بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران» ثبت شده است

ضریب جینی عددی است بین صفر و یک (یا صفر و صد درصد) که در آن صفر به معنی توزیع کاملا برابر درآمد یا ثروت و یک به معنای نابرابری مطلق در توزیع است. هرچه این عدد کوچکتر باشد نشان از اختلاف طبقاتی کمتر می‌باشد. طبق برآورد سازمان CIA در سال 2006، ضریب جینی در ایران برابر با 44.5 است.

در مطلب پیشین این بی ربط را نوشتم که ترجیح دادم به مطلبی مستقل تبدیلش کنم:

ما از دکتر روحانی بابت مواضع اصولی خود در سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل صمیمانه کمال تشکر را داریم و بر مواضع اصولی، خداپسندانه، منطقی، مقتدرانه و در حقیقت مواضعی که رضایت خدا و ولی او را در بر دارند پافشاری میکنیم و این مواضع از طرف هر کسی باشد برای او احترام قائل هستیم. باید اعتراف کرد که عزت روز افزون اسلام در ایران مرهون خدمات مثبت تمامی مسئولین 34 سال گذشته است که وارث چنین عزتی در حال حاضر دکتر روحانی است. همانطور که رؤسای جمهور پیشین در حد وسعشان بر این عزت افزودند و آنرا پاس داشتند، امیدواریم دکتر روحانی نیز ابتدا به امر آنرا پاس داشته و در نهایت بر آن بیافزاید. فلله عزة جمعیا. تنها اتفاق ناخوشایند این سفر به نظر حقیر تماس تلفنی‌ای بود که در انتهای سفر رخ داد. اما نه خود تماس بلکه اینکه چه کسی تماس گرفت. دکتر روحانی گفتند که از سوی امریکا بوده و امریکا میگوید از طرف ایران. ما از روحانی میپذیریم که امریکا تماس گرفته و حرفش را صدق میپنداریم چرا که حرف یک مسلمان (آنهم مجتهد شیعه) را با حرف کافر فرق میگذاریم. اما نکته دردآور این است که امریکا طوری رسانه های جهان را پر کرد که انگار ایران دست نیاز به امریکا آورده. این نکته عزت کسب شده در این سفر را متاسفانه شکست. اگر نگوییم همه آنرا به نفع امریکا مصادره کرد قطعا باید بگوییم که بخشی از آن را مصادره کرد. امریکا که اینهمه تریبون به ایران داد و گفت ایران بزرگ است در نهایت با یک تماس تلفنی و یک دروغ به همه جهان نشان داد که این ایران هرچقدر هم بزرگ باشد باز باید آخرش در 15 دقیقه جلوی امریکا دریوزگی کند. من معتقد نیستم که دکتر روحانی به عمد وسایل چنین دریوزگی را فراهم کرده است بلکه معتقدم این فقط یک غفلت بود و روحانی که به امریکا خوشبین بود فکر نمیکرد آنها به او زنگ بزنند و بعد در رسانه ها بروند بگویند ایران زنگ زده است. اولاً خدا کند این اتفاق که ما انشالله چشممان را برویش میبندیم، موجب آگاهی دکتر روحانی و تلنگری به او باشد که طرف مقابلش هیچگاه صادق نبوده و نیست و ثانیا موجب شود که دکتر روحانی بفهمد که رابطه با امریکا چقدر ظریف و پیچیده و چقدر سخت است. فکر میکنم در این چند روز که امریکا خوب ایران را به دیپلماسی اش مغرور کرد، آمد با یک تماس تلفنیِ بد موقع از این هیئت مغرور شده به زیرکی استفاده کردند و آنچه میخواستند (حداقل بخش کوچکی اش را) کسب کردند. این زیرکی دیپلماسی است که متاسفانه هیئت ایرانی کمی در این امتحان مردود شد و البته ما چشممان را میبندیم چون میدانیم کشور ولی امر دارد و او مراقب است و همیشه امیدواریم و انشالله این اتفاق ناخوشایند موجب هوشیار تر شدن هیئت دولت یازدهم شده باشد.

به مزامیر[1] توجّه کنید چرا که کشورهایی را با قاطعیّت نام می­برد که با پادشاه جنوب متّحد خواهند شد. در این پیشگویی بسیاری از کشورهایِ میانه­رویِ اسلامی حضور دارند که با آشور[2]، یا آلمان امروزی متّحد خواهند شد. از آنجایی که این اتّفاق پس از پیروزی آلمان و اتّحادیّه اروپا در نبرد با شاهِ جنوب روی خواهد داد؛ می­توانیم نتیجه بگیریم که این کشورها در گردبادی که در دانیالِ 11:40 توصیف شد، از بین نخواهند رفت.

«ای خدا، ساکت منشین! هنگامی که دعا می­کنیم، خموش و آرام مباش! برخیز و ما را نجات ده! ببین چگونه دشمنانت شورش می کنند و آنانی که از تو نفرت دارند به مخالفت و دشمنی برخاسته­اند. آنها بر ضدّ قوم خاصّ تو نقشه­های پلید می­کشند و برای کسانی که به تو پناه آورده­اند، توطئه می­چینند.» (کتابِ مزامیر، 3-83:1) «نیروهایِ ناپیدایِ»[3] خدا، اعضایِ بسیار برگزیده­ی او در کلیسا هستند. در میانِ این مللِ جنگجو، خداوند از مردم خود محافظت می­کند. (کتابِ مکاشفه، 12:14) همچنان که در بسیاری از پیشگویی­های دیگر کتاب مقدس، برگزیدگان خداوند را در صحنه می­بینیم.

«دشمنان»، کشورهایِ متّحد اسلامی هستند همراه با شاهِ شمال که بر نوادگانِ اسرائیل خواهند شورید. قربانیان در ابتدا امریکا و انگلیس و یهودیه (منطقه کوچکی که امروزه اسرائیل نام دارد) خواهند بود. پیشگویی­هایِ کتابِ مقدّس به ما می­گویند که مردمِ اسرائیل در آخرالزّمان، به ندرت مانند جوجه­ی احمق، ترسو و ساده­لوح هستند. (کتابِ هوشع، 12-7:8) دشمنانشان از نقطه ضعف­هایِ آن­ها سوء استفاده می­کنند. (هوشع 5:5) خداوند تنها در صورتی از مردمِ اسرائیل محافظت خواهد کرد که تسلیم وی باشند ولی آنها در این آخرالزّمان مسلِم نیستند.

این اتّحادی شوم و پرنیرنگ خواهد بود: «می­گویند: بیایید قوم اسرائیل را نابود کنیم تا نامش برای همیشه محو شود.» (مزامیر 83:4) هدف آن­ها این است که اسرائیل را، که امریکا و انگلیس را نیز شامل می­شود، کاملاً نابود کنند. رهبرِ ایران، محمودِ احمدی­نژاد، قسم خورده است که نامِ اسرائیل را از روی نقشه پاک خواهد کرد. امّا دشمنانِ توصیف شده در آیه­ی 83 مزامیر، چیزی بیش از کینه و دشمنی دارند. آن­ها می­خواهند نامِ مقدّس اسرائیل را برای همیشه محو کنند.

این پیش­گویی درباره­ی آن­چه که قرار است در آینده­ی نزدیک اتّفاق بیافتد، به ما بینش می­دهد: آزمایش سخت و دورانِ قدرتِ کافران[4](متی 24:21 و لوقا 21:24)[5] خداوند ملّت اسرائیل را سخت­تر و شدیدتر از هر زمانی در تاریخ­شان مجازات خواهد کرد؛ و این­ها همه به دلیل زیادیِ اعمالِ شنیعِ آن­هاست.

«همه­ی دشمنان با نقشه­ی نابودی ما موافقت نموده­اند و بر ضد تو هم­دست شده­اند: ادومیان، اسماعیلیان، موآبیان، هاجریان، مردمان سرزمینهای جبال، عمون، امالیق، فلسطین و صور. آشور نیز با آنها متحد شده و از عمون و موآب که از نسل لوط هستند حمایت می­کند.»(آیاتِ 5 تا 8 از باب 83 مزامیر) اسامی­ای که در ادامه می­آید نام مدرنِ ملّت­هایی هستند که گفته شد؛ بر مبنایِ تدریسِ هربرت آرمسترانگ در دانشگاهِ سفیر[6]: Edom=ترکیه، Ishmaelites=عربستانِ سعودی،Maob=اردن،Hagarenes=سابقاً در منطقه­ای که اکنون سوریه نام دارد ساکن بودند،Gebal=لبنان،Ammon=باز هم اردن. (ما درباره­ی تطابق این کشورها نمی­توانیم با قاطعیت صحبت کنیم امّا این تطابقِ نسبی، شکلِ تقریبی و خوبی به ذهنیّت ما می­دهد.)

نوشته­ی زیر با عنوانِ «واقعیتِ مسئله­ی نژادی» در مجله­ی «واقعّیتِ آشکار» چاپ شده است: «به برخی از پسرانِ عیسو[7] توجه کنید: تِمان[8]، عُمر[9]، امالیق[10] (سِفرِ پیدایش، 25:11) این اسامی یهودی نیستند! البته برخی ادّعا می­کنند که یهودیان، فرزندانِ عیسو هستند. چنان­که ما در حالِ حاضر می­بینیم، دروغی بزرگ­تر از این وجود ندارد. عیسو که ادوم[11] نیز گفته می­شود، در جنوبِ شرقی فلسطین در نزدیکی پترا زندگی می­کرد که در حالِ حاضر عرب­های بادیه نشین در آن­جا زندگی می­کنند. پس فرزندانِ عیسو کجا رفته­اند؟ از زمانِ بخت­النّصر که آن­ها را به اسارت گرفت این مردمان برایِ هزار سال از تاریخ محو می­شوند و بعد ناگهان در ترکستان که در آسیای مرکزی واقع است، شهری به نام امالیق می­یابیم.(از صفحه­ی 451 کتابِ پاول هرمان[12] با نامِ Sieben vorbei undAchtVerweht) مصریان، امالیقان را آمو می­نامیدند. امروزه در ترکستان رودی به نام آمو وجود دارد! در زمان کتاب مقدس، ادومیان در کوهِ سیر[13]ساکن شدند. (سِفر پیدایش 32:4) در ترکستان، «سیر دریا» یا رود سیر نیز وجود دارد. قبیله­ی حاکمِ ترک، عثمانی[14] است. پیشگویی­هایی که به عیسو یا ادوم اشاره می­کنند قبیله­ی تِمان را بعنوانِ قبیله­ی حاکم در آخرالزّمان نام می­برند. (آیه­ی 9 کتاب عوبدیا)[15] نتیجه­ واضح است. ترک­های عثمانی پسران تمان هستند. در طول هزاره­هایِ گذشته حروف صدادار در املایِ این کلمات به ندرت تغییر کرده­اند. ترک­ها یا ادومیان از آسیایِ مرکزی به آسیای صغیر نقلِ مکان کردند. این مکان همان جایی است که امروزه فرزندانِ عیسو در آن زندگی می­کنند. ترکیه، تنگه­ی داردانل یا چهارراهِ کشورها را کنترل می­کند.(عوبدیا 14) امروزه بسیار واضح است که عیسو یا ادوم ترکیه است... فلسطینیانِ باستان، که از مصرایم[16] آمده بودند از  زمانِ ابراهیم تا به حال در جنوبِ فلسطین ساکن هستند. (سِفر پیدایش، 21:34) آن­ها هنوز هم در نوارِ غزّه­ی فلسطین حضور دارند؛ که به مزاحمت خود پایان نمی­دهند.(سِفر زکریا، 7-9:6) ... فلسطینیانِ باستان و کفتوریان[17] هر دو کنعانیان[18] را در جنوبِ فلسطین از بین بردند و در سرزمینِ آن­ها زندگی کردند. (سِفر تثنیه، 2:23) تعجّبی ندارد که از کنعانیان تنها تعداد محدودی باقی مانده­اند.» (ژولیه 1957)

جایِ عراق، ایران، مصر، لیبی و اتیوپی در پیشگوییِ آیه­ی 83 از کتابِ مزامیر خالی است. آیا دلیلش این است که این کشورها تا قبل از این مرحله توسط شاهِ شمال شکست خورده یا کنترل شده­اند؟ آیه­ی 83 از کتابِ مزامیر کشورهایی را برایِ ما نام می­برد که وقتی آلمان و اروپا، ایران و اسلامِ رادیکال را شکست دادند؛ با ایران متّحد نخواهند شد.

هیچ­گاه در تاریخ چنین اتّحادی برای حمله و نابودیِ کامل اسرائیل وجود نداشته است. با توجّه به مزامیر، کتابِ مقدّس این­گونه بیان می­کند: «در تاریخ  هیچ شاهدی از بحرانِ کشور اسرائیل بر اثر اتّحاد کشورهایِ نام­برده در مزامیر وجود ندارد...» تفسیرِ لانگ[19] این نکته را برجسته می­کند: «هرگز از این10 ملّتی که با عنوانِ متّحدینِ علیه اسرائیل از آن­ها یاد شده است، در جایی دیگر و در یک زمان، با این عنوان به آن­ها اشاره نشده است.» تفاسیرِ دیگر نیز همین نکات را خاطرنشان می­کنند. پس این پیشگویی باید در مورد آخرالزّمان باشد!

اکثرِ مسلمانان در جنگِ جهانی دوم با آلمان متّحد بودند. آن­ها از آن­چه که هیتلر با یهودیان می­کرد آگاه بودند و ما از احساسِ بسیاری از مسلمانان در مورد یهودیان آگاهیم. عرب­هایِ میانه­رو امروز به نیروهایِ آلمانی خواهند پیوست. این اتّفاق در حال وقوع است. کویت مثالی از این کشورهاست. در سال 2010 امیر کویت، شیخ صباح الاحمد الصباح، به اروپا رفت تا برایِ برقراری ارتباط نزدیک­تر با برلین و کلیسای کاتولیکِ روم تلاش کند. گزارش­های به­دست آمده از ملاقات وی در 28 آوریل با صدرِ اعظمِ آلمان، آنجلا مرکل[20] و تجّار آلمانی، نشان می­دهد که او پیشنهاد میزبانیِ روابط دو جانبه­ای را به آلمان داده است که اتّحاد کویت و برلین را محکم­تر می­کند. (کویت تایمز[21]، 28 آوریل 2010) یک مقامِ کاتولیک گفت: سفرِ او به واتیکان این امکان را به امیر و پاپ می­دهد که «احترام و دوستی­شان را بروز دهند» و «روابط خوبی که بین مقرّ اسقفِ مقدّس[22] و کویت وجود دارد» را تقویت کنند.

این یک نمونه­ی خوب از چگونگی به واقعیّت پیوستنِ آیه­ی 83 مزامیر است. این ملاقات­ها طرفین را برای اتّحادِ آیه­ی 83 آماده می­کند. مثال دیگر، اماراتِ متّحده­ی عربی است. برایِ مدّتی، فرانسه نیرویِ آلمان را به ساختِ کشتی­هایِ جنگی و برنامه­ریزی برایِ فعالیّت­هایِ مشترکِ بین فرانسه و آلمان محدود کرد تا یک شرکتِ کشتی­سازی مشترکِ اروپایی بوجود آید. تمرّد و لجاجت خاصّ (و بدون شکّ، استراتژیک) فرانسه در این معامله، به بحران منجر شد. این مسئله یکی از کارخانه­هایِ درگیرِ آلمان، ThyssenKrupp، را ترغیب کرد «تا تولید کشتی­هایِ غیرِنظامی را کنار بگذارد و کارخانه­هایش را به تولیداتِ نظامی اختصاص دهد. این کارخانه در حالِ ورود به یک «شراکتِ استراتژیک» با شرکت ابوذبی مار [23] در اماراتِ متّحده عربی است. قراردادِ آن­ها بر اتّحاد نظامی بینِ آلمان و امارات صحّه می­گذارد و احتمالاً باعث می­شود تا امارات، صادراتِ نظامیِ آلمان را در دست گیرد و به کارشکنی­های نابودکننده­ی صنعتِ کشتی­سازیِ آلمان-فرانسه، پایان دهد...» (سایت German-Foreign-Policy.com، 26 اکتبر 2009)

همچنین آلمان در زمانی­که خاورمیانه به علّت عزلِ شاهِ ایران بی­ثبات شده بود، قایق­هایِ پاسبانِ نیرویِ­دریاییِ بحرین را تأمین می­کرد. در سال­هایِ اخیر صادراتِ نظامیِ آلمان به بحرین افزایش یافته است. مخصوصاً آن نوع تسلیحاتی که برایِ سرکوب شورش­ها استفاده می­شوند. این کشورهایِ کوچکِ غنی از نفت که درباره­ی آن­ها بحث شد، به قسمتِ جنوب شرقیِ زمین­هایِ وسیع عربستانِ سعودی متّصل هستند. ما بر این باوریم که آن­ها هم اسماعیلی­اند و از منظرِ کتابِ مقدّس، صرفِ نظر از مرزهایِ جدیدشان، قسمتی از عربستانِ سعودی به حساب می­آیند. مسئله­ی اصلی این است که هم­اکنون آلمان در حالِ بنا کردن اتّحادی با عرب­هایِ میانه­رو می­باشد که این موضوع راه را برای وقوعِ آیه­ی 83 مزامیر هموار می­کند. عربستانِ سعودی نیز بیشتر به آلمان نزدیک می­شود تا منافع امنیتی خود را دربرابر ایران تأمین کند چرا که امریکا هر روز ضعیف­تر می­شود و بیشتر از خاورمیانه عقب­نشینی می­کند.

همچنین پیشگوییِ آیه­ی 83 از کتابِ مزامیر ارتباط بسیار زیادی با پیشگویی­هایِ دیگرِ آخرالزّمانی در کتابِ مقدّس دارد. به هر حال خدا به ما می­گوید که آیاتِ مختلف کتاب مقدّس را کنار یکدیگر بگذاریم تا پیشگویی­ها را متوجّه شویم.(کتابِ اشعیا، 28:13)[24]

آیا این آیه با آن­چه دانیال در یک الهام دید، ارتباطِ نزدیکی دارد؟ «و در آخرالزمان، پادشاه جنوب بر او یورش خواهد برد. و پادشاه شمال با ارّابه ها و سواران و کشتی­های بسیار همچون گردباد به مقابله با او خواهد آمد و سیل آسا به سرزمین­های زیادی یورش خواهد برد و آنها را تسخیر خواهد کرد و سرزمین مقدّس را نیز مورد تاخت و تاز قرار خواهد داد. ولی از بین این قومها، ادومی­ها و موآبی ها و اکثر عمونی­ها جان سالم به­در خواهند برد.»(دانیال 41-11:40) ناحیه­ی اردن (که در این­جا با عنوانِ ادوم و مُوآب از آن یاد شده) باقی خواهد ماند.

«اما مصر و سرزمین­های بسیار دیگر به اشغال او درخواهند آمد.»(آیه­ی 42) احتمالاً به دلیل اتّحاد مصر با پادشاهِ جنوب، توسط شاهِ شمال شکست خورده یا کنترل خواهد شد. در حالِ حاضر جریانِ اسلامِ رادیکالی که توسط ایران رهبری می­شود، در مصر، الجزایر و لیبی و اتیوپی بسیار قوی است. احتمالاً اسلام به زودی کنترلِ این کشورها را به­دست می­گیرد. به نظر می­رسد ایران در شرفِ تبدیل شدن به یک ابرقدرتِ جهانی است. مطمئناً پیشگویی­هایِ دانیال در مورد ایران، عراق، مصر، لیبی و اتیوپی صادق هستند چرا که این کشورها در اتّحادِ گفته شده در مزامیرحضور ندارند.


[1] Psalm: زبور داوود

[2] Assyria

[3] God's hidden ones

[4] Gentile: کسی که کلیمی و در برخی ترجمه­ها مسیحی، نباشد. از دیدِ یهودیان معادلِ Pagan و به معنایِ کافر است.

[5] Matthew 24:21 ; Luke 21:24

[6] Ambassador College

[7] Esau

[8] Teman

[9] Omar

[10] Amalek

[11] Edom

[12] Paul Herrmann

[13] Seir

[14] Ottoman

[15] Obadiah 9

[16] Mizraim

[17] Caphtorim

[18] Canaanites

[19] Lange Commentary

[20] Angela Merkel

[21] Kuwait Times

[22] Holy See

[23] Abu Dhabi Mar Co. (ADM)

[24] Isaiah, 28:13

شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.

<

بعد از یورش، شاهِ شمال همچون گردبادی بر شاهِ جنوب خواهد تاخت. ما نحوه­ی یورشِ شاهِ جنوب به شاهِ شمال را مشاهده کردیم. فرهنگ­نامه­ی جسنیوس درباره­ی کلمه­ی گردباد این­گونه می­نویسد: «در مورد طغیانِ یک توفان یا تندباد به کار می­رود... جاروب شدن در یک توفان، مانند تندباد حمله کردن، مانند تندباد خشمگین بودن؛ همراه با معنیِ «در معرضِ ترور[1]» بودنِ مردم.» در فهرستِ الفبایی استرانگ[2] این­گونه معنا شده است: «باعثِ لرزشِ همراه با ترس شدن»

این توصیف، همان مدل جنگی است که شاهِ شمال اجرا می­کند. یک جنگاوریِ رعدآسا! دلیلِ رعدآسا بودنِ حمله، هدایتِ اتّحادیه­ی اروپا توسط آلمان است. این حمله می­تواند یک آفندِ هسته­ای باشد که توفانِ آتش ایجاد می­کند! شاهِ شمال، شاهِ جنوب را نابود خواهد کرد. فرهنگ­نامه­ی جسنیوس، معنای گردباد را این­گونه ادامه می­کند: « لرزشِ کسی که در معرضِ ترور است» ما در حالِ وارد شدن به چنین وضعیتِ وحشتناکی هستیم!

همه­ی ذخایرِ عظیمِ تسلیحاتی به کار گرفته خواهند شد. سلاح­هایی که انسان می­سازد همواره برای استفاده­شدن است! پیش­گوییِ کتابِ مقدّس چگونگیِ به­کارگیریِ آن­ها را برایِ ما بیان می­کند. هردو پادشاه، پرخاش­گرانه بر سرِ قدرت رقابت می­کنند و شکافِ بینِ آن دو مدام بیش­تر می­شود. برخوردِ این دو پادشاهِ یک واقعه­ی قابل توجه در صحنه­ی جهانی است. این تصادم دنیا را می­لرزاند.

در آیه­ی 11:40 از کتابِ دانیال به این نکته اشاره شده است که پاسخی سریع به یورشِ شاه جنوب داده خواهد شد. مانند مدلِ نازی­هایِ جنگِ جهانی دوم. شاهِ جنوب احتمالاً خیال می­کند که آلمان مانند امریکا، که در بهترین حالت مردّد است، عمل می­کند. که اگر این­گونه فکر کند، آماده­ی شکستی تلخ شده است. مدل جنگی که در این­ آیه توصیف شده­است تا حدودی کشوری که رهبریِ پادشاهِ شمال را دارد آشکار می­کند. آلمان­ها در جنگ چون نور حرکت می­کنند، برعکسِ روسیه­ی خرس[3] و کُند.

در جریانِ برخوردِ شاهِ شمال با شاهِ جنوب، شاهِ شمال پیروز خواهد بود. پس از آن، شاهِ شمال با بقیه­ی کشورهایِ عربی که با ایران هم­پیمان نشده­اند متّحد می­شود تا امریکا، انگلیس و یهودیه (که امروزه اسرائیل خوانده می­شود) را نابود کند. پس از آن­که آتش جنگ در خاورمیانه افروخته شود، نیازی مبرم به یک برقرارکننده­ی صلح در اورشلیم احساس خواهد شد. بدون شک شاه شمال این وظیفه را بر عهده می­گیرد اما پس از آن خود به سرعت جنگ­افروزی را ادامه می­دهد.

سپس روسیه و چین، شاهِ شمال را از حمله هراسان می­کنند. «ولی از مشرق و شمال اخباری به گوش او خواهد رسید و او را مضطرب خواهد ساخت، پس با خشم زیاد برگشته، در سر راه خود بسیاری را نابود خواهد کرد.» (دانیال 11:44) آن­گاه پادشاهِ شمال شکست خواهد خورد. «بین اورشلیم و دریا اردو زده، خیمه های شاهانه­ی خود را برپا خواهد کرد، ولی در همان­جا اجلش خواهد رسید و بدون آن­که کسی بتواند کمکش کند، خواهد مرد.» (آیه­ی 45) ما در این­جا یک رهبرِ کبیرِ مذهبی با خیمه­هایی شاهانه مشاهده می­کنیم که قرارگاهِ خودش را به اورشلیم انتقال می­دهد. امّا اجلِ او نیز به سر می­رسد. چرا؟

در سال 1994، قبل از برگزاریِ جشن­هایِ هزارساله­ی افراطیِ واتیکان، پاپ جان پاول دوم این بیانیه را خواند: «ما بر این باوریم که با نزدیک شدن به سالِ 2000، اورشلیم به شهرِ آشتی برای تمام جهان تبدیل خواهد شد و همه­ی مردم قادر سفر به آنجا خواهند بود، بخصوص معتقدانِ به ادیانِ ابراهیمی.»(کارناوالِ 3 آوریل 1994) پاپ این جمله را بسیار دقیق بیان کرد: «اورشلیم به شهرِ آشتی برایِ تمامِ جهان تبدیل خواهد شد.» امّا خودش این گفته را باور نداشت.

عیسی مسیح در آینده­ی بسیار نزدیک ظهور خواهد کرد و او آشتی را برایِ تمام جهان می­آورد! به­همین دلیل است که در این آخرالزّمان، این­قدر خشونت در اورشلیم وجود دارد. شیطان می­داند که قرار است خداوند از اورشلیم بر زمین و کائنات حکومت کند. کتابِ مقدّس می­گوید که ما شاهدِ جنگِ ادیان خواهیم بود که دنیا را به لرزه می­اندازد! هنوز زمان باقی است تا این پیش­گویی به واقعیّت بپیوندد. البته شیطان قطعاً از این پیش­گویی بیزار است زیرا در آن زمان به چاهی بی انتها انداخته خواهد شد.(مکاشفه[4] 3-20:1)  انسان چه آینده­ی باشکوهی دارد. و سرچشمه­ی همه­ی این شکوه اورشلیم خواهد بود!


[1]  ترور در لغت به معنایِ ترس زیاد، وحشت، بلا و بچه­ی شیطان است.

[2] Strong's Concordance

[3] Russian bear : یک سمبل جهانی درباره روسیه است(بیشتر برایِ تمسخر) که از قرنِ هفدهم تا به­حال به­کار می­رود. مانند گربه برایِ ایران.

[4] Revelation 20:1-3


شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.

<

ایران قدرتمندترین کشورِ اسلامی در خاورمیانه است. آیا می­توانید قدرتِ ایران را هنگامی که کنترل عراق را به­دست­گیرد تصوّر کنید؟ عراق سومین کشورِ صادرکننده­ی نفت در جهان است. من این مسئله را در همان سال 1992 پیش­بینی کردم.

این متنی است که در سال 1994 نوشته­ام: «در اختیار گرفتنِ کنترلِ عراق توسطِ ایران، جهان و علی­الخصوص اروپا را تکان خواهد داد و این اتّفاق انگیزه­ی قوی­ای خواهد بود تا کشورهای اروپایی به­سرعت متّحد شوند. چنین حرکتی با هر مقدار از موفقیّت این قدرت را به ایران می­دهد که بتواند قیمت نفت را به مقدارِ قابل ملاحظه­ای بالا ببرد (در واقع این اتّفاق منجر به کنترلِ نفتِ تمام خاورمیانه به دستِ ایران می­شود) و همچنین باعثِ کاهشِ سریعِ ارزشِ پولِ غرب می­شود و در پی آن کشورهای اروپا به سرعت متّحد می­شوند تا حوزه­ی یورو به قوی­ترین بلوک اقتصادی دنیا تبدیل شود. این همان اتّفاقی است که وقوعِ آن در کتاب مقدّس پیش­بینی شده است.» (آیا عراق به ایران می­گرود؟ فیلادلفیا ترومپت[1])

شما باید پاراگراف قبلی را دوباره بخوانید! از آن روز تا به حال اتّفاقات به گونه­ای رقم خورده­ که این اتّفاق بسیار سریع­تر از آنی که فکر می­کرده­ام در حالِ وقوع است. در سال 2003، ایالات متّحده، رهبرِ عراق را سرنگون کرد. صدّام حسین تنها رهبری بود که ایران از آن می­ترسید. امریکا وی را از سرِ راه برداشت، امّا آیا امریکا قدرت و تمایلی به حفظ این غنیمت جنگی دارد؟ پیش­گویی بیان می­کند که جواب منفی است. امریکا پذیرفته است که سربازان خود را تا آخر سال 2011 از عراق خارج کند. امریکا به زیبایی راه را برایِ حکم­رانی ایرانِ شیعه بر عراقِ شیعه هموار کرد!

این امریکا بود که رهبر صربستانی، اسلوبودان میلوشویچ[2] را در جنگِ کوسوو[3] در سال 1990 سرنگون کرد. او تنها رهبری بود که اروپا و آلمان از آن می­ترسیدند. پارادوکسِ گیج کننده شاید این است که قدرتِ امریکا راه را برای هر دو پادشاهِ شمال و جنوب باز کرد و مسیرِ واژگونی خود را هموار کرد.

نشریّه­ی نیویورک تایمز[4] در تاریخ 1 مه 2003 نوشت: «در هفته­هایِ اخیر، چکیده­ی گزارشاتِ موثّقِ جاسوسی نشان می­دهد که ایران در تلاش است بر روی­دادهایِ داخلِ عراق تاثیر بگذارد. در نظرِ تحلیل­گرانِ امریکایی، ایران از نقشِ قوی امریکا در عراق، که منجر به گسترشِ نفوذ سیاسی و نظامی امریکا در منطقه می­شود، استقبال نمی­کند. بر اساسِ ارزیابی­هایِ انجام شده، ایران در صددِ برخورد با نیروهای امریکایی نیست بلکه قصدِ تاثیر بر روی­دادهایِ عراق را دارد. به همین دلیل است که امریکا در تلاشِ خود برایِ طراحی کردنِ نظامِ عراق شکست می­خورد و تصمیم به خروج از عراق می­گیرد.» اتّفاقاتی که از آن موقع روی داده نشان می­دهد که این ارزیابی بسیار درست بوده است.

ظواهرِ مسلّمِ لشکرکشی به عراق، ضعفِ امریکا را نشان می­دهند امّا با این حال، حکومتِ فعلی ایالات متّحده متعهد است که نگذارد در عراق، یک مدلِ ایرانیِ تئوکراسی[5] حاکم شود و این نشان می­دهد که امریکا هیچ قصدِ سیاسی­ای ندارد تا این تعهد را ملتزم شود. در حال حاضر ایران نفوذ زیادی در دولتِ عراق داد. دولت عراق با نخست وزیریِ یک شیعه، نوری المالکی، روابط خوبی با ایران دارد. حمایتِ روحانیِ متّکی به ایران و شیعه­ی ضدّ امریکایی­، مقتدا صدر، برای المالکی حیاتی بود تا بتواند بعد از 9ماه وضعیتِ بغرنج در سال 2010 دولت تشکیل دهد.

کتاب مقدّس نشان می­دهد که امریکا نمی­تواند آن­گونه که آرزو دارد ایران را متوقّف کند. روشن است که ایران هرکاری که بتواند برای گسترشِ نفوذش در اکثریتِ شیعه­ و کنترلِ ثروتِ عظیمِ نفتی عراق انجام می­دهد. کمی بعد از اینکه بغداد توسط نیروهای ائتلافی اشغال شد؛ معلوم شد که در گذشته شیعیانِ ایران نفوذ زیادی در عراق کرده بوده­اند؛ حتی در زمانِ دیکتاتوریِ صدّام حسین. موسسه جاسوسی استراتفورد[6] در خاطرات جنگش[7] در تاریخ 3 آوریل 2003 این­گونه می­نویسد:

«جمعیتِ شیعیانِ عراق در حال ایجادِ مشکلاتِ بزرگِ حکومتی برای ایالات متحده است. این اتّفاق تا اندازه­ای پیش­بینی می­شد؛ و تا اندازه­ای غافل­گیرمان کرد. این غافل­گیری به دلیل روحیّه­ی امریکاستیزی نیست بلکه به دلیل سازمان­دهی آن­ها است. شیعیانِ عراق بسیار بهتر از آن­چه که سرویس­هایِ اطلاعاتی امریکا فکر می­کردند سازمان­دهی شده­اند. بسیار واضح است که هدفِ بلندمدّت آن­ها اداره­ کردنِ عراق است... (بسیار قبل­ از حمله­ی امریکا به عراق، شیعیان در تلاش برای دست­یابی به این هدف بوده­اند.)

در واقع ایالات متّحده نمی­تواند شیعیان را در تنگنا قرار دهد و شیعیان این نکته را می­دانند. آن­چه که واشنگتن می­خواهد قرار گرفتنِ سربازانِ امریکا در وضعیتِ کنترلِ اعتشاشات نیست.... در پایان به نظر می­رسد راهِ حلِ این مشکل در تهران است. قسمتی از جامعه­ی شیعیانِ عراق که سازمان­دهی شده­اند، تشکیلات خود را مدیونِ ایران هستند. هدفِ ایران مشخص است: خارج کردنِ ایالاتِ متّحده از عراق. مقاماتِ رسمیِ تهران توقّع نداشتند که این اتّفاق به سرعت رخ دهد امّا آن­ها انتظارِ چنین اتّفاقی را دارند.» موفقیّت تهران نقریباً امروز کامل شده است.

واشنگتن در موقعیّت بسیار سختی در رابطه با ایران قرار گرفته است. امریکا به جایِ آنکه بتواند از عراق بعنوانِ پایگاهی جدید در خاورمیانه برایِ تحمیلِ فشار علیه ایران استفاده کند باید با همسایه­ی جدیدش، ایران، مودّب و نجیب برخورد کند تا مبادا وی را خشمگین کند! رئیس­جمهور بوش، در سخنرانیِ سالیانه­ی وضعیتِ کشور[8]ش در سال 2002، ایران را شماره­ی دوّم در کشورهایِ «محورِ شرارت»[9] معرّفی کرد. سقوط بغداد به مثابه تهدیدی برای ایران بود تا مراقب عمل­کرد خود باشد. اگرچه امریکا درباره ایران محتاطانه عمل کرده است، امّا ایران به مانند متّحدی دیده می­شود که به شیعیانِ عراق انگیزه می­دهد تا نظام تاسیس کنند!

البته ایران در حالِ کار کردن از طریقِ مجراهایِ استانداردِ سیاسی و دیپلوماتیک است تا موقعیّتی برای خود به منظورِ استفاده از سرمایه­هایِ عراقِ جدید ایجاد کند. ایران با دولتِ عراق هم­کاری می­کند، توافق­نامه­هایِ اقتصادی منعقد می­کند و از دیگر مجراهایِ دیپلوماتیک بهره­برداری می­کند. امّا جالب آنجاست که تلاش­هایی که امریکا برای تحکیم منافع خود کرد؛ وابستگی عراق را به رژیم اسلامی به اثبات رساند.

نمونه­ی آن نزدیک شدنِ امریکا به نیروهایِ شبه نظامیِ شیعه بود. در نظر افکارِ عمومی امریکا هیچگونه مدارایی با نیروهایِ شبه نظامیِ مستقلِ عراق نداشت. امّا نیروهایِ ائتلافی این­گونه به قضیه نگاه می­کردند که نیروهایِ مسلّحِ شبه نظامی، شهرهایِ جنوبی عراق را کنترل می­کنند. بنا به گزارش یک رادیویِ عمومی ملّی در 8 سپتامبر 2003، تیپِ بدر با نیروهایِ امریکا همکاری کرد، برایِ مثال نیروهایِ امریکایی در حمله و دست­گیریِ حامیانِ صدّام، اعضایِ تیپ را جهتِ انتقال اسلحه تایید کردند. شیعیان از این کار چه سودی می­بردند؟ امروزه در عراق حکومت شیعیان در قدرت است.

هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور پیشینِ ایران در سپتامبر 2003، مصاحبه­ای با خبرگزاری ایرنا داشت که در آن برداشتی هراس­انگیز از این اتّفاقات ارائه داد: «با این­که در ظاهر ایالات متّحده در کشورهایِ همسایه حضور فیزیکی دارد، واقعیت این است که امریکا توسط ایران محاصره شده است.» آیا این فقط یک بلوف است؟ اگر صادقانه به وضعیت نگاه کنید می­توانید ببینید که این حرف درست است! براستی­که ایران امریکا را «محاصره» کرده است؛ چرا که ایران پادشاهِ کشورهایِ حامیِ تروریسم است.

استراتفورد گزارشی از میزانِ رشدِ نفوذِ ایران در میانِ قیامهای خاورمیانه که منطقه را در اوایل سال 2011 فراگرفته منتشر کرده است: «همان­طور که ایران به هم­پیمانانِ امریکا در منطقه و در میانِ ناآرامی­هایِ اخیر، از بحرین تا عربستان سعودی و از یمن تا اسرائیل، یادآوری کرده است؛ تهران قدرت درحال پیشرفت و تنها قدرتِ جایگزین امریکا در منطقه است. ایران هم­اکنون شبکه­ای قوی از نیروها و عوامل مخفی در نقاط کلیدیِ سرتاسرِ منطقه دارد که در حالت آماده­باش است. این شبکه می­تواند ناآرامی­هایی در غزّه و لبنان ایجاد کند تا علیه اسرائیل طغیان کنند؛ کم­ترین نتیجه­ی این اتفاق، تشدید ناآرامی­هایِ بحرین است. بحرین پنجمین پایگاه دریایی امریکا در منطقه و راهِ نفوذ به جمعیتِ شیعه­ی عربستان سعودی در شرقِ نفت­خیز شبه جزیره است. ایران این شبکه را درست زمانی ایجاد کرده است که نیروهای امریکایی در عراق حضور داشتند و امریکا به عمد تنها یک محصولِ از این حضور برداشت کرد که آن، پیش­بینیِ مجموعه اتّفاقات محتمل در صورتِ غلبه­ی ایران بر بین­النّهرین بود. بین­النّهرین جاپای محکمی برای دست­یابی به هر نقطه­ی دیگری از منطقه است...

«با توجه به ناآرامی های سال 2011، جایگاه آمریکا در منطقه­ی خلیج فارس بسیار وخیم تر از آن است که واشنگتن حتی در پایان سال 2010 می­توانست تصوّر کند. واشنگتن مانده است با این سوالِ بی­جواب همیشگی: با ایران و قدرت ایران در خاورمیانه چه­کار باید کنیم؟ امریکا برای این مسئله هیچ جوابی پیدا نکرده است. یک راهِ حلّ موقت می­تواند باقی ماندنِ بخشی از سربازانِ امریکا در عراق باشد امّا این راهِ حلّ قطعی نیست. امّا هرچه در سالِ 2011 پیش می­رویم این راهِ حلّ موقّت هم ناکافی به­نظر می­رسد مخصوصاً که اعتمادِ متّحدینِ امریکا در منطقه نسبت به واشنگتن سلب شده است.» (14 آوریل 2011)

پیش­گویی­هایی که مدّ نظر ما بود نشان می­دهد که ایلاتِ متّحده از این پس مسئله­ی اصلی در منطقه نخواهد بود و توجّه شاهِ جنوب به هدفِ دیگری، یعنی شاهِ شمال، معطوف خواهد شد.



[1] "Is Iraq about to fall to Iran?", Philadelphia Trumpet

[2] Slobodan Milosevic

[3] Kosovo war

[4] New York Times of May 1, 2003

[5] Iranian-Style Theocracy – مدل ایرانی-اسلامی حکومت – حکومت خداسالاری

[6] Stratford

[7] War Diary

[8] State of the Union address

[9] Axis of Evil


شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.

<

هنگامی­که ایران توانایی تروریستی خود را در آب­های خلیج فارس در سال 1993 به نمایش گذاشت «گزارشِ واشنگتن درباره خاورمیانه»[1] بیان کرد: «به نظر می­رسد که ایران دارد توانِ تهاجمیِ خود را به کشور­های همسایه است می­سنجد...»(ژولیه 1993) این مشیِ تحمیل­کننده و قلدرمآبانه[2] زمانی اثبات شد که ایران در مارسِ 2007، 15 دریانورد انگلیسی را در آب­هایِ عراق دست­گیر کرد و برایِ 13 روز آن­ها را اسیر کرد.

صحنه برایِ گروهی مسلمان از کشورهای مختلف که توسط ایران رهبری می­شوند آماده شده، درست همان­طور که در پیش­گویی­ها درباره «پادشاهِ جنوب» آمده است؛ که قرار است به پادشاهِ شمال، یعنی اتّحادیّه اروپا، یورش برد. «و در آخرالزمان، پادشاه جنوب بر او یورش[3] خواهد برد. و پادشاه شمال با ارّابه ها و سواران و کشتی­های بسیار همچون گردباد به مقابله با او خواهد آمد و سیل آسا به سرزمین­های زیادی یورش خواهد برد.»(دانیال 11:40) فراموش نکنید که این پیش­گویی درباره­ی آخرالزّمان است.

ایران یک سیاست خارجه­ی تهاجمی[4] دارد. (از ثیاقِ جملات برمی­آید که نویسنده تفسیر جمله­ی «پادشاهِ جنوب بر پادشاهِ شمال یورش می­برد» را «یورش بردنِ سیاست خارجه­ی ایران به غرب» تأویل کرده است! مترجم) پس از پایانِ جنگِ ایران و عراق در سال 1988، ایران حجم عظیمی از مهمّات جنگی را برای پشتی­بانی از سیاست خارجه­ی تهاجمی­اش انباشته است؛ و انبارِ مهمّاتِ ایران حاوی سلاح­هایِ شیمیایی و بیولوژیکی است.

پادشاه جنوب، یا ایران، «بر او یورش خواهد برد» که «او» پادشاهِ شمال است؛ اتّحادیه­ی اروپا. فرهنگ­نامه­ی عبری-کلدانیِ[5] جِسِنیوس[6] کلمه­ی "Push" یا «یورش»  را این­گونه معنی می­کند: «ضربه زدن به­وسیله یک حیوانِ شاخ­دار» یا «ضربه زدن با شاخ». این اصطلاح «مجاز از یک پیروز است که همه­ی دشمنانِ مقابلش را شکست می­دهد». همچنین این اصطلاح معنیِ جنگِ تحمیلی نیز می­دهد.  «یورش» یک کلمه­ی تند و خشن است. بدون شک این یورش حولِ محور یهودیه­ی وابسته به کتاب مقدّس(امروزه اسرائیل خوانده می­شود) و اورشلیم می­گردد. درست همانند برخوردهایی که در زمانِ جنگ­هایِ صلیبی صورت گرفت. اورشلیم سوّمین شهر مهمّ مذهبیِ جهانِ اسلام است. پاپ جان پاول دوّم در منظر عموم گفت که احتمالاً فرماندهیِ کلیسایِ کاتولیکِ روم به اورشلیم منتقل خواهد شد.

این دو دینِ بزرگ و قدرتمندِ دنیا، هر دو به شدّت خواستارِ اورشلیم هستند. بسیاری از مردم فکر می­کنند که روندِ آشتیِ اسرائیلی و دیگر مذاکراتِ مشابه، به آشتی منجر می­شوند. امّا برعکس، به واقع آنها به جنگ منتهی می­شوند.

سیاست خارجه­ی پرخاش­جو و پر سر و صدایِ ایران حتماً به جنگ ختم می­شود. ایران هم می­تواند تسخیر کند و هم تسخیر شود. پیش­گویی­هایِ کتابِ مقدس به خوبی روشن می­کند که ایران قرار است تسخیر شود؛ امّا نه به دستِ امریکا و انگلیس. این دو کشور قبل از به واقعیت پیوستنِ این پیش­گویی­ها دچارِ تخریبِ اقتصادی و اجتماعی خواهند شد. اگر این­گونه نیست پس چرا در این جنگ­هایِ پیش­بینی شده امریکا رهبر نیست؟ یا حداقل درگیرِ این جنگ نیست؟ ابرقدرتی جدید در اتّحادیّه­ی اروپا در حالِ شکل­گیری است. کتابِ مقدّس این نیرویِ جدید را پادشاهِ شمال نام می­نهد. فقط یک پادشاه می­تواند پادشاه دیگری را از بین برد. زمانی که انگلیس و امریکا ابرقدرت، یا پادشاه، بودند به تاریخ پیوسته است. و باید دلیلِ آن­را بدانیم.

آیا ما می­توانیم این ابرقدرتِ جدید در صحنه­ی جهانی را ببینیم؟ بله، می­توانیم. شما با تماشا و تعقیب کردنِ آلمان و فرانسه می­توانید به بینش خوبی در این زمینه برسید. امریکا و انگلیس، آلمان را در دو جنگِ جهانی مغلوب کردند. سپس آلمان­ها را به ساختنِ کشورشان هدایت کردند؛ مخصوصاً بعد از جنگ جهانی دوم. انگلیس و امریکا فرانسه را در هر دو جنگِ جهانی حفظ کردند. فرانسه و آلمان هر دو دلایل کافی برای دوستی با امریکا و انگلیس را دارند؛ امّا واقعیت عکسِ این قضیه است. هرروز عناوینِ رسانه­ها این واقعیت را به ما نشان می­دهند. باور کنیم یا نکنیم، خدا در حال پرورشِ این دو قدرتِ اروپایی برایِ تنبیه انگلیس و امریکاست.



[1] Washington Report on Middle East Affairs

[2] Pushy

[3] Push

[4] A foreign policy with a lot of "push"

[5]  : Chaldee کلده یا کلدان (به اکدی māt Kaldu  ) :نام یکی از بخش‌های تمدن بابل است که در هزاره اول قبل از میلاد مهمترین حکومت میان‌رودان را تشکیل می‌دادند.

[6] Gesenius' Hebrew-Chaldee Lexicon


شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.

<

در سال 1992، «نیویورک تایمز» نوشت: «بعد از تبدیل شدن به مهم­ترین قدرتِ نفتی بعد از عربستان، ایران انتظار دارد تا آرزوی بزرگ­ترش را، که همان تبدیل شدن به مهم­ترین قدرتِ منطقه­ی خلیج فارس است، پیش بَرَد. یک هدفِ بلند مدّت در سیاستِ خارجی ایران.»(7 نوامبر 1992) این مقاله چگونگیِ دستیابی ایران به چنین قدرتی را این­طور توضیح داد: «آن چیزی که برای غرب  و کشورهایِ منطقه مشکل­سازتر است، آن رویِ نقشه­ی ایران برای رسیدن به این هدف است. یک برنامه­ی تجدیدتسلیحاتِ عظیم که سرمایه­اش از پول­ حاصل از فروشِ نفت حاصل می­شود.»

مجله­ی «کارشناس مسائل اسلامی»[1] در منطقه­ی گلاسترِ[2] انگلیس، مقاله­ای را در ماه آگوست سال 1994 چاپ کرد که می­گفت: «همزمان ایران در حال دنبال کردنِ سیاستی است که اسرائیل را توسط دشمنانی خشن محاصره کند.» ترکیه در حال نزدیک شدن به ایران است. برای شمالِ اسرائیل، ایران حزب­الله را با پول و اسلحه در لبنال تأسیس کرده است. با ایجادِ حماس که غزّه را کنترل می­کند، تهران می­تواند درگیریِ دیگری را هر زمان که بخواهد در غرب و شمالِ اسرائیل آغاز کند. همچنین ایران درحالِ ایجاد جبهه­ی دیگری در کرانه­ی باختریِ رود اردن می­باشد؛ که توسط مجاهدانی به جلو می­رود که اگر نگوییم جیره­خوارِ ایران­اند، حتماً از طرفدارانِ ایران هستند. و مصر از زمانِ خلعِ یدِ رئیس­جمهور مبارک همچنان که وارد اردوگاهِ ایران می­شود به سرعت در جهتِ لغو آشتی­نامه­ی خود با اسرائیل پیش می­رود.

قطعاً شیعیان، ایران را هدایت می­کنند و در عراق در اکثریتِ 60 درصدی هستند. حذفِ صدّام حسین در سالِ 2003 توسط امریکا، راه را برایِ ایران گشود تا بطورِ گسترده در عراق نفوذ کند؛ یعنی ایران برای ارتش شیعیان، سلاح، سرمایه­ و آموزش تدارک دید و هزاران نفر از عواملش را به عراق فرستاد و روابط اقتصادی با آنجا برقرار کرد. علاوه بر آن قدرتمندترین حذبِ سیاسی در عراق با تهران هم­پیمان است که این مهم می­تواند عاملی تعیین­کننده برایِ سلطه­ی ایران بر عراق باشد.

مقاله­ی سال 1994 این مجلّه می­گوید: «ایران فعّالیت خود را در حاشیه­ی جنوبی دریایِ سرخ آغاز کرده است و مصمّم است که تأثیر خود را بطور قابل توجهی در سومالی و یمن افزایش دهد. کمی بالاتر از ساحل دریای سرخ، سودان هم­اکنون کاملاً در دستانِ طرفدارانِ ایران است، همچنین رژیمِ نظامیِ عُمر حسن البشیر چیزی بیش از یک سنگر برایِ اسلام­گرایانِ حسن الترابی نیست. به دلیل زیرساخت­های سودان، مسلمانانِ بنیادگرا شروع به تضعیف کردن ثُبات اریتره­، که به تازگی استقلال یافته است، کرده­اند. شایانِ ذکر است که اریتره هم­اکنون همه­ی آنچه که قبلاً خطّ ساحلی دریایِ سرخِ اتیوپی بود را کنترل می­کند.»

این گرایش­ها تا به امروز ادامه پیدا کرده است. ایران به فرستادنِ سلاح از طریق کشتی برای اسلام­گرایانِ  سومالی ادامه می­دهد. در مارسِ 2008، ایران یک توافق­نامه­ی نظامی با سودان امضا کرد. در مه 2008، ایران با انعقاد قرار دادهایِ تجاری و توافق­­های سرمایه­گذاری، روابطش را با اریتره گسترش داد. مجدداً در سال بعد، در آوریل 2009، ایران و اریتره هر دو با الجزایر، توافق همکاری­های دوجانبه منعقد کردند. ایران تاثیر و کنترل زیادی بر شمالِ افریقا دارد که این قدرت نفوذ با وقوعِ ناآرامی­هایِ کشورهای عربی در اوایل سال 2011، بیشتر هم شده است. دولت تونس در ماه ژانویه سقوط کرد و احتمالاً به دست مسلمانانِ رادیکال افتاد. حزبِ Ennahda، که توسط دیکتاتوری زین­الدّینِ بن علی توقیف شده بود، به سرعت به قوی­ترین نیرویِ سیاسی کشور تبدیل شد. ایران نیز بصورت گسترده در یمن و بحرین نفوذ کرده است و عمیقاً در امور افغانستان مداخله می­کند. بسیاری از ملّت­های میانه­رویِ عربی از ایران و از مقابله با آن می­ترسند.

یکی نگران­کننده­ترین جنبه­هایِ رشدِ قدرتِ ایران، دست­یابی زودهنگامِ آنها به سلاحِ هسته­ای است. قبلاً در سال 1992، روزنامه­ای اروپایی تیتری در صفحه نخست خود قرار داد با عنوانِ «ایران بمب اتمی دارد»[3] که بیان می­داشت: «از آنجایی که 2 کلاهک هسته­ای بصورتِ رسمی در لیست گمشده­های کشور تازه استقلال­یافته­ی قزاقستان، که در گذشته بخشی از شوروی بود، قرار گرفته است؛ ایران حداقل 2 کلاهک هسته­ای به دست آورده­است»(7 مه 1992) با توجه به تهاجمی بودنِ سیاست خارجه­ی ایران، قطعاً این گزارش درست است.

علاوه بر این، ایران از سال­ها قبل یک برنامه­ی هسته­ای برای خود داشته است. اطلاعاتی فاش شده است که نشان می­دهد ایران، هنگامی­که در منظرِ عموم می­گوید که این برنامه فقط برای مصارفِ انرژی آن است، در واقع قصد دارد که کشور­ها بدانند که این کشور می­تواند یک تهدید هسته­ای باشد. در مه 2011، آژانس بین­المللی انرژی اتمی گزارش داد که ایران، رویِ ساختنِ ماشه­ی بمبِ اتم کار کرده­است.

در ادامه آنچه مجله­ی «کارشناس مسائل اسلامی» در تاریخ 13 مه 1992 نوشته است را می­خوانیم: «هدف اصلی استراتژیکِ ایران، احاطه و کنترلِ خلیج فارس و اطرافِ آن است. قدمِ اساسی برای رسیدن به این هدف، به­دست گرفتنِ رهبریِ بی­چون و چرایِ پایگاهِ اسلامِ رادیکال است.» درستی بسیاری از گزارش­هایِ جاسوسی در مورد ایران به اثبات رسیده است. آیا ما متوجه هستیم که ایران دارد به چه قدرتِ بزرگِ نظامی­ای تبدیل می­شود؟

پروفسور بَری رابین[4] در ژولیه 2007 نوشت: «ایران در تلاش است تا تأثیر خود را از طریقِ این 3 مسیر گسترش دهد: پروپاگاندا و تحریک و تهییج؛ پیشرفتِ گروه­های هم­پیمان، و برجسته­کردنِ قدرت­ِ کشور. ایران امروزه از اسلام­گرایانِ رادیکالِ افغانستان و عراق و لبنان و فلسطین و دیگر کشورها حمایت می­کند. دو هم­پیمانِ اصلیِ ایران، حزب­الله در لبنان و گروه حماس در فلسطین هستند.» (نشریه سیاست جهانی[5]، 25 ژولیه 2007)

و امریکایِ «ابرقدرت» به ایران اجازه می­دهد تا به حمایت از تروریسمِ خشن ادامه دهد.


[1] تنها مجله­ی انگلیسی زبان در مورد جهانِ اسلام: http://www.janes.com/products/janes/security/news/islamic-affairs-analyst.aspx

[2] Gloucester

[3] Iran has N-Bomb

[4] Prof. Barry Rubin

[5] Global Politician, july 25,2007


شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.

<

خلاصه­ی گزارشِ استراتفورد[1] در تاریخ 22 آگوست سال 2003 بیان می­داشت که با پیروزیِ قطعیِ ارتشِ متّحد در عراق در ماهِ مه،در کشورهایِ منطقه شاملِ عربستانِ سعودی، سوریه و ایران، امریکا بعنوانِ «قدرتِ مسلّط در منطقه» قلم­داد شد و تبعیت از خواسته­های امریکا در دستورِ کارشان قرار گرفت. امّا، هنگامی که ثبات و پایداری در عراق از بین رفت و رویدادها به گونه­ای دیگر پیش رفت، این کشورها مواضع خود را به تدریج تغییر دادند. امریکا دیگر بعنوان قدرتِ مسلّط شناخته نمی­شد بلکه ضعیف و محتاج به حساب می­آمد. این تغییر بیشترین تأثیر را بر ایران گذاشت و متعاقباً شیعیانِ عراق را  نیز تحتِ تأثیر خود قرار داد.

استراتفورد نوشت: «اگر ایرانیان احساس کنند که وضعیتِ منطقه، از کنترلِ امریکا خارج است، آن­گاه درک می­کنند که هزینه­ی کنترلِ شیعیانِ، برای آن­ها عددی نجومی خواهد بود؛ و بهتر بگویم، ایرانی­ها قرار نیست روی بازنده شرط­بندی کنند.[2]» (من بر این باورم که ایران در این صحنه تهاجمی­تر از آن چیزی است که در بیانیه استراتفورد آمده است)

«از نظر ما وضعیت منطقه برای امریکا در حال بحرانی شدن است. اوضاع برای دولت بوش بسیار بد پیش می­رود. تهدیدِ قیامِ مسلمانان از دریای مدیترانه تا خلیج فارس دیگر یک مفهموم نظریِ بامزه نیست.[3](این تأثیر و کنترل تا فراتر از دریای مدیترانه و تا شمال افریقا،گسترده خواهد شد) به استثای اردن، در باقی مناطق این اتفاق در حال روی­دادن است.»( تأکیدِ من بر رویِ تمامِ این گیومه است). احتمالِ وقوع قیامی اسلامی در منطقه به رهبری ایران، در سال­هایِ پس از نوشته شدنِ این کلمات توسط استراتفورد، به سرعت رشد کرد و دلیلش این است که هنوز هیچ­کس مقابله­ی موثری با ایران نکرده است.

قطعاً صدّام حسین یک تهدیدِ تروریستی به حساب می­آمد، امّا ریشه­ی اصلی تروریسم ایران است. برخوردِ محکم با عراق، بدونِ برخورد با ایران، تروریسم را متوقف نخواهد کرد. ایران، قدرتِ اصلی­ِ حامیِ فلسطینی­ها است. هیچ کشور دیگری شهامت این را ندارد که روی چنین تروریسمی در اسرائیل سرمایه­گذاری کند و آشکارا آن را تقویت کند. در منظرِ عموم هم آشکار شده است که ایران حجم عظیمی از تسلیحات به فلسطین می­فرستند. در واقع همه­ی جهان می­داند که ایران چه­کار دارد می­کند و مشکلِ تروریسم علیه اسرائیل به سرعت وخیم­تر می­شود. اسرائیل در جنگ با تروریسم دارد شکست می­خورد، و به همین منوال امریکا و انگلیس. چنین تروریسمی هرگونه جامعه­ی آزادی را فرو خواهد پاشاند. اسرائیل بهترین نمونه­ی آن است.

راهِ اصلی پیروزی در این جنگ مقابله با ایران است یا همان ریشه­کن کردنِ تروریسم. امّا نه امریکا و نه اسرائیل، هیچکدام علاقه­ای به برخورد با ایران ندارند؛ با این حال، ایران قسمتِ کلیدیِ «محورِ شرارت[4]» در خاورمیانه است. در سال 2002، رئیس جمهور بوش، انگِ «محورِ شرارت» را روی ایران، عراق و کره­ی شمالی زد. دولتِ عراق واژگون شده است. با این حال ما در این جنگ پیروز نخواهیم شد مگر این­که رهبری ایران را از بین ببریم. امّا رهبرانِ امریکا و انگلیس دانش و شهامتِ پیروزی را ندارند و مطبوعات به طرز خطرناکی آشتی­طلب هستند و مردمِ ما اشتیاقِ پیروزی در جنگ علیه تروریسم را ندارند.

انگی که رئیس­جمهور بوش به ایران زد قطعاً درست بود. با این وجود، او به خاطر این عبارت توسط سیاست­مداران و مطبوعات لیبرال مورد حمله قرار گرفت. متأسفانه این نشان­دهنده­ی فقدانِ اراده در امریکاست. تونی بلر به سختی سقوط کرد؛ تنها به خاطر حمایتش از جنگِ عراق! بعد از چنان خودنمایی عظیمی که ارتشِ انگلیس در عراق نشان داد، مردم باید آقای بلر را در آغوش می­کشیدند؛ اما مردم انگلیس(و همچنین امریکا) بسیار ضعیف­تر از آن هستند که در یک نبرد واقعی بجنگند. ما اشتیاقی نداریم تا در یک جنگِ طولانی و خون­بار پیروز شویم.[5]

ثمرات و نتایج دو دهه­ی گذشته قطعاً ثابت می­کند که پادشاهِ حامیِ تروریسم کیست؟  همه­ی دنیا می­تواند ببیند. به هر حال برای از بین بردنِ تروریسم، باید با آن برخورد کرد. ما باید با ریشه­ی آن مقابله کنیم. حرکات تروریستی از این ایران نشئت می­گیرند.

آقای آرمسترانگ دو دهه­ پیش این عبارت را گفت که: «این آخرین جنگی است که امریکا پیروز شده است» او دید که غرور در ارتشمان شکسته شده است. تمامِ منطقه­ی جغرافیایی­ای که استراتفورد در مورد آن صحبت کرد، هم اکنون متأثر از ایران است. اگر عراق در زمره­ی کشورهایِ تروریست قرار گیرد، سپس ایران بالقوّه می­تواند کنترل تمامِ این منطقه را در دست گیرد؛ که این منطقه بیشترین سهم از ذخایر نفتی جهان را داراست.

امّا اوضاع همچنان مهیب­تر می­شود.



[1] Stratford

[2] They will decide not to bet on what they see as the losing horse

[3] The threat of AN ISLAMIST RISING FROM THE MEDITERRANEAN TO THE PERSIAN GULF NO LONGER IS AN INTERESTING THEORETICAL CONCEPT.

[4] Axis of evil

[5] But the British (and American) people are too weak to fight a real war. We lack the will to win a bloody, protracted war.


شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.

<

اگر ما مشتاق باشیم، تاریخ عبرت­های مهم و زیادی برایِ آموختن دارد. برای مثال به ما می­آموزد که امریکا و متّحدانش هیچ­گاه نمی­توانند در جنگ علیه تروریسم پیروز شوند. ما درس­هایِ اساسی و مهمّی را می­توانیم از تاریخ بیاموزیم. تاریخ یک آموزگار بی­نظیر است. بنابراین ما از این معلّم شروع می­کنیم تا بعد از آن به معلّمی بسیار بزرگتر برسیم که همان معلّمِ درسِ «چرا نمی­توانیم تروریسم را تسخیر کنیم؟» است!

لشکر کشی به عراق، آخرین دور از جنگ­های امریکا علیه تروریسم است. امّا سوال این است که همه­ی این «تروریسم جهانی» از کجا منشاء می­گیرد؟ عراق قسمت خطرناکی از بدنِ تروریسم است ولی مغز و سرِ آن نیست. ما باید در تاریخ به عقب برگردیم تا ریشه­های تروریسم را ببینیم. قطع کردنِ شاخه­هایِ تروریسم کافی نیست. ما باید درخت تروریسم را از ریشه بیرون آوریم. این تنها راه برای پیروزی در این جنگ است.

محمّدرضا پهلوی در زمانی­که شاهِ ایران بود، متّحدی قوی و محکم برای امریکا به حساب می­آمد. امّا خبرگزاری­ها و سیاست­مدارانِ لیبرالِ وقت، فکر می­کردند که وی بیش از حد غیرِ دموکرات است؛ پس کمک کردند تا او از قدرت پایین بیاید. هرچه او بیشتر از قدرت فاصله می­گرفت، امریکا کمتر و کمتر وی را حمایت می­کرد. به همین ترتیب، آیت­الله خمینی، شاه را در سال 1979 سرنگون کرد. خمینی ایران را به کشورِ اوّلِ جهان در حمایت از تروریسم تبدیل کرد. پس از10سال، بعد از این­که خمینی فوت کرد، هاشمی رفسنجانی رئیس­جمهور شد و شبکه­ی تروریسمِ جهانی را بیش­تر تقویت کرد. این همان زمانی بود که برخی تحلیل­گران تازه داشتند می­فهمیدند که لیبرال­ها چه اشتباه وحشتناکی را در زمینه حمایت از سقوط شاه مرتکب شدند.

در سال 1994، وزیرِ امور خارجه، وارِن کریستوفر[1]، ایران را «کشورِ اصلیِ حمایت کننده از تروریسم» معرفی کرد. چه رقّت انگیز و سوزناک است که چنین عباراتی را بشنویم امّا هیچ کاری نکنیم. واقعاً امریکا چقدر ابر قدرت است؟ امریکا برای سال­ها می­دانست که چه کشوری «کشورِ اصلیِ حمایت کننده از تروریسم» است، امّا برای مواجهه با ایران رقبتی نشان نداد تا ایران را مجبور کند که در مقابل جنگ­های تروریستی­اش پاسخگو باشد.

در دهه­ی 1990، حمایت دولتی از تروریسم در ایران کاملاً نهادینه شد و رهبرانِ امریکا تقریباً هیچ کاری برای مبارزه با آن نکردند و امریکایِ «ابر قدرت» به ایران اجازه داد تا حمایت از تروریسمِ خشن را تا به امروز ادامه دهد.

بیشتر از هر کشوری(به غیر از ایران)، امریکا در برابر سقوطِ شاه و گشوده شدن راه برای آیت­الله خمینی مسئول است. ضعف ما می­تواند علّتِ بزرگترین افتضاح سیاستِ خارجی ما در قرن 20 باشد. چگونه این همه اتفاق افتاد؟ ما باید چگونگی ارتباط این قضایا را با وضعیت فعلی در عراق درک کنیم. تاریخ نشان می­دهد که چگونه اسلام­گراییِ افراطی می­تواند سیاست یک کشور را به سرعت تغییردهد. و همه­ی این­ها نشانه­هایی هستند از نوعِ حکومتی که ایران در حالِ رسیدن به آن است.

بیایید به مصر نگاهی بیاندازیم. جایی که اسلا­گراییِ افراطی، که بذرِ تروریسم را می­کارد، به سرعت در حالِ به دست آوردنِ قدرت است. در آنجا یک ترور، جرقه­ی حرکت را در کلّ خاورمیانه روشن کرد.



[1] Warren Christopher


شما میتوانید PDF انگلیسی این کتاب را با عضویت رایگان در سایت ترومپت یا از طریق این لینک دانلود کنید. و همچنین میتوانید فایل PDF ترجمه دو فصل اول این کتاب را از این لینک دانلود کنید.

<