یکم
یکی از نکاتی که در مورد اتفاقاتی مثل مسئلهی اخیر میثم مطیعی به ذهن متبادر میشود این است که ما حزبالهیها بسیار از جریان رسانهای غربگراها میترسیم! تا آنها یک پِخ میکنند ماها به جان هم میافتیم و همدیگر را تکذیب میکنیم! آنوقت ما انقلابی هستیم؟ عملاً ما ضربه دومی و منفعل شدهایم! مدام میخواهیم خودمان را با جریان رسانهای رقیب هماهنگ کنیم تا مبادا علیه ما جریان بسازند! البته من فکر میکنم رقبای رسانهای در این بین خودزنی هم میکنند! میثم مطیعی پارسال عید فطر هم نقدهای مشابهی را خوانده بود. امّا صدایش به خیلی از مردم نرسید! امّا اینها که در بوق کردند صدای میثم را منعکس کردند!
ما نباید از جریان رسانهای این مدعیان پوچاندیش بترسیم. هرچند نباید الکی و با مسائل سخیفی مثل حضور زنان در ورزشگاه و جریان اللهکرم هم به آنها آتو بدهیم! ولی سر مسائل اساسی مثل انتقادات استخواندار میثم که دیگر نباید کوتاه بیاییم. مسئله ورزشگاه سخیف است، انتقادات میثم که دقیق است. سر اینها که دیگر نباید ما خودمان را سانسور کنیم تا مبادا آنها بدشان بیاید. اگر میثم تندرو نباشد و هزینه ندهد و انتقاد نکند، رهبری مجبور است خودش وارد شود و تندروی کند و انتقاد کند. شما این را میخواهید؟ حتما باید رهبری صریح انتقاد کند؟ یک ذره هزینه بدهید دیگر! چرا میترسید؟ شجاع باشید. خود را سپر بلای رهبری کنید نه اینکه عین بچهها رهبری را جلوی خود بیاندازید و پشت او قایم شوید. درباره تندروی
دوم
رسانههای غربگرا متوجه هستند که رهبری را نمیتوانند بزنند یا حداقل به سختی میتوانند بزنند. رهبری در ایران جایگاه تالی تلو معصوم دارد و مردم به راحتی قبول نمیکنند او اشتباه میکند. پس غربگرایان حتی از وی تعریف و تشکر هم میکنند و اعمال خود را طبق و ذیل منویات ایشان میآورند. امّا میتوانند کاری کنند که کسی جرئت نکند مثل رهبری بشود و مشابه او عمل کند. میتوانند میثم مطیعی را له کنند. و هر کس دیگری که بخواهد جای پای او بگذارد. مخصوصاً که جوان باشد. آنها میخواهند فضا را نا امن کنند تا جوانها جرئت نکنند مثل رهبری از این حرفها بزنند. یا حداقل این حرفها را در پستو بزنند نه جلوی آن جمعیت و در تلویزیون.
سوم
میلاد دخانچی در این باره گفته است: «در هیچ جای شعر مطیعی توهین نبود. جنجال بر سر شعر مطیعی دعوا بر سر متن (تکس) نیست، دعوا بر سر (کانتکس) و یا همان بافت است. شرایط امکان قرائت شعر، کارکردش و تریبون ان در بافت قدرت معنا دار بوده اند و طبیعی است که شعر نه در بستر نقد (فرهنگ) بلکه در بستر دوقطبیهای رایج (سیاست) تاویل بشود.»
حرف درستی است. اتفاقاً مشکل اصلی آنها با متن نیست. با متن، محتوا و دین و فکر شما مشکلی ندارند. یعنی تا دلتان میخواهد از این شعرها و حرفها بزنید. ولی اینها را بروید در پستوها و هیئت مذهبی خودتان و با دوستانتان بزنید. نه در چنین جمعیتی. آنها میخواهند زمینه را از شما بگیرند تا متن و محتوایتان هم بیخاصیت شود. البته دخانچی در ادامه گفته است: « آری شعر مطیعی توهین نبود، نقد هم نبود. شعر هم نبود. سیاست بود.» که من با این حرف موافق نیستم. شعر مطیعی هم شعر بود و هم نقد بود و البته سیاست هم بود.
قدرت این است که متن و محتوایتان را در کانتکس درست آن ارائه دهید وگرنه بیفایده هستید. آنها میخواهند شما را بترسانند که دیگر در این کانتکسها وارد نشوید. حرف من این است که نترسید. شجاع باشید. هزینه بدهید. وارد کانتکسهای بزرگ شوید و حرفهایتان را بزنید. و گرنه حرفهای بزرگ را در توالت و حمام خانهتان بزنید چه فایده؟
چهارم
پارسال هم میثم مطیعی شعر مشابهی خوانده بود. یکی از دلایل مهمی که پارسال انقدر دربارهاش صحبت نشد جو انتخابات است. معمولاً تا چند وقت بعد از انتخابات، طرفین ماجرا بسیار روی گزینههای خود غیرتی هستند! و به نظر من میرسد اگر انتخابات دوم چالشی شود، این اتفاق در دور دوم فرد بیشتر هم میشود. یکی از دلایلش این است که در دور اوّل خیلی از گزینهها شناخته شده نیستند. مثل همین روحانی یا همان احمدینژاد. امّا بعد از 4سال مردم بیشتر به وی علاقمند شده یا مخالفانش بیشتر از او متنفر شدهاند! این میشود که انتخابات دور دوم اگر چالشی شود به نظر من بسیار هیجانانگیزتر خواهد شد.
بعلاوه بسیاری از مردم به نظر من آگاهانه رأی نمیدهند. یک نفر که یک دور رئیسجمهور بوده دوباره به او رأی میدهند چون: 1- او را بیشتر از بقیه میشناسند. 2- فکر میکنند او 4 سال کار کرده تازه کار را یاد گرفته است! 3- بقیه که رئیسجمهوری بلد نیستند! 4- تازه چهارسال با رهبری اخت شده است و میتوانند به خوبی و خوشی با هم کار کنند و ... از این جور دلایل. یک بخش قابل توجه و تعیین کنندهای (ولو اگر در اقلیت باشند) در انتخابات با همچین حرفها و فکرهایی رأی میدهند. و من فکر میکنم در کشور ما که امکان رأیدهی بدون آگاهی زیاد است، چه اشکال دارد اصلاً ریاستجمهوری یکدورهای باشد؟ حالا شما یک دوره را 5 ساله کنید. برنامهی توسعه 5 ساله را هم دولت جدید بنویسد و موظف باشد تا آخر دورهاش تمام کند. چه اشکال دارد دربارهی حزب جوان یا حزب نو و فکرهای نو و حتی اصلاحات قانون اساسی فکر کنیم؟
بخشی از شعر پارسال (سال 95) میثم مطیعی در عید فطر: (شعر کامل)
با دشمنان بگو، هوس خام کرده اند // بیهوده رو به لشکر اسلام کرده اند
حاشا که بیم حمله احزابمان برد // حاشا که پشت سنگر خود خوابمان برد
ما وارثان سلسله های رشادتیم // ما راهیان قافله های شهادتیم
با ما فقط حساب تفنگ و خشاب نیست // با ماست آنچه قدرت آن در حساب نیست
بنگر که خون روان شده از کربلا به شام // آخر تمام می شود این کار ناتمام
گیریم دشمن است چو عمرو بن عبدود // این نسل حیدرست که از راه می رسد
بوی ظهور میرسد، ایمان، وطن شده است // این لشکر علی ست که خیبر شکن شده است
هر چند شعب از دم احمد بهشت ماست // این بار فتح خیبر نو، سرنوشت ماست
بدر است ماه و حضرت خورشید می رسد // بدر است ماه و عاقبت آن عید می رسد
بدر است ماه و می رسد آن عید عیدها // بدر است ماه ها همه با این شهید ها
تحریم و بیم کی به دل ما اثر کند؟ // کی وسوسه ز کوی دل ما گذر کند؟
ای در صف نبرد نشسته دودل مباش // دریا ببین و بسته ی این آب و گل مباش
ای در صف نبرد نشسته به پا بایست // چون مردهای مرد در این کربلا بایست
ای در صف نبرد! به میدان شتاب کن // قدری به جای گفتن یا لیتنا بایست
دنیا و اهل آن همه گر مانعت شوند // چون حر غیور باش و برای خدا بایست
وای تو گر امید ببندی به شرق و غرب // با قبله باش و بر سر این مدعا بایست
با دشمنان صریح چو شمشیر دم بزن // هرکس اسیر فتنه شد او را قلم بزن
پایت اسیر دست عصای کسان مباد // دستت به پای خواهش از این و از آن مباد
جزآفتاب پابه رکاب کسی مباش // هم آسمان پر زدن کرکسی مباش
بر خان خائنان به جویی نان رضا مده // این نان بهانه ایست به اینان بها مده
برخی چه لقمه ها که گلوگیر می خورند // خوبان ولی به شام بلا تیر می خورند
اهل رفاه و بزم که در ناز و نعمتند // کی غمگسار ملت و کی اهل خدمتند؟
دیروز خرده کاسب تحریم بوده اند // امروز نیز کاسب تسلیم و ذلتند
سرمست از حقوق نجومی خویشتن // آخر چگونه در طلب حق ملتند؟
ای دوستان که در صف اول نشسته اید! // مردم هنوز چشم به راه عدالتند
این مردم صبور که در پای انقلاب // خون داده اند و اهل جهاد و رشادتند
این مردم صبور که تحریم دشمنان // از ره نبردشان و هنوز اهل غیرتند
آسان به کف نیامده این عشق و اعتماد // بر ریشه های باورشان تیشه ای مباد
ای دوستان که درصف اول نشسته اید! // اینک شما و عهد عظیمی که بسته اید
ناگفته ماند حرف بلندی که روشن است // ایمان مدافع است که این خاک، ایمن است
این آتش فتاده به دنیا گواه ماست // جان مدافعان حرم جان پناه ماست
بنگر به شور و شوق جوانان به شهرها // جام شهادتی زده بر جام زهرها
با برق تیغ، هیبت شب را شکسته ایم // حاشا که بشنود کسی از پا نشسته ایم
ما راسر قمار به دین و وطن مباد // ما را سر معامله با اهرمن مباد
چشم طمع به چشمه خورشید بسته اند // دیگر بس است هرچه که پیمان شکسته اند..
این خیرگی به کوریشان ختم می شود // این تیرگی به صبح امان ختم می شود
این دست دوستی که دراز است سویمان // دست دسیسه است از این قوم بی گمان
در راه عشق تکیه به خود کی کنیم ما؟ // تکرار زخمهای احد کی کنیم ما؟
شمشیر از نیام، چو رهبر کشیده ایم // فریاد فتح، از دل سنگر کشیده ایم
- ۰
- يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۰۶ ب.ظ