید ببینید که این حرف درست است! براستی­که ایران امریکا را «محاصره» کرده است؛ چرا که ایران پادشاهِ کشورهایِ حامیِ تروریسم است.

استراتفورد گزارشی از میزانِ رشدِ نفوذِ ایران در میانِ قیامهای خاورمیانه که منطقه را در اوایل سال 2011 فراگرفته منتشر کرده است: «همان­طور که ایران به هم­پیمانانِ امریکا در منطقه و در میانِ ناآرامی­هایِ اخیر، از بحرین تا عربستان سعودی و از یمن تا اسرائیل، یادآوری کرده است؛ تهران قدرت درحال پیشرفت و تنها قدرتِ جایگزین امریکا در منطقه است. ایران هم­اکنون شبکه­ای قوی از نیروها و عوامل مخفی در نقاط کلیدیِ سرتاسرِ منطقه دارد که در حالت آماده­باش است. این شبکه می­تواند ناآرامی­هایی در غزّه و لبنان ایجاد کند تا علیه اسرائیل طغیان کنند؛ کم­ترین نتیجه­ی این اتفاق، تشدید ناآرامی­هایِ بحرین است. بحرین پنجمین پایگاه دریایی امریکا در منطقه و راهِ نفوذ به جمعیتِ شیعه­ی عربستان سعودی در شرقِ نفت­خیز شبه جزیره است. ایران این شبکه را درست زمانی ایجاد کرده است که نیروهای امریکایی در عراق حضور داشتند و امریکا به عمد تنها یک محصولِ از این حضور برداشت کرد که آن، پیش­بینیِ مجموعه اتّفاقات محتمل در صورتِ غلبه­ی ایران بر بین­النّهرین بود. بین­النّهرین جاپای محکمی برای دست­یابی به هر نقطه­ی دیگری از منطقه است...

«با توجه به ناآرامی های سال 2011، جایگاه آمریکا در منطقه­ی خلیج فارس بسیار وخیم تر از آن است که واشنگتن حتی در پایان سال 2010 می­توانست تصوّر کند. واشنگتن مانده است با این سوالِ بی­جواب همیشگی: با ایران و قدرت ایران در خاورمیانه چه­کار باید کنیم؟ امریکا برای این مسئله هیچ جوابی پیدا نکرده است. یک راهِ حلّ موقت می­تواند باقی ماندنِ بخشی از سربازانِ امریکا در عراق باشد امّا این راهِ حلّ قطعی نیست. امّا هرچه در سالِ 2011 پیش می­رویم این راهِ حلّ موقّت هم ناکافی به­نظر می­رسد مخصوصاً که اعتمادِ متّحدینِ امریکا در منطقه نسبت به واشنگتن سلب شده است.» (14 آوریل 2011)

پیش­گویی­هایی که مدّ نظر ما بود نشان می­دهد که ایلاتِ متّحده از این پس مسئله­ی اصلی در منطقه نخواهد بود و توجّه شاهِ جنوب به هدفِ دیگری، یعنی شاهِ شمال، معطوف خواهد شد.



[1] "Is Iraq about to fall to Iran?", Philadelphia Trumpet

[2] Slobodan Milosevic

[3] Kosovo war

[4] New York Times of May 1, 2003

[5] Iranian-Style Theocracy – مدل ایرانی-اسلامی حکومت – حکومت خداسالاری

[6] Stratford

[7] War Diary

[8] State of the Union address

[9] Axis of Evil


شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.

<

خلاصه­ی گزارشِ استراتفورد[1] در تاریخ 22 آگوست سال 2003 بیان می­داشت که با پیروزیِ قطعیِ ارتشِ متّحد در عراق در ماهِ مه،در کشورهایِ منطقه شاملِ عربستانِ سعودی، سوریه و ایران، امریکا بعنوانِ «قدرتِ مسلّط در منطقه» قلم­داد شد و تبعیت از خواسته­های امریکا در دستورِ کارشان قرار گرفت. امّا، هنگامی که ثبات و پایداری در عراق از بین رفت و رویدادها به گونه­ای دیگر پیش رفت، این کشورها مواضع خود را به تدریج تغییر دادند. امریکا دیگر بعنوان قدرتِ مسلّط شناخته نمی­شد بلکه ضعیف و محتاج به حساب می­آمد. این تغییر بیشترین تأثیر را بر ایران گذاشت و متعاقباً شیعیانِ عراق را  نیز تحتِ تأثیر خود قرار داد.

استراتفورد نوشت: «اگر ایرانیان احساس کنند که وضعیتِ منطقه، از کنترلِ امریکا خارج است، آن­گاه درک می­کنند که هزینه­ی کنترلِ شیعیانِ، برای آن­ها عددی نجومی خواهد بود؛ و بهتر بگویم، ایرانی­ها قرار نیست روی بازنده شرط­بندی کنند.[2]» (من بر این باورم که ایران در این صحنه تهاجمی­تر از آن چیزی است که در بیانیه استراتفورد آمده است)

«از نظر ما وضعیت منطقه برای امریکا در حال بحرانی شدن است. اوضاع برای دولت بوش بسیار بد پیش می­رود. تهدیدِ قیامِ مسلمانان از دریای مدیترانه تا خلیج فارس دیگر یک مفهموم نظریِ بامزه نیست.[3](این تأثیر و کنترل تا فراتر از دریای مدیترانه و تا شمال افریقا،گسترده خواهد شد) به استثای اردن، در باقی مناطق این اتفاق در حال روی­دادن است.»( تأکیدِ من بر رویِ تمامِ این گیومه است). احتمالِ وقوع قیامی اسلامی در منطقه به رهبری ایران، در سال­هایِ پس از نوشته شدنِ این کلمات توسط استراتفورد، به سرعت رشد کرد و دلیلش این است که هنوز هیچ­کس مقابله­ی موثری با ایران نکرده است.

قطعاً صدّام حسین یک تهدیدِ تروریستی به حساب می­آمد، امّا ریشه­ی اصلی تروریسم ایران است. برخوردِ محکم با عراق، بدونِ برخورد با ایران، تروریسم را متوقف نخواهد کرد. ایران، قدرتِ اصلی­ِ حامیِ فلسطینی­ها است. هیچ کشور دیگری شهامت این را ندارد که روی چنین تروریسمی در اسرائیل سرمایه­گذاری کند و آشکارا آن را تقویت کند. در منظرِ عموم هم آشکار شده است که ایران حجم عظیمی از تسلیحات به فلسطین می­فرستند. در واقع همه­ی جهان می­داند که ایران چه­کار دارد می­کند و مشکلِ تروریسم علیه اسرائیل به سرعت وخیم­تر می­شود. اسرائیل در جنگ با تروریسم دارد شکست می­خورد، و به همین منوال امریکا و انگلیس. چنین تروریسمی هرگونه جامعه­ی آزادی را فرو خواهد پاشاند. اسرائیل بهترین نمونه­ی آن است.

راهِ اصلی پیروزی در این جنگ مقابله با ایران است یا همان ریشه­کن کردنِ تروریسم. امّا نه امریکا و نه اسرائیل، هیچکدام علاقه­ای به برخورد با ایران ندارند؛ با این حال، ایران قسمتِ کلیدیِ «محورِ شرارت[4]» در خاورمیانه است. در سال 2002، رئیس جمهور بوش، انگِ «محورِ شرارت» را روی ایران، عراق و کره­ی شمالی زد. دولتِ عراق واژگون شده است. با این حال ما در این جنگ پیروز نخواهیم شد مگر این­که رهبری ایران را از بین ببریم. امّا رهبرانِ امریکا و انگلیس دانش و شهامتِ پیروزی را ندارند و مطبوعات به طرز خطرناکی آشتی­طلب هستند و مردمِ ما اشتیاقِ پیروزی در جنگ علیه تروریسم را ندارند.

انگی که رئیس­جمهور بوش به ایران زد قطعاً درست بود. با این وجود، او به خاطر این عبارت توسط سیاست­مداران و مطبوعات لیبرال مورد حمله قرار گرفت. متأسفانه این نشان­دهنده­ی فقدانِ اراده در امریکاست. تونی بلر به سختی سقوط کرد؛ تنها به خاطر حمایتش از جنگِ عراق! بعد از چنان خودنمایی عظیمی که ارتشِ انگلیس در عراق نشان داد، مردم باید آقای بلر را در آغوش می­کشیدند؛ اما مردم انگلیس(و همچنین امریکا) بسیار ضعیف­تر از آن هستند که در یک نبرد واقعی بجنگند. ما اشتیاقی نداریم تا در یک جنگِ طولانی و خون­بار پیروز شویم.[5]

ثمرات و نتایج دو دهه­ی گذشته قطعاً ثابت می­کند که پادشاهِ حامیِ تروریسم کیست؟  همه­ی دنیا می­تواند ببیند. به هر حال برای از بین بردنِ تروریسم، باید با آن برخورد کرد. ما باید با ریشه­ی آن مقابله کنیم. حرکات تروریستی از این ایران نشئت می­گیرند.

آقای آرمسترانگ دو دهه­ پیش این عبارت را گفت که: «این آخرین جنگی است که امریکا پیروز شده است» او دید که غرور در ارتشمان شکسته شده است. تمامِ منطقه­ی جغرافیایی­ای که استراتفورد در مورد آن صحبت کرد، هم اکنون متأثر از ایران است. اگر عراق در زمره­ی کشورهایِ تروریست قرار گیرد، سپس ایران بالقوّه می­تواند کنترل تمامِ این منطقه را در دست گیرد؛ که این منطقه بیشترین سهم از ذخایر نفتی جهان را داراست.

امّا اوضاع همچنان مهیب­تر می­شود.



[1] Stratford

[2] They will decide not to bet on what they see as the losing horse

[3] The threat of AN ISLAMIST RISING FROM THE MEDITERRANEAN TO THE PERSIAN GULF NO LONGER IS AN INTERESTING THEORETICAL CONCEPT.

[4] Axis of evil

[5] But the British (and American) people are too weak to fight a real war. We lack the will to win a bloody, protracted war.


شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.

<

اگر ما مشتاق باشیم، تاریخ عبرت­های مهم و زیادی برایِ آموختن دارد. برای مثال به ما می­آموزد که امریکا و متّحدانش هیچ­گاه نمی­توانند در جنگ علیه تروریسم پیروز شوند. ما درس­هایِ اساسی و مهمّی را می­توانیم از تاریخ بیاموزیم. تاریخ یک آموزگار بی­نظیر است. بنابراین ما از این معلّم شروع می­کنیم تا بعد از آن به معلّمی بسیار بزرگتر برسیم که همان معلّمِ درسِ «چرا نمی­توانیم تروریسم را تسخیر کنیم؟» است!

لشکر کشی به عراق، آخرین دور از جنگ­های امریکا علیه تروریسم است. امّا سوال این است که همه­ی این «تروریسم جهانی» از کجا منشاء می­گیرد؟ عراق قسمت خطرناکی از بدنِ تروریسم است ولی مغز و سرِ آن نیست. ما باید در تاریخ به عقب برگردیم تا ریشه­های تروریسم را ببینیم. قطع کردنِ شاخه­هایِ تروریسم کافی نیست. ما باید درخت تروریسم را از ریشه بیرون آوریم. این تنها راه برای پیروزی در این جنگ است.

محمّدرضا پهلوی در زمانی­که شاهِ ایران بود، متّحدی قوی و محکم برای امریکا به حساب می­آمد. امّا خبرگزاری­ها و سیاست­مدارانِ لیبرالِ وقت، فکر می­کردند که وی بیش از حد غیرِ دموکرات است؛ پس کمک کردند تا او از قدرت پایین بیاید. هرچه او بیشتر از قدرت فاصله می­گرفت، امریکا کمتر و کمتر وی را حمایت می­کرد. به همین ترتیب، آیت­الله خمینی، شاه را در سال 1979 سرنگون کرد. خمینی ایران را به کشورِ اوّلِ جهان در حمایت از تروریسم تبدیل کرد. پس از10سال، بعد از این­که خمینی فوت کرد، هاشمی رفسنجانی رئیس­جمهور شد و شبکه­ی تروریسمِ جهانی را بیش­تر تقویت کرد. این همان زمانی بود که برخی تحلیل­گران تازه داشتند می­فهمیدند که لیبرال­ها چه اشتباه وحشتناکی را در زمینه حمایت از سقوط شاه مرتکب شدند.

در سال 1994، وزیرِ امور خارجه، وارِن کریستوفر[1]، ایران را «کشورِ اصلیِ حمایت کننده از تروریسم» معرفی کرد. چه رقّت انگیز و سوزناک است که چنین عباراتی را بشنویم امّا هیچ کاری نکنیم. واقعاً امریکا چقدر ابر قدرت است؟ امریکا برای سال­ها می­دانست که چه کشوری «کشورِ اصلیِ حمایت کننده از تروریسم» است، امّا برای مواجهه با ایران رقبتی نشان نداد تا ایران را مجبور کند که در مقابل جنگ­های تروریستی­اش پاسخگو باشد.

در دهه­ی 1990، حمایت دولتی از تروریسم در ایران کاملاً نهادینه شد و رهبرانِ امریکا تقریباً هیچ کاری برای مبارزه با آن نکردند و امریکایِ «ابر قدرت» به ایران اجازه داد تا حمایت از تروریسمِ خشن را تا به امروز ادامه دهد.

بیشتر از هر کشوری(به غیر از ایران)، امریکا در برابر سقوطِ شاه و گشوده شدن راه برای آیت­الله خمینی مسئول است. ضعف ما می­تواند علّتِ بزرگترین افتضاح سیاستِ خارجی ما در قرن 20 باشد. چگونه این همه اتفاق افتاد؟ ما باید چگونگی ارتباط این قضایا را با وضعیت فعلی در عراق درک کنیم. تاریخ نشان می­دهد که چگونه اسلام­گراییِ افراطی می­تواند سیاست یک کشور را به سرعت تغییردهد. و همه­ی این­ها نشانه­هایی هستند از نوعِ حکومتی که ایران در حالِ رسیدن به آن است.

بیایید به مصر نگاهی بیاندازیم. جایی که اسلا­گراییِ افراطی، که بذرِ تروریسم را می­کارد، به سرعت در حالِ به دست آوردنِ قدرت است. در آنجا یک ترور، جرقه­ی حرکت را در کلّ خاورمیانه روشن کرد.



[1] Warren Christopher


شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.

<