۱- چند ساعت پیش کانالهای تلگرامی فتن، احمدینژادیسم، حزب اللهی و پشیمونم از دسترس خارج شدند.
۲- یک کانال تلگرامی تقریبا محال است هک شود مگر اینکه زمان ارسال پیامک کد ورود از تلگرام به شمارهی همراه، یک نفر بتواند پیامک را بدزدد و ببیند!
۳- امکان دزدیدن این پیامک از طریق اپراتورهای تلفن همراه میسر است.
۴- دولت میتواند به راحتی این کار را بکند!
یامینپور در کانال تلگرامش نوشت:
آلبر کامو گفته بود کلمات، فاحشه شدهاند؛ برای هر معنایی حامله میشوند. دیگر نمیتوان به اصالت و هویت کلمات و معانی آنها اعتماد کرد...
گاهی به کلمات تجاوز میشود؛ به معنای «دفاع» ، «مقدس»، «غرور و تعصب دینی»، «افتخار» و...
افزون بر همهی دلواپسىها، اکنون دلواپس زبان و ادبیات فارسی هم باید باشیم.
و من به این اندیشیدم که ذهن بشر هم روسپی شده است. پای حرف همه مینشیند. از هر کسی حامله میشود. پای صحبت حضرت آقا مینشیند و
در ادامهی مطلب شماره 42ام و چون در پاراگراف آخر آن متن از افراط و تفریط تعریف مختصری داشتم و احساس کردم اصلاً واضح نیست؛ کمی بیشتر توضیح خواهم داد. آنجا نوشتم که «افراط و تفریط دو مفهوم نیستند بلکه یک مفهومند. یعنی افراط نوعی تفریط است و تفریط نوعی افراط! هر دو فرط هستند. هر دو هم باطل هستند. این نیست که اعتدال بین افراط و تفریط باشد. بلکه مثلاً اعتدال سمتِ راست است و افراط و تفریط هر دو در سمتِ چپ. یعنی افراط و تفریط هر دو در یک جناحند.» فرط در واژه نامهی معین اینطور تعبیر شده است: «(فَ رْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) از حد گذشتن.» در واژه نامهی عمید: «۳. تجاوز از حد و اندازه؛ زیادهروی؛ افراط و تجاوز از حد چیزی.» و در واژه نامه دهخدا آمده که: «ایاک والفرط فی الامر؛ بپرهیز از تجاوز از حد در کار خود.» شاید بتوان بهترین ترجمهی فارسیِ واژهی فرط را «زیاده» دانست که کوتاهشدهی عبارتِ «زیاده از حدّ» میباشد. در این صورت ابتدا باید «حدّ» را تعیین کرد چیست؟ در لغت نامهی دهخدا (که به نظر میرسد از لحاظ ریشه شناسی(etymology) در دسترس ترین لغت نامه موجود است) حدّ اینطور معنا شده است: «حد. [ ح َدد ] (ع مص ) دفع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منع. بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تیز کردن ، چنانکه کارد را با سوهان و سنگ و جز آن . || اندازه کردن . || تمیز دادن چیزی از چیزی . جدا کردن چیزی را از چیزی ...» و در فرهنگِ فارسی معین: «(حَ دّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - حایل میان دو چیز. 2 - انتها، کرانه . 3 - تیزی . 4 - اندازه.» و در فرهنگِ عمید: «(اسم) [عربی: حدّ] 1. اندازه؛ مقدار.۲. کرانه؛ مرز.۳. (اسم) [جمع: حُدُود] حائل و حاجز میان دو چیز.۴. کناره و انتهای چیزی.۵. (فقه) عقوبت و مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم، مانندِ تازیانه زدن شرابخوار.۶. [قدیمی] تمیز دادن چیزی از چیزی.۷. [قدیمی] پدید کردن کنارۀ چیزی.۸. [قدیمی] برای زمینی حد و مرز قرار دادن.۹. [قدیمی] تیزی؛ برندگی.۱۰. [قدیمی] تیزی شراب.» به نظر میرسد از بین معانی موجود، تعابیرِ «اندازه و مقدار» «حایل و تمایز میان دو چیز»، «انتها و کرانه و مرز» مقصود ما هستند. حال باید فهمید افراط که به معنای از حد گذراندن است دقیقاً در چه حوزه هایی وارد است و در چه حوزه هایی اصلاً امکانِ افراط وجود ندارد. واضح شده است که افراط به آن چیزی راه دارد که حدّ داشته باشد. میتوان مثال زد که اگر در یک لیوان یا هر ظرف دیگری بیش از مقدار گنجایشش، مظروف ریخته شود، افراط رخ داده است. این به آن دلیل است که ظرف حدّ دارد و اگر ظرفی داشتیم که حدّ نداشت یعنی گنجایشش بینهایت بود آنوقت میشد گفت که افراط به آن راه نداشت. مثال بسیار معروف در ادبیات روزمرّهی ما، از یک طرفِ بوم افتادن است. این نیز به آن دلیل است که بوم حد و مرز دارد و الّا از یک طرفِ کرهی زمین که حدّ و مرزی ندارد (در عین حال بینهایت نیز نیست) نمیتوان به بیرون افتاد. تفریط هم نوعی افراط است که به این ترتیب از طرفِ دیگرِ بوم افتادن را تفریط میخوانند و در اصل مشخّص است که افراط و تفریط حدّاقل از حیث نتیجه (نه روش) تفاوتی با هم ندارند. و همه اینها منوط به داشتنِ حدّ است. که اگر ظرفی حدّ کمینه داشت، گذر از حدّ کمینه تفریط میشود و اگر حدّ بیشینه داشت، گذر از حدّ بیشینه به معنایِ افراط است که البته اینها همه فرط هستند یعنی زیاده از حدّ هستند.
هفته پیش حسن عباسی در کلاس نظریه پزدازی اش، تئوری اقتصادی برکت مبنا ارائه داد. که الان اقتصاد (که شاید ترجمه درستی از اکانامی نباشد) پول مبنا است. یعنی اقتصاد صلواتی. همه چیز صلواتی است. آنوقت دیگر پولی موضوعیت ندارد که طمع برایِ کسبش وجود داشته باشد، دیگر ربایی نیست. خریدار کیست؟ خدا! که در قرآن آمده که خدا مشتری است...انّ الله اشتری... خداست که از انسان میخرد. آنوقت انسان به خدا مال و جانش را میفروشد. پس سعی میکند بهترینش را بفروشد. و این یعنی کیفیت و انفاق حداکثری. و همه خدمات صلواتی است. و کیفیت تضمین میشود؛ چون انسان با خدا معامله میکند. تنها اگر آدم، قابیل باشد جنس بد میفروشد. و آنوقت است که نظام قضا به کار میاید. و اینجا همه انسانها به اجبار خدا پرست هستند. نه پول پرست. و اگر خدا پرست هم نیستند، مفت خور هستند. اسیب شناسی اش هم همین است. گداپروری. که راهکار برای مدیریتش داد و از این حرفها. برخی میگویند نظام اقتصادی حکومت امام مهدی، همین است. بعید هم نیست وقتی مردمان آن دوران غربال شده اند. اول فکر کردم این همان مبادله کالا با کالا است و شاید تحجر. دیدم که این نیست. مبادله کالا با رضایت خداست. دیدم تحقق عینی نظر "درآمدی بر سود"م هست. همه فقط میدهند. و اگر بخواهند بگیرند، برای رضای خدا میگیرند.
با یاسمن از یک مغازه فَکَسَنی دور انقلاب، دو تا سمبوسه پیتزایی گرفتیم. دانه ای 1200تومان. و پر از مخلّفات. سمبوسه معمولی اش 1000تومان بود. یاسمن گفت: این با اینهمه موادش بیش از 1200 میارزد. سمبوسه 1000 این 1200؟ گفتم: احتمالاً سمبوسه معمولی اش گران است! کمی جلوتر رفتیم و ادامه دادم: اینطوری کسی که میخواهد سمبوسه معمولی بخرد، 200تومن میگذارد رویش و به حساب اینکه فرقشان کم است، آن یکی را میخرد. پس عملاً مغازه بیشتر سودِ مالی (بخوانید خسارتِ واقعی) میکند. یاسمن گفت: یعنی دکان دار این مغازه فسقلی و فکسنی اینهمه اقتصاد دان است؟ گفتم: بدبختی این است که اقتصاد را همین ها مینویسند... یک عده دزد و متقلب آمده اند راههای دزدی و تقلبشان را تئوریزه کرده اند، اسمش شده اقتصاد. ازش بانک و بورس بیرون میاورند. بانک را رباخوارها، بورس را قماربازها روی هم کرده اند. این همان شبه علم ملعونی است که چشم بچه حزب اللهی ها را هم کور کرده است.
بی ربط: بعضی وقتها حس میکنم باید فقط بنویسم. مثل الآن. در دو روز گذشته، یکبار جایی دیدم که بنده خدایی خودکارم را برداشت و دیگر رویم نشد بهش بگویم خودکارم را بده و یکبار دیگر ماژیکِ کلاس را که امانتی از دانشگاه دستم بود، دیدم استاد با خود برد و باز هم رویم نشد بگویم پسش بده. همین شد که گفتم با پول خودم نو اش را میخرم. ولی بعد احساس کردم اینها آیت است. و ترسیدم. گفتم نکند آیت این باشد که قرار است قلم از دستم بگیرند؟ و من بدون قلم؟ میمیرم...
مطالب مرتبط: اقتصاد سلامت؟ - درآمدی بر سود - اقتصاد برکت مبنا - بت بزرگ - پوستر جنبش ممانعت از جنگ با خدا - ربا، جنگ با خدا -
حدوداً دو سالی میشود که هروقت بتوانم کلاسهای حسن عباسی را میروم. اگر این کلاسها هیچ چیزی برایم نداشته باشد، این را برایم داشته که بتوانم به یک مسئله از جهات مختلف بنگرم. البته در حدی که میتوانم. به قول مطهری، معلمی را دوست میدارم که اندیشیدن را به من آموزد نه اندیشه را. من اصلاً کاری به سواد حسن عباسی ندارم. چیزی که محل منازعه بسیاری است با وی. میگویند دکتر نیست! میگویند درس آکادمیک نخوانده! من جور دیگری به اینها مینگرم. میبینم کسی که درس آکادمیک نخوانده دکتر نیست، چطور میتواند اینهمه معلومات داشته باشد؟ اشان واقعاً نابقه است. اصلاً مدرک برایم محل اعرابی ندارد. اتفاقاً چه خوب است که استاد عباسی دکترا نگرفته است. چرا که او از پیش قراولان مخالفان نظام مدرک گرایی است و چه بد میبود اگر خودش مدرکی میداشت. مانند حضرت آقا، آیت الله خامنه ای. به ایشان خواستند مدرک دکترای افتخاری بدهند، قبول نکرد. اگر قبول میکرد جای سوال داشت. ایشان که از مدرک گرایی انتقاد میکند اگر دکترا را قبول میکرد برایم جای سوال ایجاد میکرد. آنچه در مورد حسن عباسی مرا مجذوب خود میکند، حتی معلومات بالایش نیست، چرا که آنهایی که میشناسندش میدانند کسی که در دهه چهارم زندگی تمام موهایش را سفید کرده، چه رنجهایی که کشیده و چه تلاشها و جهادهایی کرده است. آنچه حسن عباسی را در چشمم عزیز کرده، نبوغ بالایش است. هوش سرشارش است. حقیقتاً باهوش است. تیز بین است. کتاب طرحی از یک زندگی را که میخواندم، دانشجوهای شریعتی وقتی میخواستند از او تعریف کنند میگفتند: وقتی از مرحوم شریعتی سوالی میپرسیدیم و به زعم خودمان سوال سختی بود که استاد را به دام میانداخت، او از دیدی دیگر و از بالاتر از آنچه ما میدیدم، چنان به سوال جواب میداد که با خود میگفتیم چه سوال احمقانه ای پرسیدیم! چقدر نگاه ما خرد و ریز و کوته بینانه بود! عباسی هم همینگونه است، وقتی به یک معضل اجتماعی پاسخ میدهد، میبینیم که چقدر ما بد نگاه میکنیم! خودش اعتقاد دارد برای حل یک معضل اجتماعی نباید فقط آنرا در نظر گرفت، بلکه باید از بالا به تمام جوانبی که با آن معضل در ارتباط هستند زیر نظر گرفت.
چند روز پیش مستند شوک که در مورد رانندگی در تلویزیون پخش میشد از دوربینهایی گفت که در تهران نسب کرده اند تا ماشینها وارد منطقه طرح ترافیک نشوند. و از مشکلاتش میگفت، مثلاً خیلی ها با چسباندن کاغذی روی پلاکشان از دوربینها میگریزند و البته در این زمینه شغلی هم ایجاد شده است! بعضی جاها کنار دوربینها کسانی هستند که بهشان پول میدهی تا پشت ماشین شما راه بروند تا از دید دوربین خارج شوی و پلاک خوانده نشود! این هم شغلی است! بعد آمد با پلیس صحبت کرد و پلیس هم قول داد که متخلفین را مجازات میکند! وقتی دقیق نگاه میکنید میبینید طرح ترافیک برای دو هدف اساسی ایجاد شده است. یکی کنترل آلودگی هوای تهران و دیگری کنترل ترافیک مناطق پر رفت و آمد تهران. ما باید این ضرب المثل انگلیسی را آوریزه گوشمان کنیم: آنقدر پول نداریم که جنس ارزان بخریم! ما انقدر پول نداریم که طرح ترافیک ایجاد کنیم! به مغز ناقص بنده که معلومات خاصی در این زمینه ندارم و اصلاً به من مربوط نیست میرسد که راه حل این مسئله در جلوگیری از مهاجرت مردم به تهران است. راه حل این مسئله در خروج مردم و بسیاری از نهادهای غیرضروری از تهران است آنوقت مسئولین بلند مرتبه نشسته اند چه میکنند؟ سخت افزاری ترین راه حل را بر میگزینند و حاضر نمیشوند یک مقدار نرم افزاری راه حل ارائه بدهند! با دوربین میخواهند حلش کنند! نه با فکر و برنامه ریزی. اینکه بیاییم طرح ترافیک بزنیم و متخلفین را مجازات کنیم به نظر راحت ترین کار میاید، اما در عمل سخت ترین کار و پرهزینه ترین آنها و بی فایده ترینشان هست. این طرح به کدام یک از اهدافش رسیده؟ جز اینکه مردم بدبخت را الکی الکی چون قانون را رعایت نمیکنند گناهکار کرده و ترافیک همان که بوده هست و دو ماه دیگر که هوا سر شد، دوباره یک هفته همه تهران را تعطیل میکنند که هوا تمیز شود!
<
تا وقتی که امریکا، اروپا و ناتو، رژیم صهیونیستی را گروگان دولت سوریه می دانند نگران هیچ چیز نباشید و از سوی دیگر مردم سوریه و دولت آن بدانند که همه پیکان تهدید خود را به جای ناتو به سمت رژیم صهیونیستی ببرند. نام دکترین آن که غربیها نیز آن را خوب میشناسند شمشیر داموکلس است، در اسطورههای غرب در یونان شمشیر داموکلس شمشیری است که در کنار گردن دشمنی گذاشته میشود که هر گاه دست از پا خطا کند عزیز او را از بین میبرد...
"حسن عباسی - نهمین اجتماع بزرگ حزب الله سایبر، سوریه خط اول مقاومت - ۲۲/۴/۹۱"
ایده ی این طرح از همسرم، یاسمن، بود و با چکش کاری من به اینجا رسید. رنگ آمیزی اش نیز با همسرم بود. <
تا وقتی که امریکا، اروپا و ناتو، رژیم صهیونیستی را گروگان دولت سوریه می دانند نگران هیچ چیز نباشید و از سوی دیگر مردم سوریه و دولت آن بدانند که همه پیکان تهدید خود را به جای ناتو به سمت رژیم صهیونیستی ببرند. نام دکترین آن که غربیها نیز آن را خوب میشناسند شمشیر داموکلس است، در اسطورههای غرب در یونان شمشیر داموکلس شمشیری است که در کنار گردن دشمنی گذاشته میشود که هر گاه دست از پا خطا کند عزیز او را از بین میبرد...
"حسن عباسی - نهمین اجتماع بزرگ حزب الله سایبر، سوریه خط اول مقاومت - ۲۲/۴/۹۱"
<
تا وقتی که امریکا، اروپا و ناتو، رژیم صهیونیستی را گروگان دولت سوریه می دانند نگران هیچ چیز نباشید و از سوی دیگر مردم سوریه و دولت آن بدانند که همه پیکان تهدید خود را به جای ناتو به سمت رژیم صهیونیستی ببرند. نام دکترین آن که غربیها نیز آن را خوب میشناسند شمشیر داموکلس است، در اسطورههای غرب در یونان شمشیر داموکلس شمشیری است که در کنار گردن دشمنی گذاشته میشود که هر گاه دست از پا خطا کند عزیز او را از بین میبرد...
"حسن عباسی - نهمین اجتماع بزرگ حزب الله سایبر، سوریه خط اول مقاومت - ۲۲/۴/۹۱"
<