بالاخره امروز لاتاری را دیدم. به نظرم فیلم خیلی خوبی بود. تا آنجایی که من میفهمم داستان خوب و جذاب، بازیهای خوب و چیزهای خوب زیادی داشت. امّا از نظر محتوا: یک اینکه به نظرم رفتار نوشین باورپذیر نبود. وقتی امیرعلی روی یک ذره از موی نوشین که بیرون آمده غیرتی میشود و او هم عاشق امیرعلی است چطور با خودش فکر کرده میرود دبی مُدل میشود و بر میگردد ایران و دوباره با امیرعلی ادامه میدهد؟ بعد دختری که به قول امیرعلی تا مشهد تنها نرفته است چطور بدون تحقیق جرئت میکند تا دبی «تنها» برود آن هم برای کار مدلینگ؟
امّا اگر این را هم باور کنیم به نظرم میشد پایان بهتری داشته باشد. عمدهی گیرهای منتقدان هم روی پایانش بود. کشتن سامی را اگر بپذیریم، من دلیل کشتن آن عرب را نفهمیدم (اسمش هلال بود؟ بگذارید اینجا هلال صدایش کنیم). موسی در جملهی پایانی و احتمالاً کلیدی فیلم میگوید: «هرکسی در هر جای دنیا به دختر ایرانی تجاوز کند او را در خانهش میکشیم.» هلال میخواست نوشین را صیغه کند. امّا هیچ کجای فیلم مشخص نشد که آیا برای هلال تفاوتی داشته که نوشین را بعنوان یک ایرانی صیغه کند یا نه؟ اگر نوشین تُرک بود هم احتمالا هلال همین کار را میکرد. بعلاوه مگر کار غیرشرعی کرده است؟ او طبق عادت معمول این پیشنهاد را داده و این وسط سامی بوده که دختر را اغفال کرده. حتی نوشین هم که به خانهی هلال رفت معلوم نشد به زور رفته یا اینکه فریب خورده؟ و قاعدتاً اگر فریب خورده باشد سامی و همکارش او را فریب دادهاند. هلال این وسط چه کاره است؟ حتی ممکن است هلال نوشین را به زور وادار به زنا کرده باشد و نوشین تن نداده باشد و خودکشی کرده باشد. امّا این صرفاً یک احتمال در فیلم بود که هیچگاه اثبات نشد. موسی اگر واقعا انقدر که میگوید پایبند به شریعت است و «با خودکار دولتی امضای شخصی نمیکند» آیا صرفاً بر اساس یک احتمال ضعیف جواز قتل هلال را مییابد؟ آن هم به آن شیوهی فجیع و تروریستی گونه؟ رفیق عربِ موسی یکجا میگوید هلال کلهگنده است و فساد میکند امّا دربارهی این ماجرای مشخص به نظر نمیرسد گناه او اثبات شده باشد.
البته گناه سامی در فیلم محرز میشود. او فساد فیالارض میکند و به هر صورت شاید بتوان قتل او را توجیه کرد امّا فساد فیالارض هلال در فیلم اثبات نمیشود. مثلاً میشد به نوعی در فیلم نشان داد که این هلال است که به سامی خط میدهد تا صرفاً «دختر ایرانی و شیعه» به دبی بیاورد و به کثافت بکشاند. اگر همین یک گزارهی ساده در فیلم گنجانده میشد که نشان میداد سامی صرفاً کارگزار هلال است قتل هلال را میشد توجیه کرد. بعلاوه انتظار میرفت موسی که انقدر به حلال حرام معتقد است حداقل در یکی دو دیالوگ همین موضوع را بررسی کند که چه مجازاتی مناسب سامی و هلال است؟ امیرعلی یک شخصیت مذهبی از خود نشان نمیداد. یک آدم معمولی بود که به دنبال انتقام شخصی میگشت. این انگیزه باورپذیر است. امّا انگیزهی دقیق موسی چیست؟ عملکرد احساسی امیرعلی طبیعی است امّا موسی میگوید عذاب وجدان دارد. معلوم نیست این عذاب وجدان دقیقا به چه دلیل است؟ و از آن بدتر چطور با کشتن هلال عذاب وجدان او فروکش میکند؟ معلوم نیست نسبت کشتنِ هلال و عذاب وجدان موسی چگونه است؟ بیشتر به نظر میرسد این کار ناشی از یک غیرتِ ایرانی و ناسیونالیستی است تا یک غیرت اسلامی زیرا گناه هلال این وسط محرز نشده است. او یک مشتری ساده و حتی شرعی است که به جای او هرکس دیگری میتوانست باشد.یا اگر موسی در این حد حسابگر است که «با خودکار دولتی امضای شخصی نمیکند» پس قطعاً در کشتن چنین آدمی بسیار عاقلانهتر و حسابگرانهتر رفتار میکرد و حداقل فیلم باید صغری کبری و دلایل منطقی او را برای این کار بیهوده نشان میداد.
نهایتاً نحوهی کشتنِ هلال عجیب است. او را خفه میکند بعد لنگِ پای مرده را میگیرد میکشاند وسط لابی؟ بعد بیانیه میخواند؟ نمایش این صحنه کاملاً تداعی کنندهی صحنههای تروریستی است. یعنی کارگردان در حال تبرعه و طهارتِ فعالیتهای تروریستی است؟ میگوید نکند پشت این اعمال تروریستی یک دلیل قانعکننده وجود دارد؟ این عمل کاملاً به معنای درست کلمه تروریستی بود: ترور در لغت به معنای وحشت است و عمل تروریستی عمل وحشتزاست. عمل امیرعلی تروریستی نبود بلکه یک قصاص بود امّا موسی دقیقاً تروریستی عمل کرد و قصد ترور و وحشت داشت. چه نیازی بود؟ آیا یک عقل دقیق مذهبی چنین کاری را میپذیرد؟ اگر بپذیریم مصلحتاندیشیهای مرتضی از یک طرف بوم افتاده بود، فعل موسی بعنوان نماد یک آدم مذهبی و غیرتی از طرف دیگر بود نیافتاده بود؟ عمل موسی به قدری شوکآور بود که حتی چهرهی امیرعلی (که نمایندهی چهرهی تماشاچی بود) در حالتی بین خوشحالی و خنده و تعجب و بهت و غم و گریه و ترس گیر افتاده بود! لحظهای میخندید لحظهای میایستاد و وحشت میکرد و لحظهای گریه میکرد و میترسید! تماشاچی نمیدانست از این کار موسی راضی باشد یا ناراضی؟ حتّی بعد از اینهمه و با پایان فیلم، تماشاچی نگران وضعیت امیرعلی و موسی خواهد بود. سرنوشت این دو چه میشود؟ اینها را که با این وضعیت در دبی میگیرند و میکشند.
من اگر بودم و میخواستم فیلم را با قصاص تمام کنم اوّل آنکه داخل فیلم به اندازهی کافی دلیل و برهان موجه برای قصاص هلال قرار میدادم. در پایان هم به جای اینجور قتل وحشتآور و احتمالاً غیرشرعی به یک قصاص خیلی شیک و مجلسی و تمیز و پر ابهت میپرداختم. یک قتل برنامهریزی شده و بیسر و صدا و حرفهای (چه اینکه فیلم تلاش میکرد موسی را حرفهای نمایش دهد امّا قتل او یک قتلِ آماتور و کثیف بود!). برای مثال شاید با یک برنامهریزی دقیق امیرعلی و موسی با همکاری هم و بدون آن همه زد و خورد دو عملیات تمیز انجام میدادند و بعد باز میگشتند خانه منتظر مرتضی میماندند. با آمدن مرتضی همراه با او به فرودگاه میرفتند و به تهران باز میگشتند. در فرودگاه ایران که پیاده میشدند از تلویزیون اخبار را میدیدند که دارد خبر میدهد فلان شاهزادهی عرب در دبی و در خانهش به قتل رسیده است و بعد مثلاً چهرهی مرتضی را نشان دهد که مبهوت مانده که چطور روی دست خورده و موسی و امیرعلی که با یک حالت پیروزی و اقتدار از فرودگاه خارج میشوند و فیلم تمام میشود.
البته میلاد دخانچی راست میگفت. لاتاری با این پایانش با همه میخوابد! به همه باج میدهد! در آخر فیلم همه میتوانند راضی باشند. هم موسیها راضیاند، هم امیرعلیها و هم مرتضیها (که میگویند دیدید راست میگفتم؟ الان پدر شما (موسی و امیرعلی) را در میآورند و میفهمید که حق با من بود.) این پایان به نظرم پایان خوبی نبود و به خصوص حرف مرتضی را به کرسی نشاند. و فیلمی که همه را راضی کند از طرف دیگر میتواند همه را ناراضی کند! یک فیلم و داستان خوب با یک پایان بد...
بیربط: با دوستان تصمیم گرفتهایم یک سلسله جلسات دورهمیِ موضوعی وبلاگی داشته باشیم. مثلا یک جلسه در یک کافه دور هم جمع شویم و دربارهی یک موضوع گپ بزنیم. حتی مثلاً دربارهی خود موضوع وبلاگنویسی. یا شاید مثلا کافه کراسه برویم و یک فیلم آنجا ببنیم و بعد دربارهش حرف بزنیم. به هر صورت دورهمیهای وبلاگی داشته باشیم. نظرتان را بصورت خصوصی بدهید، به خصوص اگر موافق و پایه هستید خبر بدهید که اگر افراد پایه پیدا شدند استارتش را بزنیم.
کلمات کلیدی:
نقد فیلم
- ۳
- جمعه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۴۱ ق.ظ