آیا شرارت در ذات افراد شرور است؟ پرسشی پرتکرار با جوابهایی متنوع. ریشه این سؤال را در مسئلهی جبر و اختیار میتوان جست. با صورتبندی فیزیکالیستی جبر، رفتار انسانها تابع فعل و انفعلات تقریبا از پیش معین سلولهای خود است.
سریال better call Saul ما را با پرسشی مشابه تنها میگذارد. چاک، برادر جیمی معتقد است که جیمی ذاتاً شرور است. آیا چاک درست میگوید؟ پس از آنهمه کارهایی که جیمی میکند شاید مخالفت با چاک سخت باشد و فرد در آخر تسلیم و متقاعد شود که چاک، جیمی را درست شناخته است. اما آیا اینطور است؟
چند شب پیش با رفقا «کودتا» بازی کردیم. یک بازی کارتی چندنفره جذاب که گویا در ژانر بلوفزنی به حساب میآید! مثل مافیا و پوکر! حین و بعد از بازی به این میاندیشیدم که این بازی مثل نامش چقدر سیاسی است. نظریه بازیها از همین بازیها سر بر آورده است و در واقع تلاشی منطقی و ریاضی برای فرموله کردن بهترین بازیکردن ممکن است. به این میاندیشیدم که در رشتههای سیاسی و سیاستگذاری دانشگاهها میشود حداقل دو واحد عملی، کودتا و پوکر و مافیا و غیره را بازی و تمرین کرد. اصل و اساس بازیها فهم بلوفها و نیات بازیکنان، اثر متقابل آنها بر یکدیگر، پیامدهای تصمیمات آنها و خود بر نتیجه بازی و بررسی احتمالات ممکن و در نهایت داشتن بهترین تصمیمگیری است.
در مطالعاتی که داشتیم دریافتیم که تعارض منافع انواع متنوعی دارد. آنچه بیش از همه پرداخته میشود تعارض منافع مالی است. یعنی نفع مالی فرد باعث شود تصمیمی بر خلاف منافع عمومی بگیرد. امّا منافع ثانویه تنها مالی نیستند. نوع دیگری از تعارض منافع، سیاسی است! یعنی منافع سیاسی فرد موجب سوگیری وی در تصمیمگیری گردد که در ایران احتمالاً این نوع تعارض منافع کم نباشد.
با مباحث شکل گرفته پیرامون واکسن کرونا و تقاضای دوستانم برای یادداشت برخی نقدهایم پیرامون موضوع خواستم بعنوان دانشجوی سیاست و سلامت و با کمک همسر داروسازم خلاصهای از ایراداتم را ثبت نمایم.
بهتره به ساول زنگ بزنی «better call saul (bcs)» اسپین آف خوبی از سریال بریکینگ بد (bb) است که ارزش دیدن دارد. بنظر من bcs حرفی که قرار بود bb بزند اما لابلای ماجراهای جذابش گم شد را بهتر میزند. روند هر دو سریال کم و بیش مشابه است و به قهقهرا رفتن یک استعداد خوب را روایت میکند اما تفاوتهایی دارد. جیمی برخلاف والتر یک استعداد کاملا پاک و منزه نیست بلکه از همان بچگی ناخالصیهایی دارد. شاید به اندازهای که خیلیها داریم؛ از این رو بیشتر شبیه به یک انسان معمولی چون ماست.
پرسشی در سریال Breaking bad ذهنم را مشغول کرد که آیا این سریال را با کمک نظریه بازیها ساختهاند؟ و با خود میاندیشیدم که میشود با این سریال، سیاست را تمرین و تدریس کرد! در بسیاری از نقاط سریال فرد میتواند فیلم را متوقف کند و با خود بیاندیشد که اگر جای والتر وایت بود چه تصمیمی میگرفت؟ بعد فیلم را ادامه دهد تا والتر را ببیند و تصمیم خود را با والتر مقایسه کند. مثلا یکی از این نقاط مهم تصمیمگیری جایی است که جسی و والتر درون ماشین کاروان خود گیر کردهاند و هنک (مامور پلیس) پشت در ماشین آنهاست. میتوان اندیشید که ما چه تصمیمی برای فرار از این معرکه خواهیم گرفت؟
فرض کنید به تازگی از مقطع کارشناسی ارشد رشته مدیریت فارغالتحصیل شدهاید و در یک مصاحبه شغلی شرکت میکنید. مصاحبهکننده از شما میپرسد: «یکی از شرکتهای دارویی ما سود ده است. اگر همین الان پیشنهاد مدیریت این شرکت را به شما بدهیم میپذیرید؟ و اگر میپذیرید چه اقداماتی برای پیشرفت این شرکت انجام میدهید؟» در جلسه مصاحبه چه پاسخی میدهید؟ آیا در خود توانمندی پذیرش این سمت را میبینید؟
ما نمک خوردهایم و نمکدان شکستهایم. کمتر کسی را شاید پیدا کنیم که وقتی صحبت از اقتصاد کشور میشود لگدی به نفت نزند. اکثرا یکی از ریشههای عقبماندگی اقتصادی کشور را نفت میدانند. اما این گزاره را من اصلا نمیپسندم. بنده فکر میکنم نفت نعمت است و ما ناشکری میکنیم.
اخیرا یک گزارشی به بنده دادند که تحلیل آنرا تکمیل کنم. کاری که ابتدا از من خواستند بنظر میرسید ساده باشد، برای همین پذیرفتم. اما کم کم که شروع کردم دیدم فلان قسمت گزارش و بهمان قسمتش هم ایراداتی دارد و آنقدر وسواس به خرج دادم که بالاخره دیدم کار یکبار دیگر باید از اول انجام شود! اما آخر به خودم گفتم «به تو چه؟! تو فقط کار خودت را انجام بده و بس.»
نمیدانم شما هم از شنیدن این مباحث علمی لذت میبرید یا نه. بنده از نوجوانی به فیزیک علاقه داشتم. اما کمکم بیش از اینکه از دانش فیزیک خوشم بیاید، علاقهم به خود دانشمندان فیزیک معطوف شد. سوژهی مورد علاقهم، انسان و کارکرد ذهن و اندیشهی پیچیدهی او شد. از این رو به روانشناسی و شناخت کارکرد ذهن انسان علاقمند شدم. پس از مدتی موضوعی که ذهنم را بیشتر به خود درگیر کرد، اکوسیستیمی بود که اجازه میداد چنین دانشمندانی در آن رشد کنند و چنین علومی تولید کنند و این یکی از ریشههای علاقهام به علوم مدیریت بود.
دقیقا نمیدانم چرا، ولی در طول سالهای تحصیلم بسیاری از اوقات بعنوان نماینده کلاس انتخاب میشدم. حتی در دوران دانشگاه که علاقهای نداشتم و میخواستم از زیر کار در بروم!
خاطرهای از دوران راهنمایی به یاد دارم که همچنان برایم عبرتآموز است.
وقتی بچهتر بودیم به ما میگفتند آیندهسازان! هنوز هم به بچههایمان میگویند احتمالا. حتی اسم کتابهای کنکور و تستمان آیندهسازان بود! از مدرسه تا آشنایان و غیره به ما میگفتند شما آینده کشور را میسازید. شما فرداهای کشور را رقم میزنید. یا آن لحن حماسی که میگفت: «آینده از آن شماست» «کشور مال شماست. این قلههائی که گفتم، متعلق به شماست» و ما با صداقت معصومانه خویش باور میکردیم!
با هرکسی درباره کار و کاسبی صحبت میکنم میگوید:
دعوای چپ و راست اقتصادسیاسی همانقدر که حول محور دو مفهوم اصالت فرد یا اصالت جمع است، دعوای دو مفهوم اصالت آزادی یا اصالت عدالت نیز هست. در واقع فردگرایان بر آزادی پافشاری میکنند و جمعگرایان بر عدالت تکیه. البته هیچکدام از این دو مکتب در گرایشهای میانهروی خود، عدالت یا آزادی را نفی نمیکند اما اگر قرار باشد بین این دو یکی را انتخاب کند، یکی اولویت را بر آزادی و دیگری بر عدالت قرار میدهد.
اظهار نظر سخنگوی وزارت بهداشت و ستاد ملی مبارزه با کرونا درباره پنهانکاری چین مسئلهساز شده است و واکنشهایی حتی در ابعاد بینالمللی داشته است. بنده درباره صحت آمار چین اطلاعی ندارم. احتمال دروغگویی هر دولتی وجود دارد. اساساً حکومتها کذاب هستند! یکی کمتر یکی بیشتر. امّا چین قطعاً مدیریت بحران قابلتوجه و اقدامات چشمگیری داشته است که تنها ساخت دو بیمارستان 1000 تختخوابی ظرف 10 روز چشم هر ناظر بینالمللی را به خود جلب کرد. با وجودی که ممکن است چین درباره آمار کرونا پنهانکاری کرده باشد، نخستین سؤال این است که مگر ایران کاری غیر از این کرده است؟ آقای سخنگو بهتر است بیش از هرچیز نگران آمارهای مضحک وزارت فخیمهی بهداشت ایران باشد که آنها را به اسم «علم» و «حقیقت» به مردم حقنه میکند! «دیگ به دیگ میگه روت سیاه»! کاش این رابطه «دیگ به دیگ» بود چون این دو مساویاند. به قول یزدیها، «تُرُشبالا (آبکش!) به آفتابه مِگِه دو سوراخه»!
این کلیپ که این روزها در شبکههای اجتماعی بازنشر میشود حاوی ابعاد جالبی از تعارض منافع در کمیسیون بهداشت مجلس است. آقای علیزاده هم که کارشناس اندیشکده شفافیت برای ایران بوده است صحبت مشابهی در اینستاگرام منتشر کرده است. اینطور که بیان میشود اکثر اعضای کمیسیون بهداشت، پزشک، مدیر، رئیس یا سهامدار بیمارستانها، شرکتهای دارو و تجهیزات پزشکی هستند و تصمیماتی میگیرند که به نفع خود است و مسائل مردم را از دستورکار خارج میکنند.
این عکس را امشب، در اولین روز آغاز تبلیغات مجلس در میدان اطلسی #یزد گرفتم. تصویری از ضجهی مردمی زجر دیده. از آن خط کج و معوج مشخص است نویسنده از کدام طبقه اجتماعی است. کسی که این ضجه را با جانش نوشته. حس نوشتهای را میدهد که یک زندانی با خون خویش بر دیوار زندان نوشته باشد. جای چنگ زدنهای این جسم نیمهجان کنار نوشته خویش بر این دیوار زندان پیداست. چقدر همین عبارت حرف دارد. او از همه بریده. برایش هیچ کس مهم نیست. هیچ آرمانی نمیخواهد. او میگوید:
دسترسی به خدمات سلامت بعنوان یک حق عمومی پذیرفته شده است و دولتها خود را متعهد و مکلف به افزایش دسترسی و پوشش همگانی سلامت میدانند. از این رو، نظام سلامت فعلی کشورهای مختلف صرفاً بر اساس مناسبات بازار شکل نگرفته است بلکه حاصلها سالها سیاستگذاری دولتها در عرصهی سلامت بوده است.
هرگاه مسئلهی سیاست و سیاستگذاری به میان میآید، قدرتهای بزرگ و کوچک در عرصه حاضر هستند تا بتوانند با تأثیر بر سیاستها، آنها را منطبق با منافع فردی یا جمعی خویش شکل دهند. نظام سلامت امریکا نیز بعنوان بزرگترین نماد یک نظام سرمایهمدارانه، از این قاعده مستثنی نیست.
(جلسه کمیسیون بهداشت آغاز میشود)
دکتر علی وراثتی (رئیس کمیسیون بهداشت با کت سورمهای): بسمالله الرحمن الرحیم. همانطور که همکاران عزیز در جریان هستند اخیراً هجمههای فراوانی علیه قشر نخبه و مظلوم پزشکی ایجاد شده که باعث شده سقف درامدی 60 میلیون تومانی برای کارانه پزشکان دولتی گذاشته شود که ظلم بزرگی است. جهت کاستن بخشی از مشقتهای پزشکان عزیز ما در این جلسه میخواهیم قانون «معافیت پزشکان از مالیات پلکانی» را به رأی بگذاریم. من از نماینده محترم دولت که در جلسه حضور دارند درخواست میکنم نظر خودشون رو بیان کنند.
دکتر علی وراثتی (نماینده وزارت بهداشت با کت خاکستری!): بله همانطور که آقای دکتر به درستی اشاره کردند متأسفانه هجمههای سازمانیافتهای علیه ما شکل گرفته است که باید با آنها به شدت مقابله کرد. بنده هم با گرفتن مالیات پلکانی از پزشکانِ نخبه مخالفم.
مباحث علوم انسانی در بسیاری از موارد آنقدر واضح و بدیهی هستند که اکثر مردم اهمیت آن را متوجه نمیشوند. برای مثال سونزو نویسنده نخستین کتاب نظامی جهان در جملهای میگوید: «آنکس که خود را بشناسد و دشمن را بشناسد پیروز است.» بسیاری با سادهانگارانی بدین جمله توجه نمیکنند حال آنکه از همین جمله ساده، مبانی علوم استراتژیک، تحلیل وضعیت و SWOT استخراج میگردد.
سونزو، اندیشمند و فرماندهی نظامی چینی است که کتاب «هنر جنگ»، قدیمیترین اثر نظامی جهان و بزرگترین اثر نظامی چین را 2500 سال پیش به رشتهی تحریر درآورده است. این کتاب تنها یک اثر نظامی به حساب نمیآید بلکه کتابی فکری و فلسفی است و اندیشمندان، استراتژیهای مطرح در این کتاب را برای استفاده در علوم سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی و حتّی ورزشی مناسب میدانند. مقاله حاضر به تبیین نگاه استراتژیک سونزو در مواجهه با شرایط مختلف و تشریح برخی از مهمترین استراتژیهای وی در حل مسائل میپردازد. به این منظور ابتدا، «تحلیل استراتژیک» را بعنوان گام صفر در اندیشهی سونزو مورد مداقّه قرار میدهد. سپس استراتژیهای عمدهی سونزو یعنی «استراتژی تعیین زمین بازی (ایجاد و استفاده از فرصتها)»، «استراتژی پیروزی با سهولت»، «استراتژی فریب»، «استراتژی پیروزی سریع» و «استراتژی نبرد در زمین مرگ (تبدیل مضار به مزایا)» تبیین میشوند. در نهایت با شناخت نظرات استراتژیک سونزو و کاربرد آنها در مدیریت سازمانها، نیاز مدیران امروزی به شناخت و استفاده از اندیشهها و استراتژیهای سونزو مورد تأکید قرار میگیرد.
هشدار، متن حاوی تصویرسازیهای دلخراش است. بهتر است نخوانید!
در دوران راهنمایی معلم هنری داشتیم به نام زارعشاهی. مرد شریف و دوست داشتنی است و همچنان در یزد آموزشگاه آزاد هنری دارد و هنر میآموزد. من در آن دوران بیشتر ورزشهایی مثل بسکتبال و بدمینتون بازی میکردم. جناب زارعشاهی روزی در ساعت ورزش در حین بازی مرا دید و صدایم کرد و به مضمون چنین چیزی گفت: «بوذرجمهری، تو نمیخواد بسکتبال بازی کنی!» با تعجب پرسیدم چرا؟! گفت: «تو مثل بقیه نیستی! به دستهات نیاز داری! دستهای تو، دستهای ظریف یک هنرمنده!» کتمان نمیکنم که تعریف بینظیری بود و مرا ذوقزده کرد! از آن زمان به بعد تازه متوجه دستانم شدم! انگار تا آن زمان نمیدانستم دست دارم! پس از آن بارها به دستانم نگاه کردهام و به آنها اندیشیدهام. به اینکه این دستان برای چه خلق شدهاند؟ هنر را که نشد حرفهای پی بگیرم. شاید این دستان ظریف به درد جراحی هم میخوردند. و شاید به درد قلم به دست گرفتن و نوشتن. امّا تقدیر روزگار آنقدرها هم رمانتیک و رؤیایی نیست! این دست تابحال بیش از هرچیزی به کارهای بیفایدهای پرداخته است!
آیا سوئد سوسیالیستی است؟ چندی پیش دنیای اقتصاد آنرا افسانه خواند و دلیل پیشرفت سوئد را گردش به راست این کشور بیان کرد. اول اینکه آن گزارش سوگیریهای جدی دارد. مثلا در موضوع خدمات سلامت که مطلعم تقریبا به کلی دروغ پرداخته و سوئد هم مانند انگلستان حائز نظام سلامت ملی (NHS) است. اما در پاسخ به پرسش نخستین باید ابتدا پرسید سوسیالیسم چیست؟
جوکر این روزها بخوبی دیده و فهمیده شده است. مردمی که خودشان را در آینهی جوکر میبینند با او همدردی میکنند. جوکر، داستان فرزند این سرزمین است که به دست پدر خویش دیوانه شده است. سرمایهدار و سیاستمدار کلان این شهر، مادر (نماد همیشگی طبیعت، سرزمین، قلمرو و کشور) را خدمتکار خویش ساخته است امّا این مرد زورمند، عاشق سرزمین میشود و به وی تجاوز میکند، شیرهاش را میمکد و تفالهی طبیعت را به گوشهای پرتاب میکند.
چرا آقای خامنهای که در خارج حامی مستضعفین عالم است و روبروی ایدئولوژی امریکایی و سیاست خارجی هاشمی رفسنجانی میایستد، در داخل با تصویب امثال سیاستهای اصل ۴۴ قانون اساسی حامی سرمایهسالاران است و با ایدئولوژی امریکایی و سیاست اقتصادی هاشمی رفسنجانی همراه است؟ قریب به مضمون این سؤال را @ali.alizadeh.insta پرسیده است. @mohsen_mahdian هم پاسخی داده است که بنظرم بکلی تهی و بیراه است و بعد از اینکه نظر صریحم را برایش کامنت کردم، بلاکم کرد!
پاسخ مختصر بنده شامل چند چیز است:
View this post on Instagram
این عکس را امروز در خیابان شیخ بهایی گرفتم. یک ماشین شاسی بلند با پلاک بینالمللی و البته پلاک معلولین! شیوه جالبی برای اعتراض است و من همانطور که در انتها میگویم، از این شیوه حمایت میکنم.
شلوغ میکنید؟ اعتراض دارید؟ پس باید تنبیه شوید! اینترنت قطع! قطعی اینترنت ایران چیزی جز حرکت سریعتر به سمت کرهی شمالی شدن را به ذهن متبادر نمیکند. شاید البته شیلی! اقتصادی که دشمن مردم باشد جز با یک نیروی قهریه و فضای کاملاً بستهی سیاسی به پیش نمیرود.
سریال Breaking Bad داستان والتر، یک دانشمند شیمی، برندهی جایزهی نوبل و انسان شریفی است که تحت یک حاکمیت و در یک جامعهی بیشرف زندگی میکند! وی که عمر خود را صرف علم و دانش کرده و در یک مدرسه تدریس میکند، چون درامدش کفاف مخارج زندگیاش را نمیدهد شغل دوم خودش را اجباراً کار در یک کارواش انتخاب کرده است! تا اینکه سرطان ریه میگیرد.
View this post on Instagram
به این نطق کوین اسپیسی در بازی Call of Duty Advanced Warfare بسیار بسیار علاقمندم. خیلی مختصر، مفید و هنرمندانه همه آنچیزی که باید درباره ذات چیزی شبیه به سرمایهداری-فاشیسم بگوید را گفت!
1.
View this post on Instagram
ساعت شش صبح روز اربعین است و بعد از یکی دو هفته کمخوابی و بیخوابی، دیشب را هم نخوابیدم و بالاخره فاز اولش را تمام کردم. من همیشه مشکل وقت داشتم. چه از زمان مدرسه و درس خواندن چه از آزمونها و کنکور و چه حالا موقع کار. همیشه روی دور کند کار میکنم. حالا که مقدار وقتم کم آمده است از کیفیت وقتم میزنم و به کمیتش اضافه میکنم!
دستشوییهای عمومی معمولاً یک مدیر دارند! این مدیر احتمالاً دم درب نشسته است و هزینه استفاده از سرویس را میگیرد. این مدیر دستشویی یک کار دیگر هم ممکن است بکند. مثلاً یکبار که آفتابه را برداشتهاید و میخواهید داخل سرویس بهداشتی شوید، ممکن است صدایتان کند و بگوید آن آفتابهای که برداشتهاید را کنار بگذارید و آفتابه دیگری را بردارید! حال آنکه هرچه به آفتابه خودتان و دیگری توجه میکنید تفاوتش را در نمییابید! احتمالاً واقعیت هم همین است که این دو آفتابه هیچ تفاوتی ندارند! پس چرا چنین رفتاری از مدیر سرویس بهداشتی سر میزند؟!
من هیچوقت علاقه زیادی به بازیهای کامپیوتری استراتژیک نداشتم؛ عمدتاً به دلیل اینکه معمولاً کند، کم هیجان و حوصله سر بر بودند! با این وجود به نظر میرسد کسانی که به مدیریت علاقمند هستند باید به اینگونه بازیها نیز علاقمند باشند. حداقل در عمل کسانی که به مسائل مدیریت و سیاست علاقمندند اظهار میکنند که یا بازیها را دوست ندارند یا نهایتاً بازیهای استراتژیک را دوست دارند. امّا این مسئله میتواند صرفاً یک سوگیری بیجهت نیز باشد. بهرحال تنها بازی استراتژیکی که بنده دوست داشتم و آنرا تمام کردم بازی قلعه (stronghold) بود. اتفاقاً خیلیها با این بازی نوستالژی دارند. دلیل علاقهی من ساده بود: دوبلهی فارسی بانمک آن. عمدتاً با خواهر و برادرم مینشستیم پای بازی و ادای دوبلههای با نمکش را در میآوردیم و میخندیدیم.
اصل و اساس مدیریت تصمیمگیری است. اساس سیاست هم همین است. اساساً سیاسی شدن هم دقیقا در همین مرحلهی تصمیمگیری موضوعیت میابد. همهی دعواها، منافع و تعارضات بر سر یک تصمیم نمود مییابند و منازعه میکنند. بگذریم. دوباره به یک تصمیم شخصی نسبتاً بزرگ رسیدهم. خب، من دکتری قبول شدهام. حالا که چه؟ چهکار کنم؟ گام بعدی چیست؟ برای چه چیزی برنامهریزی کنم؟
فیلم stonehearst asylum (تیمارستان استونهرست (که شاید عمداً یک حرف s را جابجا کرده و منظورش تیمارستانِ سنگدلان بوده باشد)) را فرصت کردید ببینید. مرز جنون و عقلانیت را به چالش میکشد. فیلم روایتگر داستانی در سال 1899 است. یک نکتهی جالب فیلم آن بود که میگفت اکثر دیوانگانی که در تیمارستان نگهداری میشوند از خانوادههای اعیان و اشراف هستند. چرا؟ زیرا خانوادهی آنها، آنها را نمیخواستهاند. مثلاً آنجا یک دختر زیبارو وجود داشت با یک اختلال کوچک: او هوسران و عاشقِ روابط عاشقانه و جنسی بود (که شاید حتی اختلال هم نباشد). امّا خانوادهی ثروتمندِ او، وی را دیوانه تشخیص داده بودند چرا که مایهی آبروریزی خانوادهی اشرافی آنها بوده است و از این رو وی را به تیمارستان سپردهاند و هزینهی نگهداریش را هم به تیمارستان میپرداختند. چه بسا اساساً تیمارستانها بدین شیوه شکل گرفته باشند! باید تاریخ جنون را خواند.
مستند «انقلاب جنسی» آقای شمقدری را شاید دیدهاید. من مطالعات جنسی نداشتهام اما بنظرم یک تأملی در این مستند جا مانده بود. این مستند همهچیز را در همان سطح «جنسی» میبیند و تفسیر میکند و اصلاً توضیح نمیدهد چرا یک «انقلاب» برای یک امر جنسی رخ داده است؟ اصلا وجه تسمیه عبارت «انقلاب» بعنوان یک مفهوم سیاسی چیست؟
از مسئولین کم نشنیدهایم که اصلاح مملکت نیازمند جراحی است! مثلا جراحی اقتصادی! و شنیدهایم که این جراحی دردناک است! وقتی مسئولین در رسانهها از درد این جراحی میگویند، به مردم اشاره دارند. نظر آنها این است که این جراحیِ لازم، برای مردم دردناک است. من با جراحی دردناک موافقم امّا
این نوشته در الف (و برخی از دیگر وبسایتها) بازنشر شده است.
از یکی از اساتید که اتفاقا انسان شریفی است درباره موضوع رساله و مقاله مشورت میگرفتم و موضوعات مورد علاقهم، مانند شفافیت و تعارض منافع، را میگفتم امّا وی پیشنهاد میکرد که «به فکر حل مشکل باشم و مسائل سیستم فعلی را حل کنم چون برای این پژوهشها «مشتری» وجود دارد و کاربردی هستند.»
امروز یکی از اساتید داشت درباره قدرت یک دانشآموختهی سیاستگذاری در جلسات سخن میگفت. از اینکه باید حرفهای سنجیده و پخته و علمی بزند و اینکه با دانش سخن گفتن یک منشأ قدرت است.
آنچه در ادامه میآید، نکات تکمیلی است در ادامه متن پیشین
یک نکتهی جالب دیگر دربارهی صحبتهای پناهیان در شب عاشورا آنکه درست در شرایطی این صحبتها را دارد انجام میدهد که کشور درگیر شوک ارزی است و مردم در حال تبدیل نقدینگی خود به دلار و سکه هستند تا ارزش پول خود را حفظ کنند یا سود کنند. یعنی دقیقا در شرایطی که حتی بازاریها هم فیتیله کار و کاسبی خود را پایین کشیدهاند و رفتهاند در بازار ارز و سکه. در این شرایط نیاز است مردم را به آرامش دعوت کرد و آنها را به طمع نکردن و چشمپوشی از مال دنیا و پیگیری نکردنِ منافع شخصی و توجه به منافع جمعی فرا خواند. درست در چنین شرایطی پناهیان درست توصیههایی برعکس میکند و مردم را به مالاندوزی و کوشیدن برای منافع شخصی سوق میدهد.
وزارت اوقاف از ما باشد... یک نفر هم وزیر اوقافش بکنیم، آنوقت ببینید که اینطوری که الان دارد لوطیخور میشود، نخواهد شد... دست ما بدهید ببینید چه خواهد شد، آنوقت ببینید که ما با همین اوقاف این فقرا را غنیشان میکنیم... اجازه بدهید مالیات اسلامی را به آنطوری که اسلام با شمشیر میگرفت بگیریم از مردم، آنوقت ببینید دیگر یک فقیر باقی میماند؟ (منبع)
مشخص است که این جملات برای قبل از انقلاب است امّا اولین بار که این جملات را میخواندم نمیدانستم گویندهی آن کیست و با خود گفتم عجب جملات خام و نپختهای است.
دیشب یکی از دوستان که در مرکز پژوهشهای مجلس مشغول هستند گفتند که از آقای امیرحسین قاضیزاده هاشمی (پسر عموی وزیر بهداشت و عضو هیئت رئیسه مجلس) پرسیدند چند درصد از نمایندگان مجلس اعتقاد دارند نظام رفتنی است؟ پاسخ دادند 70 درصد. باز پرسیدند حتی نمایندگان انقلابی هم؟ پاسخ دادند حتی 50 درصد از نمایندگان انقلابی! البته ذکر این نکته همینجا لازم است که خود آقای قاضیزاده هم خیلی علیهالسلام نیستند و حرف ایشان ممکن است کاملاً پرت و پلا باشد امّا بهرحال حتماً رگههایی از واقعیت را دارد.
سحر مهرابی در دیدار دانشجویی رمضان رهبری نقدهایی قرائت کرد. رهبری در مجموع پاسخ به همهی نقدها اینطور گفتند:
بنده از مسائل کشور مطلعم و گزارشها را میخوانم؛ معتقدم در همهی این آرمانها که اسم آوردم پیشرفت کردهایم. آن جوانی که میگوید وضع خیلی بد است، من احساسش را تأیید میکنم اما حرفش را مطلقاً [نه].
جلسهی رسمی با حضور جمعی از متخصصین پزشکی و مسئولین رده بالای وزارت بهداشت آغاز میشود:
متنی از حسام سلامت در کانال تلگرام بازنشر کردم که بین دوستان محل بحث شد. متن این است:
قانونِ بدِ حجاب
قانون حجاب دستکم به ده دلیل یک قانون بد است: اول اینکه حجاب اجباری بنیانهای محکمی حتی در خودِ قرآن و سنت ندارد؛ دوم اینکه مصداق بارز پایمالشدن حقوق اقلیتهاست (غیرمسلمانان، خارجیها، دینناباوران)؛ سوم اینکه اگر هم زمانی اجماعی دربارهاش وجود داشت امروز دیگر چنین اجماعی در کار نیست؛
این روزها که اعتراضات مردم اوج گرفته است، انتقاداتی وارد شد از جمله اینکه مطالبهی مردم مشخص نیست. اعتراضات رهبری ندارد. اعتراضات مدنی نیست. (برای مثال تحلیل عباس عبدی اصلاحطلب را ببینید) برخی نیز میگفتند روش مطالبهگری اعتراضات خیابانی نیست. آقای رسایی گفتند باید در انتخابات با رأی دادن به اشخاص دیگر مطالبهتان را نشان میدادید! در واقع به زعم ایشان تنها جایی که میشود مطالبهگری کرد، پای صندوق انتخابات است!
من از نسبت دادن مشکلاتمان به نفت بیزارم. از این آدمها، تحلیلگران، مدیران و مسئولین و هر کسی که مشکلات ما را گردنِ نفت میاندازد بیزارم... چیزی که از آن حس میکنم این است که یک عده مسئول و مدیر بیخاصیت هستند که گندها و ناتوانیهای خود را سر نعمات الهی خالی میکنند. تقصیر خداست به شما نعمت داده است؟ نه تنها از این نعمت به درستی استفاده نمیکنید و با استفادهی ناصحیح کفران نعمت میکنید بلکه به زبان هم کفر نعمت میکنید.
در حاشیه متن پیشین برخی در کامنتها گفتند که متوجه این تناقض و سیکل معیوب نمیشوند. گفتم با مثال ملموستر بیان کنم.
یک سخنرانی معروف هست از آقای پناهیان در پاسخ به این سؤال که چرا رهبری کاری نمیکند؟ آنجا ایشان میگویند که رهبری قرار نیست جبران کم کاریهای ما را بکنند. من چیزی که از آن سخنرانی میفهمم این است که یعنی تقصیر کم کاری ماست که مثلاً یک نفر رئیسجمهور میشود و رهبری جلوی کارهای منتخب مردم را نمیگیرد. من اصلاً موافق نیستم مردم کم کاری کردند یا میکنند؛ حتی اگر کمکاری میکنند باز هم تقصیر حکومت میدانم. این مردم همانهایی هستند که یک موقعی انقلاب کردند، اگر دلسرد شدند و تغییر عقیده دادند بنگرید که در حکومت چه گندی زدهاید! مردم به دین حاکمان خویشند. نکتهی دوم آنکه به نظر بنده نگرانیها از نحوهی تعامل رهبری با دولتها نیست. بله، دولت منتخب مردم است و رهبری باید به شیوههای دموکراتیک تعامل داشته باشد. سؤال اصلی از نهادهای انتصابی است، نه انتخابی. آیا رهبری در باب نهادهای انتصابی همچون قوه قضاییه هم نباید دخالت کند؟ نباید در مورد این ارگانهای انتصابی شفافیت ایجاد کند و نگرانیهای مردم و انقلابیون را برطرف نماید؟ در مورد نهادهای انتصابی هم تقصیر مردم است؟ (بنده که حتی در مورد نهادهای انتخابی هم تقصیری را متوجه مردم نمیدانم!)