دیروز، شانزده شهریور روز وبلاگستان فارسی بود. اولین باری که با این عبارت آشنا شدم مربوط به چندین سال پیش و مطلبی در وبلاگی با این موضوع بود: برای قبری که در آن مردهای نیست! مخلص کلامش این بود که وبلاگستان فارسی جوانمرگ شده است. با ظهور شبکههای اجتماعی و امثالهم دیگر کسی وبلاگ نمینویسد. بیراه نمیگفت امّا از نظر من همان بهتر که این محیط خالصتر شده است. البته با کانالهای تلگرام نوع جدیدی از کانالنویسی بوجود آمده است. وبلاگنویسان به کانالهای تلگرام هم آمدهاند. امّا اگر افرادی صرفاً کانالنویس باشند عملاً در حال تدفین نظرات خود در تلگرام هستند. کانال جایی است که افراد فقط چند مطلب آخرش را میخوانند. در اینترنت هم قابل جستجو نیست. هرچند تلگرام برای به اشتراکگذاری مطالب مناسب است امّا برای انبار کردنِ دانش مناسب نیست. وبلاگ امّا ماندگار است. همین الآن بسیاری از مراجعات به وبلاگِ بنده مربوط به مطالب بسیار قدیمی است که از طریق موتورهای جستجو یافت میشوند. وبلاگ یک موجود مستقل، زنده و پویاست.
چند ماه پیش در این پست از خوانندگان درخواست کردم که نظر خود را در مورد چگونگی دستیابی غرب به سلطه کنونی خود بیان کنند تا پس از آن من نیز بنویسم. دوستان نظرات خوبی نوشتند که من تقریباً با همهی آنها موافق هستم. یکی از چیزهایی که در شناخت پدیدههای انسانی و اجتماعی باید همواره در نظر بگیریم، عدم برخورد تک علتی با آنهاست. پدیدهی تمدنی غرب محصول یک تلاش، یک نیت و یا حتّی یک استراتژی نیست. امّا همچنان که باید همواره بدانیم که علل مختلفی در ایجاد پدیدههای انسانی و اجتماعی وجود دارند، باید دقت کنیم و بدانیم که در پیدایش این پدیدهها همهی علّتها از یک وزن و امتیاز یکسان نیز برخوردار نیستند. چه بسا عواملی هستند که وجود آنها به تنهایی تأثیری عمیق تر از بسی عوامل خرد دیگر دارند. در این مسیر شناخت این دو واقعیت همواره لازم و ملزوم یکدیگر و مقدمهی شناخت پدیدههای پیچیدهی انسانی است.
شب احیا به امامزاده جعفر رفتیم. آخوندش شروع کرد با این سوال که : چرا برخی از این سفره رحمت دست خالی باز میگردند؟ و ادامه داد به توصیف رحمت خداوند. و گفت که خدا پیامبرانش را برای هدایت بشر آورده است و اینقدر این انسان عزیز است که خداوند پیامبرانش را به سخت ترین کارها وا داشته و حتی این پیامبران را فدا کرده است تا انسان هدایت شود. و خدا حسین را که عزیزترین بندگانش است آنگونه فدا کرده است تا امروز ما هدایت شویم و پیامبران و ائمه دیگر را نیز به همین منوال. و بسیار بر این حرف تکیه ورزید تا بگوید خدا رحیم است.
اول که حرفهایش گوشم را تیز کرد و مرا یاد حرفهای مسیحیان انداخت. اینکه مسیح خود را به صلیب کشید تا هدایت شویم و البته آنها پا را فراتر میگذارند و میگویند تا باعث آمرزیده شدن گناه انسان شود. ابتدا این شبهه در ذهن ایجاد میشود که انسان در راس است و پیامبر در فرع. یعنی اصل انسان است که پیامبر نیز برای خدمت به او است. و این یعنی اومانیسم. البته گامی فراتر از آن میشود اینکه اگر خدایی هم باشد، او نیز برای خدمت به انسان است که اینها اشتباه هستند. خدا میگوید دلیل خلقت این ۵معصوم هستند. دوم اینکه خدا کی گفته است که حسین را فدایِ هدایت انسان کرده است؟ حسین را کشتند. خدا حسین را نکشت. اگر اینگونه است پس چرا امام زمانمان را خدا فدا نکرد؟ خدایی که میگوید هیچ کاری برایم سخت تر از گرفتن جان مومن نیست، آمده حسین را فدا کرده؟ این حرفها اشتباه است. خدا هیچوقت راضی به کشته شدن حسین به آن شیوه نیست. لکن امتحانی سخت بود برای کوفیان و البته برای امام حسین. و این حسین بود که برای احیای دین جدش قیام کرد و اگر راهی بود که این کار بدون ریختن خونش به انجام رسد حتما به آن راه میرفت اما شیطان کار را بر او سخت کرد و چاره ای جز شمشیر برایش باقی نگذاشت. حسین با خدای خویش معامله کرد و گفت اگر جز با ریختن خون من دین جدم باقی نمیماند، پس ای شمشیرها مرا دریابید. برای آنکه اسلام بماند. سخن زیاد است، اما لب کلام که گفته شد کفایت میکند.
پای این منبرها که مینشینم، میفهمم علم یاد دادنی نیست. یاد گرفتنی است و البته حکمت، را خدا خود به انسان عطا میکند. علم و حکمت را نباید در حوزه علمیه یا دانشگاه یاد گرفت، باید در کتاب یا از عالم و از خدا آموخت.
بخوانید: بمیر! تا برایت بگریند - اینجا کسی برای زنده ها اشک نمی ریزد.
حرفهایی از طرف دوستی که نمیشناسمش، برای خواندن: دانلود کنید
<