چقدر حال میده!
ساعت ۱۰:۵۰ از خونه بزنی بیرون با چرخ... کتت را تن میکنی تو هوای خنک. چقدر با حاله...
رکاب میزنی. رکاب. میری جلو. جلوتر. mp3 player تو گوشت میخونه... آرامش میگیری. برگهای پاییزی میان پایین. چقدر قشنگ...چقدر با حال... رکاب میزنی...
مغازه های باز و بسته... آدمهای باز و بسته... دختر های باز و بسته... چراغ های باز و بسته... خیابانهای باز و بسته... چقدر قشنگ... چقدر قشنک Enrique تو گوشت میخونه... آرامش میگیری
you should run away . I know you wondered. why you should stay? you should run away....
تو خیابونها میری. هوای خنک. چشماتو باز میکنی زیبایی میبینی. چشماتو میبندی و دستاتو باز میکنی. هوای خنک میزنه تو لباست! بیشتر زیبایی رو حس میکنی...
رکاب میزنی...
you say love is just a game. somtimes you lose somtimes you win...
Enrique میگه!!! میای چرخی میزنی. تو پارک میای. چقدر زیبایی. چقدر خوشحال هستی... ساعت شده 11:30 جوونا دارن بای میکنن... دخترها پسرها... بدمینتون. یک چرخ میزنی تو پارک هوای خنک خنکت میکنه! چشماتو میبندی... فقط صدا میاد. صدای خش خش برگهای پاییزی میاد. خش خش. ترق ترق...! لذت میبری.
میای با دوچرخه کنار حوض پارک میکنی. دوچرخه را کنار میگذاری. میای میشینی. هنوز Enrique داره میخونه! نگاه میکنی. دخترا و پسرا دارن بازی میکنن!!!!!!!
you can run. you can run (Enrique says!)
نگاه میکنی. هوای خنک... درختان خشک... حوض نیمه پر... چراغهای باز!!!
ساعت را میبینی... 11:45. دیر شده است.
همه در حال رفتن هستند. تو هم باید بروی.
ولی یک فرقی با هم دارید.......
همه اینجا با دوست و آشنا هستند. خود را نگاه میکنی. تنها میبینی!!!
ای کاش اصغر یا ... هم بودند با من بودند و مرا در دیدن این زیبایی ها یاری میکردند!!!
آهی میکشی... قطره اشکی میریزی و بر میگردی به همانجایی که ...........
به تو پیشنهاد میکنم هرجا هستی از خانواده دور نباش. هر جا هستی همراه داشته باش. زیرا بهشت هم باشی در تنهایی جز حسرت چیز دیگری نمیخوری!!!
I CAN STAND BY YOU FOR EVER ( Enrique says!!!)
<
- ۱
- چهارشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۸۶، ۰۳:۱۸ ب.ظ
خوشم میاد که خوب به گفته هام جامه ی عمل پوشوندی
امیدوارم مثل ما موفق باشی..
به کوری چشم هر چی........
منظورم نامرد ها بودن....
فعلا" با بای