بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

تلاش و نتیجه

درباره‌ی شریعت
پنجشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۲۹ ب.ظ

یکی از ایده‌های اصلی سفرنامه‌ای که از عمره نوشتم و رابطه‌ای که بین تلاش بیهوده‌ای که بین صفا و مروه رخ می‌دهد و نتیجه‌ای که در پای زم‌زم حاصل می‌شود این بود که تلاش ما با نتیجه‌ی آن رابطه‌ی مستقیمی ندارد بلکه رابطه غیر مستقیم است. این چند وقت که دوباره درگیر کنکور بودم باز بیشتر به آن فکر می‌کردم. تلاش با یک واسطه‌ی مهم به نتیجه منتهی می‌شود و آن واسطه خواست خداست و بعضاً خواست خدا به گونه‌ای است که اصلاً آن نتیجه‌ای که برایش تلاش می‌کردیم را حاصل نمی‌کند بلکه یک نتیجه‌ی دیگر شاید بسیار متفاوت از آنچه مدنظر ماست حاصل کند. مثل تلاشی که برای به دست آوردن آب در صفا و مروه رخ می‌دهد امّا هیچ حاصل مستقیمی ندارد بلکه محصول آن در پای زم‌زم داده می‌شود. این نتیجه به گونه‌ای است که آدم حضور و واسطه‌گری خدا را کاملاً حس می‌کند و البته انسان باید بداند که اگر تلاش نمی‌کرد خدا هم آن نتیجه را نمی‌رساند. در زندگی روزمره شاید ما دنبال پول برویم و تلاشهای بی‌حاصل زیادی بکنیم امّا یکباره یک نتیجه‌ای از جای دیگری که فکرش را نمی‌کردیم حاصل شود (این مثال احتمالاً در زندگی همه‌ی ما رخ داده است). به زعم بنده آن نتیجه‌ای که از جای غیر قابل پیش‌بینی حاصل شده، بدون تلاشِ به ظاهر بیهوده‌ی ما رخ نمی‌داد.

در نتیجه بنده هم تلاش نمی‌کنم که به نتیجه برسم بلکه تلاش می‌کنم که خدا تلاشم را ببیند و اگر خواست نتیجه‌ای حاصل کند. انگار وسط یک رینگ بوکس هستم و خدا کنار رینگ تماشاگر است. من زورم را می‌زنم. سعی می‌کنم به خدا اثبات کنم که من تلاش خود را کرده‌ام امّا نتیجه را سپرده‌ام به خدا. مطمئنم خدا بدون تلاش ثمری به بنده نمی‌رساند امّا مطمئن هم نیستم که تلاشم آنچه بنده می‌خواهم را عاید می‌کند (شاید نتیجه‌ی دیگری عاید کند).

  1. در عمل یادم هست از آزمون ورودی سمپاد (تیزهوشان) در سال سوم راهنمایی همینطور بوده‌ام. کلی زور زدم و همزمان با کلی نماز و نیاز از خدا نتیجه خواستم. که نتیجه حاصل شد. در آن بچگی خودم یادم هست به خدا می‌گفتم: «خدایا من اگر تیزهوشان قبول شم دیگه هیچی ازت نمی‌خوام!» و الآن لبخند خدا را به آن دعای کودکانه می‌توانم تصور کنم! استدلالم این بود که اگر تیزهوشان بروم مثل دومینو، موفقیت‌ها پشت سر هم خواهند آمد که خیلی زود فهمیدم همه‌ی آنچه این آدم بزرگ‌ها می‌گفتند باد هوا بود و تیزهوشان هم اصلاً آش دهن سوزی نبود. همانجا بود که اعتمادم به حرف بزرگ‌ترها سست شد.
  2. سال کنکور کارشناسی هم باز تلاشم را کردم و نتیجه را به خدا سپردم. امّا این بار برخلاف آزمون تیزهوشان نتیجه دلخواهِ من نبود با این حال از همان اول از خدا نا امید نشدم و حدس می‌زدم خدا دارد مرا به چیز بهتری (یا لازم‌تری) از آنچه خودم می‌خواستم هدایت می‌کند هرچند مسیر را بنده دوست نمی‌داشتم. این مصلحت را تا سال آخر لیسانس هم درک نکردم (و چه بسا هنوز هم درک نکرده باشم).
  3. آزمون ارشد هم مثل دو آزمونی که هر چهارسال یکبار تکرار می‌شد گذشت امّا نتیجه دوباره مورد علاقه‌م بود.
  4. و حالا چهارمین بار است که یک دوره‌ی چهارساله تمام شده و آزمون دکتری شرکت کرده‌م. تلاشم را کردم. اگر نوبتی باشد شاید نتیجه مثل آزمون کارشناسی رقم بخورد. دو تا پیروزی، دو تا شکست. امّا این بار هم نتیجه را خدا می‌دهد و حتی اگر نتیجه باب طبع بنده هم نباشد، ان‌شاءالله نتیجه‌ی «لازم‌تری» خواهد بود...

بی‌ربط: این دوره‌های چهارساله افتاده است روی جام‌جهانی! از سال سوم راهنمایی تا حالا، شانزده سال یا چهار دوره است که یک جام جهانی راحت ندیده‌ام! هرچند اصلاً به فوتبال هم علاقه‌ای ندارم امّا بهرحال نوعی حال‌گیری دارد! سال کنکور لیسانس یادم هست که در کتابخانه بیمارستان شهید صدوقی یزد درس می‌خواندم و برای رفع خستگی یک سری به لابی بیمارستان می‌زدم و پنج دقیقه‌ای را با طعم زهرشدگی جام‌جهانی می‌دیدم. شاید به تلافی این سال‌ها امسال لنگ روی لنگ بیاندازم و روبروی تلویزیون دراز شوم یکبار هم که شده جام جهانی ببینم.

نظر شما چیست؟

تا کنون نظری ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی