بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین» ثبت شده است

خدای را شاکرم که امسال طلبیده شدم...

سیّدالشّهدا که نه، شاید حضرت ابوالفضل...

چه میگویم؟ شاید حضرت علی اکبر و حتّی نه، شاید حضرت علی اصغر بنده را طلبیده...

بنده را طلبیده تا روز اربعین حسینی خادم الحسین باشم...

بنده را طلبیده تا مرا در کسوت خدمت و کار ببیند... در حال مطالعه، تحقیق و تولید...


پی نوشت: نمیدانم برای شما هم اینطور هست یا نه. ولی برای من که هست. اینکه این مطلب بوی غرور و خود بزرگ بینی میدهد. راستش آنچه منجر به انتشار آن شد، تلنگری است در رابطه با پیاده روی اربعین. الحمد لله از محاسن و خوبیهای آن بسیار گفته اند و شنیده ایم و من هم با همه آنها موافقم. امّا یادمان باشد همه اینها ظواهر است و ممکن است از تظاهر باشد. مراقب باشیم که خودش میتواند منشأ نفوذ شیطان باشد. مبادا باد در غبغب بیاندازیم که پیاده روی رفتیم و احساس کنیم آدم بزرگی هستیم. بنده هم در دل دوست میدارم که در این پیاده روی شرکت کنم ولی خدمت به آن خاندان مطهر عصمت را ارزشمندتر میدانم. و این بود دلیل نگارش این متن: «تلنگری به خودم!»

شب احیا به امامزاده جعفر رفتیم. آخوندش شروع کرد با این سوال که : چرا برخی از این سفره رحمت دست خالی باز میگردند؟ و ادامه داد به توصیف رحمت خداوند. و گفت که خدا پیامبرانش را برای هدایت بشر آورده است و اینقدر این انسان عزیز است که خداوند پیامبرانش را به سخت ترین کارها وا داشته و حتی این پیامبران را فدا کرده است تا انسان هدایت شود. و خدا حسین را که عزیزترین بندگانش است آنگونه فدا کرده است تا امروز ما هدایت شویم و پیامبران و ائمه دیگر را نیز به همین منوال. و بسیار بر این حرف تکیه ورزید تا بگوید خدا رحیم است.

اول که حرفهایش گوشم را تیز کرد و مرا یاد حرفهای مسیحیان انداخت. اینکه مسیح خود را به صلیب کشید تا هدایت شویم و البته آنها پا را فراتر میگذارند و میگویند تا باعث آمرزیده شدن گناه انسان شود. ابتدا این شبهه در ذهن ایجاد میشود که انسان در راس است و پیامبر در فرع. یعنی اصل انسان است که پیامبر نیز برای خدمت به او است. و این یعنی اومانیسم. البته گامی فراتر از آن میشود اینکه اگر خدایی هم باشد، او نیز برای خدمت به انسان است که اینها اشتباه هستند. خدا میگوید دلیل خلقت این ۵معصوم هستند. دوم اینکه خدا کی گفته است که حسین را فدایِ هدایت انسان کرده است؟ حسین را کشتند. خدا حسین را نکشت. اگر اینگونه است پس چرا امام زمانمان را خدا فدا نکرد؟ خدایی که میگوید هیچ کاری برایم سخت تر از گرفتن جان مومن نیست، آمده حسین را فدا کرده؟ این حرفها اشتباه است. خدا هیچوقت راضی به کشته شدن حسین به آن شیوه نیست. لکن امتحانی سخت بود برای کوفیان و البته برای امام حسین. و این حسین بود که برای احیای دین جدش قیام کرد و اگر راهی بود که این کار بدون ریختن خونش به انجام رسد حتما به آن راه میرفت اما شیطان کار را بر او سخت کرد و چاره ای جز شمشیر برایش باقی نگذاشت. حسین با خدای خویش معامله کرد و گفت اگر جز با ریختن خون من دین جدم باقی نمیماند، پس ای شمشیرها مرا دریابید. برای آنکه اسلام بماند. سخن زیاد است، اما لب کلام که گفته شد کفایت میکند.

پای این منبرها که مینشینم، میفهمم علم یاد دادنی نیست. یاد گرفتنی است و البته حکمت، را خدا خود به انسان عطا میکند.  علم و حکمت را نباید در حوزه علمیه یا دانشگاه یاد گرفت، باید در کتاب یا از عالم و از خدا آموخت.


بخوانید: بمیر! تا برایت بگریند - اینجا کسی برای زنده ها اشک نمی ریزد.

حرفهایی از طرف دوستی که نمیشناسمش، برای خواندن: دانلود کنید

<