بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اعراب» ثبت شده است

یک ساعتی هست که در فرودگاه مهرآباد هستیم. هنوز مدیر کاروان­مان نیامده. مدیرمان رضایی نامی است. میانسال است و درشت هیکل و چهارشانه. وقتی رسیدیم صندلی خالی پیدا می­شد. ولی تا به گپ و گفت­های خداحافظی با خاله و مادربزرگ و خواهر و شوهر خواهرم ایستادیم، صندلی­ها پر شد. حالا هم ساعت یک و نیم صبح است و بیرونِ سالنِ فرودگاه روی جداول نشسته­ایم. به ما گفتند ساعت یک فرودگاه باشیم که ساعت سه و نیم پرواز است. اما روی تابلوها، پرواز ساعتِ پنج اعلام شده. شب خانه­ی مادربزرگم مهمان بودیم. شاید گودبای پارتی! از نوع التماس دعایی­اَش! خاله و خواهر و شوهر خواهر هم بعد بِهِمان اضافه شدند. دو سه روزی است که درگیر خداحافظی هستیم. همه التماس دعا دارند. به هرکه زنگ می­زدیم کلی سفارش می­کرد. سفارش­ها از دعای عاقبت به خیری و تک و توکی فرجِ امام زمان بود تا خریدِ ورقِ قمار که در عربستان ارزان است! یکی می­گفت ناودانِ طلا را که دیدی یاد من کن. دیگری می­گفت سوراخِ تهِ غار حرا را که دیدی یادم کن چون از آنجا مسجدالحرام پیداست. و یکی دیگر هم از گربه­های عربستان گفت که بدجور ریخو هستند!