این عکس را امشب، در اولین روز آغاز تبلیغات مجلس در میدان اطلسی #یزد گرفتم. تصویری از ضجهی مردمی زجر دیده. از آن خط کج و معوج مشخص است نویسنده از کدام طبقه اجتماعی است. کسی که این ضجه را با جانش نوشته. حس نوشتهای را میدهد که یک زندانی با خون خویش بر دیوار زندان نوشته باشد. جای چنگ زدنهای این جسم نیمهجان کنار نوشته خویش بر این دیوار زندان پیداست. چقدر همین عبارت حرف دارد. او از همه بریده. برایش هیچ کس مهم نیست. هیچ آرمانی نمیخواهد. او میگوید:
«گور بابای همه سیاستمداران. مرگ بر گرانیها یعنی مرگ بر همهی شماها. چپ و راست و بالا و پایین ندارد. همهتون سر و ته یک کرباسید. شعار من سیاسی نیست. من کاری به آزادی، دیکتاتوری یا هیچ چیز دیگری ندارم. من فقط میخواهم زندگی کنم. آیا این خواسته زیادی است؟ سیاست برای شماها ولی حداقل یک لقمه نان هم برای ما. همه آرمانهایتان برای خودتان. ما در یک لقمه نان ماندهایم.»
و چه جای خوبی هم نوشته است: «محل تبلیغات کاندیداها». درست پشت تریبونی که یک عده از ما بهترانِ بیعار با هم رقابت میکنند و از همین مردم رأی میخواهند ولی هیچ اعتنایی به آنها ندارند؛ در حالیکه او هیچ تریبونی ندارد که حرف بزند. او تف انداخته است روی همه سیاستورزان. وقتی هیچ (به معنای واقعی کلمه هیچ) جایی نیافته است که حرف خود را بزند، ولی دیده یک تریبون جدید برای آنهایی که همهجا حرف میزنند درست شده است، نتوانسته تحمل کند و بلندتر از همه پشت آن تریبون فریاد کرده است تا شاید شنیده شود.
اما لابد بعد از آنکه فریاد خارج از کنترلش را نوشته و چند قدم عقب برگشته تا ببیند چه نوشته، بعد از چند لحظه احساس خوشحالی و پیروزی، نگران نگاهی به ضجه بیقوارهش انداخته و در دلش دوباره مطمئن شده که این ضجه هم هیچ تأثیری ندارد و باز هم صدایش شنیده نمیشود. یادش آمده که او اصلا در این مملکت «آدم» حساب نمیشود. و بعد بغض گلویش را فشرده، زیپ کاپشن خود را تا بیخ خِرش بالا کشیده، سر را درون یقهش فرو برده و دستانش را در جیب کاپشن مشت کرده و افسوس خوران راهش را به بیغولهش ادامه داده.
View this post on Instagram
- ۰
- جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۵۹ ب.ظ