امید بسیار خطرناک است و من مطمئن نیستم که بدانم چرا آنقدر بر آن اصرار میشود و از ناامیدی بد گفته میشود. به گمانم این نیز میتواند یکی از خصایص سرمایهسالاری باشد تا به کمک آمال و آرزوهای دراز مردمان را به حرکت و تقلایی سخت فراخواند. همچون آن هویجی که جلوی الاغی میگیرد تا الاغ را به حرکت وا دارد! البته این تزریق بیمهابای امید از جانب سرمایهسالاری در گستره اقتصاد است و در امر سیاست احتمالا به عکس، این چپ رادیکال است که امید و آرزوهای دور و دراز تزریق میکند!
فرض کنید به تازگی از مقطع کارشناسی ارشد رشته مدیریت فارغالتحصیل شدهاید و در یک مصاحبه شغلی شرکت میکنید. مصاحبهکننده از شما میپرسد: «یکی از شرکتهای دارویی ما سود ده است. اگر همین الان پیشنهاد مدیریت این شرکت را به شما بدهیم میپذیرید؟ و اگر میپذیرید چه اقداماتی برای پیشرفت این شرکت انجام میدهید؟» در جلسه مصاحبه چه پاسخی میدهید؟ آیا در خود توانمندی پذیرش این سمت را میبینید؟
ما نمک خوردهایم و نمکدان شکستهایم. کمتر کسی را شاید پیدا کنیم که وقتی صحبت از اقتصاد کشور میشود لگدی به نفت نزند. اکثرا یکی از ریشههای عقبماندگی اقتصادی کشور را نفت میدانند. اما این گزاره را من اصلا نمیپسندم. بنده فکر میکنم نفت نعمت است و ما ناشکری میکنیم.
اخیرا یک گزارشی به بنده دادند که تحلیل آنرا تکمیل کنم. کاری که ابتدا از من خواستند بنظر میرسید ساده باشد، برای همین پذیرفتم. اما کم کم که شروع کردم دیدم فلان قسمت گزارش و بهمان قسمتش هم ایراداتی دارد و آنقدر وسواس به خرج دادم که بالاخره دیدم کار یکبار دیگر باید از اول انجام شود! اما آخر به خودم گفتم «به تو چه؟! تو فقط کار خودت را انجام بده و بس.»