بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسجد بخاری» ثبت شده است

صبح خوابیدیم و نماز صبح را در هتل خواندیم که روزه بودن و شب را هم بیدار ماندن سخت گران می­آید خاصّه آن­که نماز جمعه هم رفته باشی و زیارتِ دوره و الخ. برنامه­ی کاروان را بوسیدیم گذاشتیم کنار و دوتایی به مسجد پیامبر رفتیم به قرآن خواندن و زیارتِ پیامبر و حضرت فاطمه، به نیابت از پدر و مادر و برادران و ملتمسین دعا تا ظهر شد. برایِ نمازِ ظهر خواستیم به مساجدِ اطراف که هنوز نرفته­ایم برویم. به مسجد بلال رفتیم. در جنوبِ مسجد نبوی. نفهمیدم که مسجد بازار بود یا بازار مسجد! از بیرون نمایِ مسجد را داشت امّا داخلش تماماً بازار و مغازه بود. سرِ ظهر بود و همه مشغولِ جمع کردن بودند. پُرسان پرسان فهمیدیم که مسجد بالایِ بازار است و از یک سوراخی راه­پله دارد به بالا. شبیه به نمازخانه بود امّا بزرگ. بدجور بوی رنگ می­داد. نو بود! نمی­دانم قدمت تاریخی­اش چگونه است ولی ساختمان جدید است و معماری­اش مدرن. فرشِ زمین کهنه بود و قرآن­ها دستِ دوم و پاره پاره و نامرتب. انگار قرآن­هایِ قدیمِ مسجد پیامبر باشند. نماز تحیتی[1] خواندیم و بعد نماز ظهر را به جماعت. امّا این­جا دیگر جرئتِ استفاده از دستمال کاغذی را بعنوانِ مهر نداشتم. روی فرش خواندم. تقیّه!