فیلم stonehearst asylum (تیمارستان استونهرست (که شاید عمداً یک حرف s را جابجا کرده و منظورش تیمارستانِ سنگدلان بوده باشد)) را فرصت کردید ببینید. مرز جنون و عقلانیت را به چالش میکشد. فیلم روایتگر داستانی در سال 1899 است. یک نکتهی جالب فیلم آن بود که میگفت اکثر دیوانگانی که در تیمارستان نگهداری میشوند از خانوادههای اعیان و اشراف هستند. چرا؟ زیرا خانوادهی آنها، آنها را نمیخواستهاند. مثلاً آنجا یک دختر زیبارو وجود داشت با یک اختلال کوچک: او هوسران و عاشقِ روابط عاشقانه و جنسی بود (که شاید حتی اختلال هم نباشد). امّا خانوادهی ثروتمندِ او، وی را دیوانه تشخیص داده بودند چرا که مایهی آبروریزی خانوادهی اشرافی آنها بوده است و از این رو وی را به تیمارستان سپردهاند و هزینهی نگهداریش را هم به تیمارستان میپرداختند. چه بسا اساساً تیمارستانها بدین شیوه شکل گرفته باشند! باید تاریخ جنون را خواند.
در باب مدیریت نظام سلامت دو مسئله وجود دارد:
1- آیا کسی که صرفاً در رشتهی تحصیلی پزشکی درس خوانده است مشروعیت دارد که تولیت این نظام را در دست بگیرد؟
2- آیا کسی که پزشک است مشروعیت دارد متولی این نظام باشد؟
این دو سؤال با وجودی که تشابه زیادی دارند امّا یکی نیستند و یکی پنداشتن این دو سؤال موجب شده است که بسیاری دربارهی تعارض منافع در نظام سلامت به اشتباه بیافتند.
با شروع طرح تحول نظام سلامت، به نظر میرسید دولت روحانی بعد از مذاکرات هستهای، اولویت دوم خود را روی نظام سلامت متمرکز کرده است. طرح تحول نظام سلامت با شعار اصلی خود یعنی کاهش پرداخت از جیب بیماران، رضایت بسیاری از مردم را برای دولت روحانی جلب کرد. طرح که به نظر میرسید موفق ظاهر شده است از همان ابتدا نگرانیهایی را در رابطه با نحوهی تأمین مالی بر انگیخته بود امّا وزارت بهداشت با اشاره به درآمد حاصل از هدفمندی یارانهها، این نگرانی را بی مورد توصیف میکرد. با شروع فاز سوم این طرح امّا، شک و تردیدها به یقین تبدیل شد.