وقتی گزارش تعارض منافع را برای مجلس مینوشتیم از اول قرار بود جدولی از مصادیق باشد و منتشر نشود. کمکم درخواست کردند توضیحات بیشتری ارائه شود و کمی از راهکارها هم بیاید و بعد منتشر هم بشود! مردد بودیم. نگران از اینکه انتشار آن برایمان مخاطراتی داشته باشد. با این حال من که اهل دل به دریا زدن هستم موافق نشرش بودم. هرچه بادا باد! ما به وظیفهمان عمل کنیم، باقیاش را خدا خودش میداند!
قضیه ظرفیت پزشکی هم عجب جنگ زرگری شده است! تمام نمیشود. کاش ول میکردند و به مشکلات اساسیتر میپرداختند. اما شاید اصل قضیه این جنگ زرگری، همین سرگرمکنندگی آن و نپرداختن به اصل مسائل باشد.
بیمار ۸۵ ساله داشتیم که اخیرا مفصل زانو تعویض کرده بود و درد داشت. بچههاش هم از آن آدمهای بسیار وسواسی و دلنگران. از دکتر پرسیدند مشکلش چیست؟ دکتر هم نه گذاشت نه برداشت،
چندی پیش یکی از اساتید خاطره آموزندهای تعریف کرد. گفت زمان استخدام، هم گزینه یزد را داشته و هم کرمان. از آنجایی که پزشکان یزد معروفتر بودند، یزد را انتخاب کرده. شهرت یزد بگونهای است که از جنوب کشور و حتی از شیراز و عراق نیز بیمار میپذیرد. با این حال با گذشت سالها، کرمان توانسته از حیث نظام بهداشتی و مدیریتی شهره گردد و از یزد پیشی بگیرد. تفسیر وی این بود که در یزد به دلیل وجود پزشکان بیشتر و قدرتمندتر، کمتر جایی برای گروههای بهداشتی باقی مانده و در اکثر مناصب مدیریتی سالهاست که پزشکان مسلط بودهاند که به درمانمحوری بیشترِ یزد انجامیده، در حالی که در کرمان، به دلیل موازنهی قدرتِ بهتر، گروههای بهداشتی توانستهاند بیشتر به مناصب راه یابند و در سیاستگذاریها دخیل باشند. بقول WHO، قدرت در تعداد است.
بیماران واکنشهای مختلفی به سرطان، پادشاهِ امراض(!)، دارند. از بیماری که زیر دستگاه تسبیح به دست دارد و زیر لب ذکر میگوید و از ترس رنگ به رو ندارد، تا سالخوردگانی که اصلا نمیدانند ماجرا چیست و اطرافیانشان سرطان را از آنها مخفی میکنند که البته چه بسا آنقدر عمر کردهاند که از دانستن سرطان هم بیمی نداشته باشند، تا جوانانی که راحت و آسودهاند و گویا چیزی برای از دست دادن ندارند. برخی هم که حتی از تزریق آمپول نیز بشدت میترسند و اشک میریزند و سر و صدا میکنند و بلند آیات قرآن میخوانند! در عجبم از اینها که تحمل یک سوزن را ندارند، چگونه عذاب جهنم را میخواهند تحمل کنند؟! بسیاری از مردم هم از دستگاههای رادیولوژی ترسی غیرمعقول دارند و گمان میبرند قرار است زیر دستگاه درد بکشند! حال آنکه هیچ دردی ابدا ندارد. بگمانم ترسناکترین دستگاه پزشکی را MRI میدانند. چرا؟ چون وارد یک سوراخ تنگ میشوند! با اینکه تنها کاری که باید بکنند این است که زیر دستگاه بخوابند!
تقریبا ماه پیش، یک روز ظهر قلبم درد گرفت! تا شب صبر کردم اما تسکین نیافت. نظر دوست رزیدنتم را پرسیدم. گفت سریعتر به اورژانس بروم. نیمه شب بود. دفترچه بیمهم را برداشتم و تنها رفتم اورژانس بیمارستان شهید صدوقی. هوا مثل سایر شبهای تابستان کویر، بسیار خنک و دلنشین بود. آرام قدم بر میداشتم تا فشاری بر قلبم نباشد. لحظات جالبی بود. احساس سبکی میکردم، گویی آرام به سمت مرگ قدم بر میدارم. لذتی همراه با نگرانی از آنچه پیش رو است!
تقریبا همزمان با انتشار گزارشمان با عنوان «مصادیق تعارض منافع در نظام سلامت ایران» در مرکز پژوهشهای مجلس، کتاب مرتبطی هم که ترجمه کردهایم نیز در انتشارات مرکز ملی تحقیقات بیمه سلامت منتشر شده است. این انتشارات کتابهای خود را بصورت رایگان برای دریافت روی وبسایت قرار میدهد، بنابراین لینک دریافت رایگان کتاب و گزارش در انتهای متن قرار داده شده است. در پیشگفتار مترجم، اهمیت این کتاب را اینطور ذکر کردهام:
مطالعات بسیاری دربارهی ریشهی چالشهای اجرای اصلاحاتی همچون پزشک خانواده در ایران انجام شده است که نشان میدهند یکی از مهمترین ریشههای عدم موفقیت این برنامهها در تعارض منافع در سطح سیاستگذاری و حکمرانی نظام سلامت قرار دارد. در واقع عدمِ مدیریت تعارض منافع و کنترل فساد در سطح حکمرانی باعث میشود تا تصمیمات و سیاستهای کلان اتخاذ شده برای اصلاح نظام سلامت نیز به فساد و تعارض منافع مبتلا شده و عملاً سایر اجزاء و برنامههای اصلاحات نظام سلامت نیز نتوانند به درستی عمل کنند. با وجودی که مطالعات جهانی بسیاری دربارهی مدیریت تعارض منافع انجام شده است امّا مطالعات موجود در ایران بسیار اندک هستند. از این رو کتاب حاضر جهت ترجمه انتخاب شد. این کتاب یکی از پراستنادترین منابع و به نوعی مهمترین مرجع یافت شده در این زمینه بوده است و به دلیل اهمیت چشمگیر آن، برای ترجمه انتخاب شده است.
چندی پیش یکی از اقتصاددانهای خوب، جوان و شناختهشده که بنده هم از تحلیلهای مالی و اقتصادیاش بسیار استفاده کردهم یک توییت نوشت که بحران کرونا فرصتی بود که پزشک خانواده را اجرا کنیم. من یک ریپلای انتقادی برایش نوشتم که این ایدهآل است ولی واقعیتهای نظام سلامت نشان میدهد ممکن نیست. پس از آن زنگم زد و ایدهش را کامل توضیح داد تا نقدش کنم.
ما یک دهقان ساده حقوقبگیری داریم که روی زمین کشاورزی کار میکند. در سال اخیر بسیاری اوقات وقتی به چهره او مینگریستم، این سوال به ذهنم میآمد که اگر او کرونا بگیرد و زبانم لال اتفاقی برایش بیفتد ما چه خاکی باید به سر کنیم؟ مخصوصاً آن اوایل تحت پروپاگاندای صدا و سیما مبنی بر اینکه از بحران کرونا عبور کردهایم و اوضاع تحت کنترل است، یکبار خودمانی از من پرسید که «آقای دکتر. این کرونا رو هم شلوغش میکنند، نه؟ چیزی نیست.» که من یکهو برق از سرم رفت و خیلی سریع و قاطع گفتم: «نه! مراقب باشید. خیلی هم جدی است! اتفاقا آمارها چند برابر چیزی است که تلویزیون میگوید.» تا اینکه چند نفر از روستایشان از کرونا فوت کردند و بعد میدیدم موضوع را جدیتر گرفته است.
چندی سال پیش با یکی از دوستان اقتصاد خوانده از دانشگاه امام صادق درباره اقتصاد بخش عمومی و بخصوص اقتصاد سلامت بحث میکردم. جای تعجب نداشت که او هم مثل عمده اقتصادخواندهها به آزادسازی بازار سلامت معتقد بود و تقریبا به مفهوم شکست بازار سلامت اعتقادی نداشت. اما جالب آن بود که با حال و هوای اقتصاد اسلامی، احادیثی درباره منع قیمتگذاری در بازار و امثالهم را هم میآورد.
شنیدهم برای ورود به دکتری سیاستگذاری سلامت، شرط داشتن سابقه خدمت گذاشتهاند. نمیدانم این سابقه باید بعنوان کارمند رسمی باشد یا قراردادی، دولتی باشد یا خصوصی، در سطوح عملیاتی باشد یا مدیریتی یا ... ولی فکر میکنم شرط خوبی است.
در مطالعاتی که داشتیم دریافتیم که تعارض منافع انواع متنوعی دارد. آنچه بیش از همه پرداخته میشود تعارض منافع مالی است. یعنی نفع مالی فرد باعث شود تصمیمی بر خلاف منافع عمومی بگیرد. امّا منافع ثانویه تنها مالی نیستند. نوع دیگری از تعارض منافع، سیاسی است! یعنی منافع سیاسی فرد موجب سوگیری وی در تصمیمگیری گردد که در ایران احتمالاً این نوع تعارض منافع کم نباشد.
با مباحث شکل گرفته پیرامون واکسن کرونا و تقاضای دوستانم برای یادداشت برخی نقدهایم پیرامون موضوع خواستم بعنوان دانشجوی سیاست و سلامت و با کمک همسر داروسازم خلاصهای از ایراداتم را ثبت نمایم.
با هرکسی درباره کار و کاسبی صحبت میکنم میگوید:
اظهار نظر سخنگوی وزارت بهداشت و ستاد ملی مبارزه با کرونا درباره پنهانکاری چین مسئلهساز شده است و واکنشهایی حتی در ابعاد بینالمللی داشته است. بنده درباره صحت آمار چین اطلاعی ندارم. احتمال دروغگویی هر دولتی وجود دارد. اساساً حکومتها کذاب هستند! یکی کمتر یکی بیشتر. امّا چین قطعاً مدیریت بحران قابلتوجه و اقدامات چشمگیری داشته است که تنها ساخت دو بیمارستان 1000 تختخوابی ظرف 10 روز چشم هر ناظر بینالمللی را به خود جلب کرد. با وجودی که ممکن است چین درباره آمار کرونا پنهانکاری کرده باشد، نخستین سؤال این است که مگر ایران کاری غیر از این کرده است؟ آقای سخنگو بهتر است بیش از هرچیز نگران آمارهای مضحک وزارت فخیمهی بهداشت ایران باشد که آنها را به اسم «علم» و «حقیقت» به مردم حقنه میکند! «دیگ به دیگ میگه روت سیاه»! کاش این رابطه «دیگ به دیگ» بود چون این دو مساویاند. به قول یزدیها، «تُرُشبالا (آبکش!) به آفتابه مِگِه دو سوراخه»!
این روزها باب شده است که قرار است اکثر جمعیت کرونا بگیرند. در واقع به نظر میرسد با توجه به نرخ بالای بروز و شیوع کرونا و عدم کفایت تمهیدات لازم برای مدیریت همهگیری، در نهایت چنین اتفاقی میافتد. زمانی که حدود 60 الی 70 درصد جامعه به کرونا مبتلا شوند اکثر مردم نسبت به این ویروس مقاوم میشوند و «ایمنی گلهای» (Herd immunity) رخ میدهد و به دلیل مقاوم بودن اکثر افراد، انتقال ویروس، کنترل یا بسیار محدود میشود.
در این مدت تقریبا هیچ فعالیت تخصصی خاصی درباره کرونا و راههای درمان یا پیشگیری از آن نداشتم. امّا مثل یک آدم عادی از اینجا و آنجا چیزهایی شنیدم. در بین آنها توصیه یک هماتولوژیست برای درمان کرونا برایم جالب بود. او پیشنهاد داده بود دولت از مبتلایانی که بهبود یافتهاند خون بگیرد و به افراد بیمار تزریق نماید (البته قاعدتا با کمک سازمان انتقال خون و با لحاظ تمامی تمهیدات لازم). گویا این کار در چین هم انجام شده است. من نمیدانم در ایران این کار انجام شده یا میشود؟ احتمالا انجام چنین کاری در سطح ملی و در این آشفتهبازار ایران باب طبع دولتمردان نباشد ضمن اینکه صحبتهایی وجود دارد که برخی افراد دو بار کرونا گرفتهاند! اما بهرحال بنظر میرسد اگر مبتلا شدید یکی از بهترین کارها این است که دنبال چنین خونی بگردید!
به این فکر میکردم که اگر خودم مبتلا شدم باید دنبال آن خون بروم. دیدم گروه خونیام O+ است و پیدا کردن خون O فرد بهبود یافته از کرونا کار آسانی نباشد. بعد به این اندیشیدم که امّا برای مسئولین چطور؟ آنها اگر کرونا بگیرند میتوانند چنین خونی پیدا کنند؟ ابتدای شیوع کرونا احساس میکردم که کرونا باعث کاهش بیعدالتی شده است و فقیر و غنی و مدیر و مسئول و غیره نمیشناسد. اما هرچه به پیش میرویم میبینم که نه. چه بسا کرونا برای طبقه مهتران کاملاً قابل درمان باشد. ما اگر بیمار شویم بیمه درستدرمانی که نداریم، تخت ICU بعید است گیرمان بیاید، دارو همینطور و حتی همین خون. احتمالاً مهتران به راحتی چنین خونی خواهند یافت و باقی مردم هم مگر اهمیتی دارند؟ تنها مشکلی که کرونا ایجاد کرده است، بار کاری اضافی است که برای دولت و نظام سلامت مملکت ایجاد کرده است.
این کلیپ که این روزها در شبکههای اجتماعی بازنشر میشود حاوی ابعاد جالبی از تعارض منافع در کمیسیون بهداشت مجلس است. آقای علیزاده هم که کارشناس اندیشکده شفافیت برای ایران بوده است صحبت مشابهی در اینستاگرام منتشر کرده است. اینطور که بیان میشود اکثر اعضای کمیسیون بهداشت، پزشک، مدیر، رئیس یا سهامدار بیمارستانها، شرکتهای دارو و تجهیزات پزشکی هستند و تصمیماتی میگیرند که به نفع خود است و مسائل مردم را از دستورکار خارج میکنند.
دسترسی به خدمات سلامت بعنوان یک حق عمومی پذیرفته شده است و دولتها خود را متعهد و مکلف به افزایش دسترسی و پوشش همگانی سلامت میدانند. از این رو، نظام سلامت فعلی کشورهای مختلف صرفاً بر اساس مناسبات بازار شکل نگرفته است بلکه حاصلها سالها سیاستگذاری دولتها در عرصهی سلامت بوده است.
هرگاه مسئلهی سیاست و سیاستگذاری به میان میآید، قدرتهای بزرگ و کوچک در عرصه حاضر هستند تا بتوانند با تأثیر بر سیاستها، آنها را منطبق با منافع فردی یا جمعی خویش شکل دهند. نظام سلامت امریکا نیز بعنوان بزرگترین نماد یک نظام سرمایهمدارانه، از این قاعده مستثنی نیست.
(جلسه کمیسیون بهداشت آغاز میشود)
دکتر علی وراثتی (رئیس کمیسیون بهداشت با کت سورمهای): بسمالله الرحمن الرحیم. همانطور که همکاران عزیز در جریان هستند اخیراً هجمههای فراوانی علیه قشر نخبه و مظلوم پزشکی ایجاد شده که باعث شده سقف درامدی 60 میلیون تومانی برای کارانه پزشکان دولتی گذاشته شود که ظلم بزرگی است. جهت کاستن بخشی از مشقتهای پزشکان عزیز ما در این جلسه میخواهیم قانون «معافیت پزشکان از مالیات پلکانی» را به رأی بگذاریم. من از نماینده محترم دولت که در جلسه حضور دارند درخواست میکنم نظر خودشون رو بیان کنند.
دکتر علی وراثتی (نماینده وزارت بهداشت با کت خاکستری!): بله همانطور که آقای دکتر به درستی اشاره کردند متأسفانه هجمههای سازمانیافتهای علیه ما شکل گرفته است که باید با آنها به شدت مقابله کرد. بنده هم با گرفتن مالیات پلکانی از پزشکانِ نخبه مخالفم.
هشدار، متن حاوی تصویرسازیهای دلخراش است. بهتر است نخوانید!
در دوران راهنمایی معلم هنری داشتیم به نام زارعشاهی. مرد شریف و دوست داشتنی است و همچنان در یزد آموزشگاه آزاد هنری دارد و هنر میآموزد. من در آن دوران بیشتر ورزشهایی مثل بسکتبال و بدمینتون بازی میکردم. جناب زارعشاهی روزی در ساعت ورزش در حین بازی مرا دید و صدایم کرد و به مضمون چنین چیزی گفت: «بوذرجمهری، تو نمیخواد بسکتبال بازی کنی!» با تعجب پرسیدم چرا؟! گفت: «تو مثل بقیه نیستی! به دستهات نیاز داری! دستهای تو، دستهای ظریف یک هنرمنده!» کتمان نمیکنم که تعریف بینظیری بود و مرا ذوقزده کرد! از آن زمان به بعد تازه متوجه دستانم شدم! انگار تا آن زمان نمیدانستم دست دارم! پس از آن بارها به دستانم نگاه کردهام و به آنها اندیشیدهام. به اینکه این دستان برای چه خلق شدهاند؟ هنر را که نشد حرفهای پی بگیرم. شاید این دستان ظریف به درد جراحی هم میخوردند. و شاید به درد قلم به دست گرفتن و نوشتن. امّا تقدیر روزگار آنقدرها هم رمانتیک و رؤیایی نیست! این دست تابحال بیش از هرچیزی به کارهای بیفایدهای پرداخته است!
1.
View this post on Instagram
ساعت شش صبح روز اربعین است و بعد از یکی دو هفته کمخوابی و بیخوابی، دیشب را هم نخوابیدم و بالاخره فاز اولش را تمام کردم. من همیشه مشکل وقت داشتم. چه از زمان مدرسه و درس خواندن چه از آزمونها و کنکور و چه حالا موقع کار. همیشه روی دور کند کار میکنم. حالا که مقدار وقتم کم آمده است از کیفیت وقتم میزنم و به کمیتش اضافه میکنم!
این دیگر از کجا پیدا شد؟ بسیج ملی کنترل فشار خون؟ نظام سلامت این مملکت آنقدر مشکل دارد که نگو و نپرس. آنوقت یکدفعه «بسیج ملی کنترل فشار خون»؟ آنقدر این اولویت سوسولگونه و تیتیشمامانی و نچسب است که وقتی دانشجوی پزشکی نخبه مملکت در دیدار دانشجویان با رهبری، از ایشان خواست که به این بسیج ملی بپیوندند و بصورت نمادین فشار خون خود را اندازه بگیرند، کسی در سالن باقی نماند که خنده مضحکه نکرده باشد.
ایام نوروز فرصتی شد تا در حد چند دقیقهای با دکتر یاحقی همکلام شوم. از مدتی که درسم باقی مانده پرسید تا به خود رشتهام رسید و من فرصت را غنیمت شمردم و خواستم نظرش را درباره واژگان بهداشت و سلامت بدانم. گفتم که بهداشت الان معادل پیشگیری (prevention) شده است در صورتی که ابتدا این واژه روبروی Health گذاشته شده بود (برای مثال همچنان در نام «سازمان جهانی بهداشت» بهداشت روبروی Health قرار دارد) و ادامه دادم که «این واژه حیف شده است. واژه فارسی بود و زیبا. مثلا نام وزارتخانه پیش از انقلاب وزارت بهداری بوده است که مختصر و جامع بود.» خواستم ببینم نظرش چیست که او
اصل و اساس مدیریت تصمیمگیری است. اساس سیاست هم همین است. اساساً سیاسی شدن هم دقیقا در همین مرحلهی تصمیمگیری موضوعیت میابد. همهی دعواها، منافع و تعارضات بر سر یک تصمیم نمود مییابند و منازعه میکنند. بگذریم. دوباره به یک تصمیم شخصی نسبتاً بزرگ رسیدهم. خب، من دکتری قبول شدهام. حالا که چه؟ چهکار کنم؟ گام بعدی چیست؟ برای چه چیزی برنامهریزی کنم؟
این نوشته در الف (و برخی از دیگر وبسایتها) بازنشر شده است.
از یکی از اساتید که اتفاقا انسان شریفی است درباره موضوع رساله و مقاله مشورت میگرفتم و موضوعات مورد علاقهم، مانند شفافیت و تعارض منافع، را میگفتم امّا وی پیشنهاد میکرد که «به فکر حل مشکل باشم و مسائل سیستم فعلی را حل کنم چون برای این پژوهشها «مشتری» وجود دارد و کاربردی هستند.»
جلسهی رسمی با حضور جمعی از متخصصین پزشکی و مسئولین رده بالای وزارت بهداشت آغاز میشود:
خلاصه بگم، خیلی فرصت ندارم بلند بنویسم و احتمالاً شما هم حوصله ندارید متن بلند بخونید. یک گزارشی با عنوان «تعارض منافع در نظام سلامت» برای گروه اقتصادی یک نهاد حاکمیتی نوشتهایم. چون موضوعش درباره نظام سلامت است گروه سلامت آنجا هم وارد شده و نظر داده. نظرش چه بوده؟ گفته چرا با ادبیات نظام سلامت ننوشتید!
دیروز فرصتی دست یافت تا با یکی از دانشجویان جوان و اهل اندیشهی پزشکی هم صحبت باشم. در واقع در یک پادکست بنده مباحث شفافیت ارائه میدادم و وی منتقد آن بود. منتقد خوبی بود. چالشهای جدیدی برایم ایجاد کرد. پس از ضبط پادکست در مسیری که به سمت خروجی دانشگاه داشتیم مقداری همکلام شدیم. حرفهای خوبی میزد که یکی از آنها قلّابی به فکرم انداخت! او در حال انتقاد به وضعیت پولدوستی افراطی در بین دانشجویان پزشکی و پزشکان بود که اشاره کرد:
یکی از سؤالات ذهنیام آن بود که چگونه کشوری که شبکهی بهداشت را بعنوان یک نوآوری جهانی تاسیس کرده و بابت آن جوایز بینالمللی دریافت کرده است در حوزهی نظام سلامت کارش به اینجا کشیده است؟ شاید بتوان گفت بزرگترین کار مدیریتی در نظام سلامت کشور پس از انقلاب، همین شبکهی بهداشت باشد امّا امروزه دیگر به نظر نمیرسد شبکهی بهداشت آن فایده و رونق اولی را داشته باشد.
از ابتدای شروع طرح تحول سلامت، برخی از پزشکان مخالف آن بودهاند. عدهای عدالتطلب بودهاند و برخی دیگر به دلیل شکاف درآمدی بین رشتهای، منتقد. با این حال به دلایل واضحِ مربوط به افزایش دریافتی و کارانه، اکثر پزشکان موافق و حامی این طرح بودند. امّا چند ماهی است پزشکان معترض زیاد شدهاند. کسانی که پزشک نیستند ممکن است در تعجب باشند که چرا پزشکان به مخالفین این طرح تبدیل شدهاند؟ دلیل انتقاد این روزهای پزشکان نیز واضح است: مطالباتِ معوقهی آنها.
در باب مدیریت نظام سلامت دو مسئله وجود دارد:
1- آیا کسی که صرفاً در رشتهی تحصیلی پزشکی درس خوانده است مشروعیت دارد که تولیت این نظام را در دست بگیرد؟
2- آیا کسی که پزشک است مشروعیت دارد متولی این نظام باشد؟
این دو سؤال با وجودی که تشابه زیادی دارند امّا یکی نیستند و یکی پنداشتن این دو سؤال موجب شده است که بسیاری دربارهی تعارض منافع در نظام سلامت به اشتباه بیافتند.
علی (ع) فرمود: «در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتی دارد که سواری دهد و نه پستانی تا او را بدوشند»(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 1، ص 624)
با یک جستجوی سادهی عبارت «us president annual salary» میتوانید در همان صفحهی اول گوگل میزان درآمد سالیانه او را که 400 هزار دلار است ببینید. البته مبالغ دیگری به رئیسجمهور امریکا پرداخت میشوند که از آنها صرف نظر میکنیم. اگر قیمت دلار را 3500 تومان در نظر بگیریم، درآمد سالیانه رئیسجمهور امریکا (بعنوان یک شخص حقوقی) سالانه 1/4 میلیارد تومان خواهد بود که با تقسیم بر 12، حدوداً ماهانه 117 میلیون تومان، درآمد رئیسجمهور امریکاست.
درآمد سالیانهی مقامات عالی قوای سه گانهی امریکا (منبع)
وزیر بهداشت در بخشی از واکنش تلگرامی خود (این مطلب) به موضوع افشای فیشهای حقوقی چندصد میلیونی در وزارت بهداشت آوردهاند:
اولین باری که فیش در کشور افشا شد مربوط به همین سفر بود که هزینه سه روز اقامت هیئت همراه وزیر ۱۷ هزار تومان شده بود؛ هواداران حزب توده کپی فیش مربوطه را بر در و دیوار خیابانها و دانشگاهها چسبانده بودند و بلوایی در کشور بپا کردند.
جناب وزیرِ سرمایهدار در اشارهای دیگر افشای فیشهای حقوقی را «افشاگریهای تودهوار» خواندهاند. آقای وزیر، خوب است بدانید که این افشاگران تودهای نیستند، اینها همان جوانان انقلاب و انقلابیاند، بلکه این شمایید که لیبرال شدهاید.
بخش اول این مطلب را از طریق این پیوند مطالعه کنید.
این روزها با افشا شدن فیشهای حقوق و کارانهی پزشکان فضای آیندهی نظام سلامت روشنتر شده است. هرچند پیش از این نیز مردم از کارانههای چندده میلیونی پزشکان بیخبر نبودند اما این دست پرداختها همواره از طرف مسئولین تکذیب میشد. ایرج حریرچی در نشست خبری سخنگوی وزارت بهداشت در اینباره گفت: «حتی یک نفر در وزارت بهداشت دریافتی چند صدمیلیونی نداریم و شوخی 13 مخصوص 13 فروردین است!»[1] امّا با افشای فیشهای حقوقی، مسئولین وزارتخانه بصورت رسمی میگویند در مواردی پرداختهای بالای صد میلیون تومان نیز وجود دارد.[2]
با شروع طرح تحول نظام سلامت، به نظر میرسید دولت روحانی بعد از مذاکرات هستهای، اولویت دوم خود را روی نظام سلامت متمرکز کرده است. طرح تحول نظام سلامت با شعار اصلی خود یعنی کاهش پرداخت از جیب بیماران، رضایت بسیاری از مردم را برای دولت روحانی جلب کرد. طرح که به نظر میرسید موفق ظاهر شده است از همان ابتدا نگرانیهایی را در رابطه با نحوهی تأمین مالی بر انگیخته بود امّا وزارت بهداشت با اشاره به درآمد حاصل از هدفمندی یارانهها، این نگرانی را بی مورد توصیف میکرد. با شروع فاز سوم این طرح امّا، شک و تردیدها به یقین تبدیل شد.
با مطالعه و بررسی تجارب کشورهای مختلف در زمینهی شفافیت نظام سلامت و همچنین اقدامات ممکن برای حلّ مشکلات کشور از طریق شفافیت، متوجّه گسترهی عظیمی از اقدامات و مطالعات ممکن در این راستا میشویم؛ بنابراین دستیابی به مدلی جامع و مانع جهت نظمدهی و تقسیمبندی انواع برنامههای شفافیت موضوعیت مییابد. در این راستا الگویی با سه بعد پیامدهای شفافیت، گسترهی شفافیت و اجزاء نیازمندِ شفافیت تدوین گشت (شکل پایین). این مدل بعنوان نقشهی راهی برای شفافیت کلّ نظام سلامت در نظر گرفته میشود. هر اقدام در جهت ارتقاء شفافیت نظام سلامت جایگاه مخصوص به خود را در این مدل و نقشه دارد و امکان بررسی جامع و کلان آن را میسر میسازد.
ادامه این مطلب را از طریق این لینک در وبسایت شفافیت برای ایران مطالعه کنید.
چند وقتی است وارد روند پایان نامه شدهام. پایان نامه مرا یاد فیلم «Theory of Everything» میاندازد. جایی که استاد «راهنما» دنبال دانشجویش میرود، او را با خودش به محافل مختلف میبرد تا نکند جرقّهای به ذهن دانشجو برسد. هر روز همچون باغبانی که به نهالش سر میزند تا ببیند آیا جوانه زده است؛ از دانشجویش سراغ ایدهای برای پایان نامه میگیرد. امّا حال و وضع ما چنین نیست! استقبال از ایدههای جدید کار آن کافران است! ما برای اینکه اثبات کنیم با استفاده از اسلام و قرآن و میتوان نظامسازی کرد راه درازی داریم.
از دبیرستان به هدف تحوّل در علوم انسانی برای کنکور و دانشگاه درس میخواندم. در کارشناسی که موقعیتش را نیافتم امّا در کارشناسی ارشد با توپ پر وارد شدم! آمادهی شلّیک به دیوارهای بلند این دژ عظیم. امّا حالا میبینم که باید تغییر استراتژی دهم. به جای حمله مستقیم باید نامتقارن وارد شوم! در این مقطعِ ضعیف، نمیشود شلّیک محکمی به دیوارهای این دژ قوی و عظیم داشت. شاید نتوانم با بهترین شلّیکی هم که دارم به داخل این قلعه رخنه کنم. باکی نیست. هنر استراتژیست تحلیل محیط و تعیین استراتژی حمله، مبتنی بر آن است. استراتژی خود را تغییر دادم. استراتژی انگری بردز را اتخاذ کردم!
در انگری بردز وقتی میخواستید بمبی به یک دژ سنگی شلّیک کنید، بدترین راه پرتاب بمب به صورت مستقیم به دیوارهای روبرویی قلعه بود و هوشمندانهترین راه پرتاب قوسی بمب به صورتی که از بالا، وارد قلعه شود و قلعه را از درون مفجر و متلاشی کند. بنابراین تصمیم گرفتم با یک پایان نامه خوب، و نه ساختارشکن، نظر اهالی این علم را جلب کنم. وارد فضای این علم شوم و پس از آن منفجر شوم! انشاءالله...
دربارهی جنگ نامنظّم علمی: بخوانید.
همواره اختلاف طبقاتی یکی از بزرگترین موانع دستیابی به عدالت اجتماعی بوده است. «مارکس» در نظریه «آگاهی طبقاتی» خود معتقد بود در نظام اجتماعی فئودالی، مردم تحت فرمان یک فئودال بودند و به دلیل بزرگی زمینهای فئودالها و عدم ارتباط رعایا با یکدیگر، آگاهی طبقاتی شکل نمیگرفت. امّا در جوامع صنعتی بر خلاف جوامع فئودالی، مردم به دلیل کار کردن در کنار یکدیگر از اوضاع اطرافیان خود آگاهی مییابند و این آگاهی از اختلاف طبقاتی منجر به انقلابهای مدنی میگردد. آگاهی طبقاتی همان مفهومی است که ما از آن با عنوان «شفافیت» یاد میکنیم؛ امّا این بار نه برای ایجاد انقلاب بلکه برای جلوگیری از نارضایتی و ایجاد اعتماد مردم به دولتها.
ادامهی مطلب را در وبسایت «شفافیت برای ایران» بخوانید.
بیش از یک ماهی است با مجموعه «شفافیت برای ایران» در دو حوزهی «شفافیت در نظام سلامت» و «امور هنری» همکاری میکنم. یکی از دلایل کم کاری در وبلاگم، نوشتن در وبسایت مجموعه است. در راستای تحقق اهداف مجموعه، نیازمند همکاری همه دوستان هستیم.
یکی از ویژگیهای یک بازار رقابت کامل، وجود اطلاعات کامل است؛ یعنی دو طرف معامله اطلاعات کامل و برابری نسبت به یکدیگر و محصول داشته باشند. امّا فراتر از آن در فقه اسلامی، معاملهای که بر روی امر مجهولی صورت بگیرد، باطل است.[1] در واقع خریدار باید بداند که برای چه چیزی و با چه کیفیتی هزینه میکند. با این حال بصورت طبیعی در مراقبتهای سلامت، پزشک نسبت به بیمار اطلاعات و دانش بیشتری در مورد تشخیص و معالجه بیماری دارد و بیمار نمیتواند از کیفیت خدماتی که دریافت کرده است مطمئن باشد. عدم تقارن اطلاعاتی در بازار کالاهای دست دوم، بازارهای بیمه و سرمایه نیز وجود دارند. بطور مثال خریدار یک اتومبیل دست دوم ممکن است پس از خرید متوجه شود که فریب خورده است و خودرویی با کیفیتی کمتر از حد مورد انتظارش خریداری کرده است. امّا یک بیمار ممکن است هیچ وقت نتواند این موضوع را متوجه شود.
چند ماه پیش در این پست از خوانندگان درخواست کردم که نظر خود را در مورد چگونگی دستیابی غرب به سلطه کنونی خود بیان کنند تا پس از آن من نیز بنویسم. دوستان نظرات خوبی نوشتند که من تقریباً با همهی آنها موافق هستم. یکی از چیزهایی که در شناخت پدیدههای انسانی و اجتماعی باید همواره در نظر بگیریم، عدم برخورد تک علتی با آنهاست. پدیدهی تمدنی غرب محصول یک تلاش، یک نیت و یا حتّی یک استراتژی نیست. امّا همچنان که باید همواره بدانیم که علل مختلفی در ایجاد پدیدههای انسانی و اجتماعی وجود دارند، باید دقت کنیم و بدانیم که در پیدایش این پدیدهها همهی علّتها از یک وزن و امتیاز یکسان نیز برخوردار نیستند. چه بسا عواملی هستند که وجود آنها به تنهایی تأثیری عمیق تر از بسی عوامل خرد دیگر دارند. در این مسیر شناخت این دو واقعیت همواره لازم و ملزوم یکدیگر و مقدمهی شناخت پدیدههای پیچیدهی انسانی است.
فصل امتحانات است و دوباره داشتم تئوریهای مدیریت را مطالعه میکردم. به سیر ارگانیک شدن آنها می اندیشیدم. در خلال آن اندیشهام به سمت سیر تکنولوژی و کوچک شدن تکنولوژیهای دیجیتال رفت. به دوربین عکّاسی فکر میکردم که دیجیتال شد و روی موبایل قرار گرفت و اساساً دوربینها کوچکتر شدند. امّا هنوز این تکنولوژیها ارگانیک نشده اند! به دستانم نگاه کردم. این بدن ارگانیک است. زنده است. دوربین زنده نیست. از اندیشه به خیال سر زدم. فرض کنید نسلهای بعدی دوربینها گوشتی باشند! حیاتی چون حیات حیوانی داشته باشند. نه اینکه مغز و اندیشه داشته باشند بلکه خودکنترلی داشته باشند، خودشان خود را تعمیر کنند و انرژی خود را تأمین کنند. شاید بیشتر شبیه به حیات گیاهان. عمر آنها هم بسیار بیشتر خواهد شد.
در دهه ۱۹۵۰، کوبا یکی از بهترین خدمات پزشکی را در قاره آمریکا دارا بود و فاصلهای با کیفیت خدمات بهداشتی در آمریکا و کانادا نداشت. کوبا یکی از پیشگامان در معیار «امید زندگی» بود و تعداد پزشکان به ازای هر هزار نفر جمعیت در کوبا از بریتانیا، فرانسه و هلند نیز بالاتر بود. با این وجود نابرابریهایی وجود داشت. چرا که اکثر پزشکان کوبا در شهرها و مناطق مهم حضور داشتند. به عبارت دقیق تر، تنها ۸ درصد جمعیت روستانشین به امکانات بهداشتی-درمانی دسترسی داشتند. پس از انقلاب 1959 کوبا به رهبری فیدل کاسترو و چگوارا، دولت جدید کوبا، به حمایت از خدمات بهداشتی همگانی برخاست. در سال۱۹۶۰ چگوارا که پزشکی انقلابی بود اهداف خود را برای آینده خدمات بهداشتی در کوبا در یک مقاله تحت عنوان «در باب پزشکی انقلابی» ارائه کرد. در این کتاب چنین آمده است:
یکی از چالشهای نظام سلامت ایران مسئلهی بیمه است که با توجه به مانور طرح تحول سلامت در دولت یازدهم، مسئلهی بیمه برجسته شده است و فرصت مناسبی برای پرداختن به آن محسوب میشود. علاوه بر این، مسئلهی بیمه و مدل جایگزین اسلام همواره از دغدغههای متفکرین اسلامی بوده است که میتوان راهکارهای ایشان را بررسی و از نکات مثبت آنها استفاده کرد.
در مطالعهی مدلهای بیمه سلامت با مدل بیمهی آلمان معروف به مدل بیسمارک مواجه میشویم که بخشی از آن در ایران به صورت بیمهی تأمین اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته است. مهمترین نکته در مورد بیمهی اجتماعی سلامت یا مدل بیسمارک آن است که پرداخت کنندگان در این مدل، حقّ بیمه را به عنوان سرمایهگذاری برای روز مبادای خود به حساب نمیآورند بلکه آن را صدقهای برای درمان بیماران نیازمند میپندارند تا دیگران نیز در روز نیاز به آنها کمک کنند (یعنی دقیقاً برخلاف همان چیزی که واژهی «بیم» معنا میدهد) و این نوع نگاه و فرهنگ در شکلگیری بیمهی اجتماعی بسیار شبیه به نگاه اسلام به مسئلهی زکات و صدقه است و درست برخلاف نگاه سرمایهگرایی در مورد ترس از آیندهی خود میباشد؛ چه اینکه ترس از آینده از آیندهی جهان و بشریت در سینمای هالیوود گرفته تا ترس از نابودی و فنا در نگاه فردی و فلسفی به انسان فانی در تار و پود اندیشهی سرمایهگرای لیبرالی ریشه دوانیده است. از این منظر میتوان با اقتباس فرهنگ و نگاه آلمانی نسبت به مسئلهی بیمهی اجتماعی به سمت مسئلهی زکات و صدقه در اسلام رفت و مبانی وزارت زکات را مورد سنجش قرار داد.
پی نوشت: متن فوق یکی از موضوعاتی است که بعنوان موضوع پایان نامه برای مقطع کارشناسی ارشد به نگارش در آوردهام.
متن زیر را برای درس مدیریت استراتژیک نوشتم. استاد این درس، بحثی با عنوان «چالشهای مهم نظام سلامت و راهکارهای پیشنهادی شما» مطرح کردند که پاسخ زیر را به این موضوع دادم. 8 مورد اوّل شاید از نظر من اصلاً مهم نباشند چرا که هرکسی که درسهای روتین این رشته را بخواند همین چیزها را خواهد فهمید! مورد نهم را البته با اعتقاد شخصی نوشتم. برای درج مطلب در وبلاگم میبایست مورد نهم را بیشتر توضیح میدادم امّا توضیح بیشتر آنرا به مطالب آتی سپرده ام:
چالش فعلی نظام سلامت را میتوان «تأمین مالی پایدار» عنوان کرد. با وجودی که با آغاز طرح تحول سلامت عنوان میشد تأمین مالی نظام سلامت به هیچ وجه مورد خدشه قرار نمیگیرد امّا با کاهش شدید قیمت نفت و به تبع آن درآمد ناخالص داخلی (GDP)، امّا و اگرها در این باره آغاز شده است. در عین این که سهم نظام سلامت از تولید ناخالص داخلی باید عددی منطقی باشد امّا نحوه تخصیص این مبلغ میتواند موضوع مهمتری باشد از این رو راهکار مقابله با این چالش، دقّت در نحوه تخصیص منابع و توجه بیشتر به افزایش کارایی نظام سلامت در مقایسه با افزایش منابع پایدار میباشد.
در ابتدا باید مفهوم زنده را روشن ساخت. زنده چیست و کیست؟ آیا منظور ما از زنده همان منظور علم زیست شناسی از زنده است؟ در علم داروینی به چیزی زنده اطلاق میشود که رشد و نمو کند، تولید مثل کند و... این نظر که نظری درست است نوعی زندگی را شامل میشود که گیاهان و حیوانات نیز جزئی از آن هستند. اما مراد ما از زنده این نوع زندگی نیست. یعنی سازمانی که رشد و نمو و تولید مثل کند مد نظر نیست چه اینکه این نظر قرابت بسیاری با نظریات غربی در باب سازمان زنده دارد. مراد از زنده آن چیزی است که قرآن میفرماید. زنده کسی است که روح انسانی در او باشد. همانطور که قرآن درباره افرادی میفرماید صم بکم منظور این نیست که گوش و دهان و چشم ندارند. و نه اینکه نمیشنوند بلکه گوششان میشنود ولی گوش جانشان کر است. گوش عقلشان کر است. عقل و روحشان است که مرده است. پس آنها در حقیقت مرده هستند. در این منطق است که سازمان را باید زنده کرد و روح الهی در او دمید. و این مهم اگر محقق شود جهشی شگرف در امر تئوریهای مدیریت رخ میدهد.
از نکات تحقیق آن است که از آنجایی که نظریه پردازی در این باب ناظر به آنچه باید است نه آنچه هست، روش تحقیق به مباحث عقلی و نقلی قرابت بیشتری خواهد داشت. البته با بر شمردن ویژگیهای یک سازمان زنده شاید بتوان نمونه هایی از اینگونه سازمانها را که هم اکنون وجود دارند شناسایی کرد ولی غالب بحثها ناظر به آنچه که باید ایجاد بشوند هست. چه اینکه در بحث از ویژگیهای یک سازمان زنده قطعا سودگرایی و رشد مالی یکی از ارکان خواهد بود و همه هدف این نیست ولی در سازمانهای موجود به سازمانی موفق گفته میشود که ملاکهای مالی را تا حد مطلوب بر آورده باشد پس از همین یک نکته میشود دریافت که سخن از سازمان زنده سخن از چیزی است که یا هم اکنون وجود ندارد یا به ندرت یافت میشود. اگر بخواهیم سازمانها را با انسان و دیگر موجودات بسنجیم شاید برای تقریب ذهن بتوانیم بگوییم که سازمانهای موجود از حالت جمادی خارج اند و در مرحله نباتی و یا حیوانی اند و رشد و پویایی شان و زنده بودنشان در حد حیوانی است که شکار میکنند تا شکار نشوند. در نتیجه، بررسیهای عینی در این پژوهش قاعدتا کمرنگتر از برسیهای ذهنی است و بیشتر بر روی عقل و وحی تکیه میشود.
یکی از مهمترین مشکلات در باب سازمان، نگاه اقتصادی و پول مبناست. وقتی سازمانی بخواهد محصولی را برای خدا و رضایت او تولید و عرضه کند مهمترین چالشش این میشود که آیا محصول فروش هم دارد یا خیر؟ اگر فروش داشته باشد حاضر به انجام است و در غیر اینصورت خیر. آنوقت واقعا میشود گفت چنین سازمانی کاری برای رضای خدا انجام میدهد؟ اگر رضای خدا با ضرر مالی همراه باشد چه؟ بحث در باب پول به مسئله ای جدا نیازمند است که اقتصاد اسلامی باید پاسخ دهد که آیا نیاز به پول واقعا وجود دارد؟ یا بدون پول نیز جامعه میتوان سعادتمند باشد؟ آیا پول که خود وجودی مجازی است و واقعیت ندارد و شاید وجودی نامشروع باشد و شاید اصلا وجود نداشته باشد، باید چنین سیطره ای بر زندگی جوامع و بشریت داشته باشد؟ اما در باب سازمان گفته میشود که این 《حق》سازمان است که برای تولید محصول به اقتصادی بودن آن بیاندیشد و محصولی تولید کند که فروش داشته باشد. هر قلب سالمی میتواند درک کند که این جمله منجر به این میشود که یک سازمان همیشه تابع امیال و هوسهای جمع حرکت کند و بین دو راهی رضایت خدا و تامین منافع مالی یا فروش بیشتر یا ارضای امیال بشری، گزینه دوم یعنی رضایت امیال بشری را برگزیند و با این جمله که چون هزینه میپردازد پس 《حق》دارد که روی آنچه که خود تشخیص میدهد و آنچه که سود بیشتری دارد هزینه کند، عمل خود را نه تنها عرفی بلکه شرعی هم کند! اما سوال ساختار شکن اینجاست که این 《حق》 از طرف چه کسی به مدیر سازمان تفویض شده است؟ ذیحق در اصل کیست؟ آیا ذیحق غیر از خداست؟ پس آیا خداوند حق را به کسی میدهد که موجبات نارضایتی خودش را حاصل کند؟ این سوال به روشنی دروغ بین اصحاب طمع را آشکار میکند و اعلام میکند که سازمان 《حق》 ندارد به امیال مردم تن در دهد و تنها و تنها باید تابع رضایت خداوند باشد. البته مسئله اقتصاد با مسائل پولی و مالی در اصل نسبت کمی دارند ولی از آنجا که هژمونی پول تقریبا بر تمامی ابعاد زندگی بشر گسترده شده است، اقتصاد نیز زیر یوغ این قرارداد مجازی رفته است. اگر محصولی اقتصادی نباشد قطعا رضایت پروردگار را در پی ندارد. یعنی اگر در تولید محصولی نیازمند اسراف باشیم و به خلقت آسیب برسانیم ولی به اندازه آسیبی که رساندیم از محصول نتوانیم برداشت داشته باشیم، در واقع خداوند را راضی نساخته ایم. در این معنا محصول باید اقتصادی باشد یعنی موجب اسراف نباشد ولی به معنای قبلی که حتما باید سود پولی داشته باشد این یک دروغ محض است و خداوند چنین حقی را هیچگاه برقرار نساخته است.
پی نوشت: این مطلب را چند ماه پیش در حین مطالعهی کتاب «مبانی سازمان و مدیریت» دکتر علی رضاییان برای شرکت در کنکور کارشناسی ارشد نوشتم و ایدهی سازمان زنده از آنجا آمد. در کتب مدیریت عنوان سازمان زنده استفاده شده است و زنده بودن آنها همان زنده بودنی است که انسان غربی از حیوان و انسان سراغ دارد نه آن زنده بودنی که من در این نوشته استفاده کردم. خدا را شکر نتایج کارشناسی ارشد دیروز اعلام شد و روح امید بر پیکر زمستانیام دمید.
از مقدمّهای که برای کتاب بلوغ در زندگی دوم نوشتهام:
«أخسر النّاس صفقة رجل أخلق یدیه فی آماله و لم یساعده الأیّام على أمنیّته فخرج من الدّنیا بغیر زاد و قدم على اللَّه تعالى بغیر حجّة.» : «زیانکارترین مردم آن کس است که عمرى به آرزو گذارند و روزگار وى را بمنظور نرساند و از دنیا بىتوشه برون رود و در پیشگاه خداوند دلیلى نداشته باشد.»
(نهج الفصاحه - حدیث 108)
ما بعنوان مسلمان، چقدر مجاز به رؤیاپردازی هستیم؟ در واقع مسئلهی اصلی «زمان» است. عمر بعنوانِ بازهی زمانی محدود به انسان اجازهی عملی محدود میدهد. آنچه که در حدیث مذکور نیز برجسته است «اتلافِ عمر» است. امّا انسان چرا به رؤیا میپردازد؟ ویژگی اصلی رؤیا «آزادی» است. آزادی [مساحمتاً] بی حد و حصری که انسان را به خود میکشاند. این ویژگی ذاتی بشر است که به آنچه دارد اکتفا نمیکند و به آنچه ندارد حرص میورزد امّا آنچه دنیا بر او اعمال میکند «محدودیت» است پس انسان به دنبال «فرار» از محدودیت به رؤیا پناه میآورد. و طبیعی است انسان لیبرال پیشگام در فرار از واقع به مَجاز باشد. ما به جهانهای مجازی بعنوانِ وسیله ای برای رؤیاپردازی مینگریم. همانطور مسکر وسیلهی خیالپردازی و «فرار» از واقعیّت است. آنچه که عقل را زایل میکند.
امروز در یکی از کلاسهای دکترای اقتصاد و مدیریت دارو شرکت کردم. بحثهای جالبی شد، همه بیجواب. آشفتگی و تفاوت آراء در این کلاس بیست و چند نفره بیداد میکرد. جالب اینکه مسئلهی اقتصاد در سلامت از پایه و بن زیر سوال رفت. برخی معتقد هستند برای سلامتی و جان انسانها نمیتوان قیمتگذاری کرد و لذا سلامت را اساساً اقتصادبردار نمیدانند. خوشبختانه پاسخی منطقی برای این دسته وجود دارد. فرض بفرمائید شما وزیر بهداشت هستید،.(اولاً که مبارک باشه! :دی) حال تصور کنید برآورد هزینه برای رسیدگی به بیماران و تأمین سلامت جامعه در سال جاری بیست میلیارد تومان است، اما بودجهی شما تنها ده میلیارد تومان. پس حداقل در دنیای پولمحور کنونی و با روشهای تأمین سلامت فعلی که در چارچوب یک نظام اقتصادی بیمار گنجانده شدهاند ناچار به پیروی از قواعدی تحت عنوان اقتصاد هستیم. در پیروی از این قواعد شاید مجبور شویم اولویت بودجه را در حفظ جان تعداد بیشتری از افراد و من حیثالمجموع افزایش طول عمر بیشتر قرار دهیم. چالشی که در این باب وجود دارد اینگونه مطرح شد، آیا سه ماه افزایش طول عمر یک انسان بسیار موثر و مفید در جامعه فیالواقع ارزشی کمتر از یک سال افزایش طول عمر صد نفر منفعل در جامعه دارد؟ البته دلیل به نتیجه نرسیدن این دست مسائل و چالشها از نظر من میتواند مربوط به بیمار بودن اقتصاد به طور کلی باشد. یکی از دیگر دلایل، که در این جلسه واضحاً نمود داشت، تفاوت فاحش در مبانی نظری افرادِ در رأس است. برخی مبنای مسائل اخلاقی در سیاستگذاری را شرع میدانستند، برخی عقل، عدهای هم اجتهاد کرده شرع را بر پایهی عقل خواندند!
بحث جالب دیگری که شد دربارهی بخش خصوصی، یکپارچهسازی آن با بخش دولتی، آزاد گذاردن آن بخش در سیاستگذاری و ... بود. یکی از حاضرین که مخالف سیاستگذاریهای کلان و محدود کردن بخش خصوصی بود، گفت آن درصدی از جامعهی ما که پورشه و بوگاتی سوار میشوند حق دارند با هزینهی شخصی از داروهایی استفاده کنند که به علت عدم تناسب کارایی و هزینه در لیست سیاستگذاریها وجود ندارند. شخص دیگری به شدت مخالفت کرده و گفت که اساساً نباید کسی در جامعهی ما پورشه سوار شود! مخالف دیگری گفت که فساد در جامعه اقزایش خواهد یافت، چون سلامت مسئلهای حساس است و هر کسی تلاش خواهد کرد از حداکثر موجود بهرهمند شود، طبعاً در این بین عدهای به دزدی و قاچاق متوسل خواهند شد. این دوست عزیز صراحتاً بیان کرد که گناه چنین رخدادهایی به گردن سیاستگذاری خواهد بود که محدودیتهای لازم را اعمال نکرده است. البته خیلیها در این بحث شرکت کرده و نظراتی دادند، اما این چند مورد بسیار تأملبرانگیز بودند. حتی بحث از عدالت هم شد و بعضی به صدا درآمدند که عدالت لزوماً برابر با مساوات نیست و از این دست سخنان.
متأسفانه در بین برخی از تحصیلکردههای این مرز و بومِ اسلامی صحبت از دین و شرعیت غیرمنطقی و غیرعلمی طلقی میشود. هرچند با تعریفی که آنها از علم دارند، علمشان برای خودشان باشد بهتر است! اما اینکه عدهای به مشکلات موجود میاندیشند و بحث از شرعیت نیز به میان میآید بسیار امیدبخش است. مشکل اینجاست که راهگشا نیست. راه زمانی به معنای واقعی و در بهترین حالت ممکن برای این میهن اسلامی گشوده خواهد شد که همهی افراد حاضر در چنین کلاسی با شناخت کافی از اسلام و تسلط به آن به جای بحث کردن برای اثبات خود، در این زمینهی نظری مشترک به دنبال راهکاری عملی باشند.