ترامپ احتمالاً بعنوان یکی از بدترین و دیکتاتورترین رؤسای جمهور امریکا شناخته میشود. با این حال چیزی که درباره او برای بنده جذاب است، این است که همین رئیسجمهورِ بد نیز برای امریکا مفید است و مضرات آن در آن نظام تا حد ممکن تحت کنترل قرار میگیرد. کنگره و سنا به انحاء مختلف خیرهسریهای وی را کنترل میکنند و در نهایت هم از صحنه سیاسی امریکا تقریباً حذف میشود. مهار نسبی این قدرت سرکش و فسادهای متعاقب آن، استحکام و قدرت یک نظام سیاسی را نشان میدهد. چیزی که در ایران درست برعکس بنظر میرسد! راه برای بدیها باز است و بروی خوبیها بسته.
دولت روحانی نشان داد در ایران یک دولت هرکاری بکند عواقبی ندارد. مجلس که میخواست او را استیضاح کند سرکوب شد. وقتی دولت روحانی که شمشیر را از رو بسته بود تقریباً با هیچ ابزاری کنترل و مهار نمیشود، آیا میتوان انتظار داشت که مجلس یا قوه قضاییه هیچوقت بتوانند از حقوق قانونی خود برای کنترل سایر دولتها استفاده کنند؟ مخصوصاً مثلاً اگر دولت آقای رئیسی باشد که همپالگی آقایان است. تصور بنده این است که چنین دولتی بیهیچ مانع و کنترلی میتواند هر کار دلش میخواهد بکند. جالب اینکه اقتدارگرایان ایرانی چند ماه پیش درباره انتخابات امریکا میگفتند ترامپ برنده است زیرا او در دوران خود مهرههای خویش را جوری در حاکمیت کشور چینده که مثلاً از طریق دیوان عالی فدرال برنده شود. در واقع آنها قیاس به نفس کردند و نظام سیاسی امریکا را مشابه ایران گرفتند که در آن قدرت متمرکز است و چنین ژانگولربازیهایی ممکن.
در این شرایط بدوی در ایران، وقتی اجزای مردمسالاری چفت و بست ندارد و هنوز قبیلهگرایی حاکم است، بنظر من رأی دادن راهی به سمت تعمیق مردمسالاری نیست، بلکه برعکس فقط حکم یک سرعتگیر برای اصلاحات اساسی را دارد و دلخوشکنکی است که عملاً مهر تأییدی بر اقتدارگرایی موجود و موجب افزایش آن است. چنان که تجربه چهار دهه گذشته به زعم بنده چنین چیزی را نشان میدهد. در این قبیلهگرایی از زیر عبای آقایان چه مارها که رشد نمیکنند و از آستینشان بیرون نمیزنند. خود همین روحانی را چیزی جز چنین ماری نمیبینم که در زیر عبای قبایل خودی رشد کرد و همچنان نیز بساط فقط برای رشد این مارها مهیاست. دولت بعد هم همین خواهد بود و این مارها زیر عبای آقایان قرار است رشد کرده و منافع خویش را پیش ببرند.
بهرحال اساساً رأی ندادن دلیل نمیخواهد، بلکه رأی دادن دلیل میخواهد. در واقع بطور کلی انجام یک کار دلیل میخواهد. این، مشابه همان استدلال شورای نگهبان است که میگوید احراز صلاحیت میکند نه رد صلاحیت. در واقع او برای احراز شدن صلاحیت نامزدها دلیل دارد و آنهایی که احراز نشدند به این دلیل بوده است که دلیلی برای احراز صلاحیتشان یافت نکرده است. بطور مشابه هم بنده برای شرکت در انتخابات دلیل قانعکنندهای نیافتهام. فارغ از اینکه صلاحیت هیچکدام از نامزدها برای اینجانب محرز نشده است، نتیجه انتخابات هم پیشاپیش مشخص است و اساساً انتخاباتی در کار نیست که مشارکت در آن نفعی داشته باشد. فلذا بیفایده است و بنده دلیلی برای شرکت در آن نمیبینم.
در نظرسنجی که در استوری اینستاگرامم کردم، مخاطبین تنها دلیل نسبتاً قابل اعتنایی که برای رأی دادن ارائه کردند، افزایش مشارکت بعنوان یک مؤلفه اقتدار نظام بوده است. البته بنده دقیقاً فکر میکنم ما نیازمندیم از اقتدارگرایی نظام بکاهیم. آن اقتدارگرایی که با گردن کلفت تانک به میدان آبان 98 میآورد باید عواقب چنین تصمیماتی را ببیند. باید از خر شیطان پیاده شود و در کنار مردمِ خویش قدم بر دارد. فلذا اتفاقاً برای کاهش اقتدار نظام میتوان رأی نداد.
در نهایت رأی ندادن، رویداد طبیعی وضع موجود است. آن تصمیمات مسئولین، چنین نتایج طبیعی در واکنش مردم میگذارد. نتایج طبیعی مشت آهنین نظام در مقابل مردم در سال 98 و 96 طبیعتاً چنین واکنشهایی دارد. نظام نمیتواند انتظار داشته باشد هرکار دلش خواست انجام دهد و مردم فقط آنرا تأیید کنند. آنچه در سال 98 رخ داد فراتر از دولت بود. اساساً واکنشهای نیروهای نظامی ارتباطی با دولت نداشت. ضمن آنکه حتی زمانیکه مجلس میخواست صبح روز وقایع ورود کند و بصورت مسالمتآمیز آن تصمیم اشتباه را اصلاح کند، فرمانی از بالا این فرایند دموکراتیک را متوقف کرد و در عمل دستور سرکوب را صادر نمود. چه بسا با ورود مجلس، آتش خشم مردم نیز خاموش میشد و اصلاحات قانونی و تدریجی رخ میداد، امّا اوامر فراقانونی راه اصلاحات مسالمتآمیز را بست و شد آنچه شد. بنابراین مسئلهی مردم فراتر از دولت است که برخی آنرا به نا امیدی از دولت تقلیل میدهند. البته دولت نیز نقش قابل توجهی در این نا امیدی دارد. امّا همانطور که در ابتدا گفته شد، مجلس و قوه قضاییه و سایرین بازوهای کنترلی دولت هستند و اگر آنها از این کنترل عاجزند، آنها نیز شریک جرمند و ذکر وضع سرکوب شده آنها نیز رفت.
جالب مراجعی هستند که حکم به واجب بودن شرکت در انتخابات میدهند. البته افرادی همچون آیتالله سیستانی حکم کلی داده و تشخیص را بر عهده مقلد میگذارند که این بنظرم به حق نزدیکتر است. کما اینکه فکر میکنم مراجعی که حکم به وجوب دادهاند تعارض منافع دارند و برای حفظ قدرت خویش از دین مایه گذاشتهاند و چنین تعارض منافعی از عدالت به دور است. در پاسخ به آنهایی که رأی ندادن را ضدانقلابیگری میدانند اتفاقاً بنده فکر میکنم این کار دقیقاً انقلابیگری، ترقیخواهی و تحولگرایی است و درست برعکس، رأی دادن عافیتطلبی و محافظهکاری است.
حرف بسیار است و مجال اندک. البته عدهای نیز گفتنیها را گفتهاند و بسیاری نیز از روی نا امیدی حتی حال گفتن هم ندارند. من هم حالش را ندارم و به زور خود را برای این چند کلمه کشاندم که برای این انتخابات بیمعنی زیاده هم گفتهام. رأی ندادن هم از روی نا امیدی از امکان اصلاح نظام است و هم اعتراض به آن. حتی اگر اعتراض بیفایده باشد باکی نیست. چیزی بر این نا امیدی نمیافزاید. اگر هم اعتراض شنیده شد، که فبها. چه اینکه همه اینهایی که خود را پاره کردهاند که مردم رأی بدهند پیشاپیش ترس خود را نشان میدهند، پس انگار شاید واقعاً رأی ندادن اثری دارد که عزیزان اینجور به لرزه افتادهاند. همینکه تخت پادشاهی شما کمی به لرزه افتاده است ما بردهایم! بیش از این هم نخواستیم. کل این قدرت و حکومت پوشالی ارزانی خودتان.
View this post on Instagram
- ۲
- چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۵۸ ب.ظ
ما نفهمیدیم شما میخوای رای بدی یا نه؟
رای میدی؟
متن رو مطالعه کردید و نفهمیدید؟! عنوان به این واضحی دارد.